امامان شیعه

امامان شیعه    
امامان شیعه دوازده تن از خاندان پیامبر اسلام(ص) که بنابر آموزه‌های شیعی، جانشینان آن حضرت و پس از او سرپرست و امام جامعه اسلامی‌اند. نخستین امام، حضرت علی(ع) است و دیگر امامان فرزندان و نوادگان او و حضرت زهرا(س) هستند.
بنابر آموزه‌های شیعی، امامان(ع) از جانب خداوند به امامت منصوب شده‌اند و علم لدنّی، مقام عصمت و حق شفاعت دارند و می‌توان با توسل به آنان به خداوند تقرب یافت. امامان(ع) علاوه بر مرجعیت دینی، رهبری سیاسی جامعه را نیز بر عهده دارند. آیاتی از قرآن بدون نام بردن از ایشان به موضوع امامت پرداخته‌اند مانند آیه اولی الامر، آیه تطهیر، آیه ولایت، آیه اکمال، آیه تبلیغ، آیه صادقین.
در روایاتی از پیامبر(ص) ویژگی‌ها، اسامی و شمار امامان(ع) آمده است، از مشهورترین این احادیث می‌توان از حدیث ثقلین، حدیث منزلت، حدیث سفینه، حدیث یوم الدار، حدیث مدینة العلم، حدیث طَیر مَشْوِی، حدیث رایت، حدیث کساء، حدیث جابر و حدیث دوازده خلیفه نام برد. بنابر این روایات، امامان همگی از قریشو اهل بیت پیغمبرند و مهدی موعود آخرین امام است.
روایات متعددی نیز از پیامبر(ص) در امامت علی(ع) که امام اول است در منابع روایی یافت می‌شود و همچنین روایاتی از پیامبر(ص) و علی(ع) وجود دارد که به نص بر امامت امام دوم تصریح کرده‌اند. از آن پس، هر امامی، امام پس از خویش را به نص معرفی کرده است. به مقتضای این نصوص، امامان و جانشینان پس از پیامبر ۱۲ نفرند:[۱] نامالقابکنیهروز‌تولدسال‌تولدمحل‌تولدروز‌شهادتسال‌شهادتمحل‌شهادتامامتمدت‌امامتنام مادر علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین ابوالحسن ۱۳ رجب ۳۰عام‌الفیل کعبه ۲۱ رمضان ۴۰ ق کوفه ۴۰-۱۱ ۲۹ سال فاطمه بنت اسد حسن بن علی مجتبی ابومحمد ۱۵ رمضان ۲ ق مدینه ۲۸ صفر ۵۰ ق مدینه ۵۰-۴۰ ۱۰ سال فاطمه(س) حسین بن علی سید الشهداء ابوعبدالله ۳ شعبان ۳ ق ۱۰ محرم ۶۱ ق کربلا ۶۱-۵۰ ۱۰ سال علی بن الحسین سجاد، زین العابدین ابوالحسن ۵ شعبان ۳۸ ق ۲۵ محرم ۹۵ ق مدینه ۹۴-۶۱ ۳۵ سال شهربانو محمد بن علی باقر العلوم ابو جعفر ۱ رجب ۵۷ ق ۷ ذی‌الحجه ۱۱۴ ق ۱۱۴-۹۴ ۱۹ سال فاطمه جعفر بن محمد صادق ابوعبدالله ۱۷ ربیع‌الاول ۸۳ ق ۲۵ شوال ۱۴۸ ق ۱۴۸-۱۱۴ ۳۴ سال فاطمه موسی بن جعفر کاظم ابوالحسن ۷ صفر ۱۲۸ ق ۲۵ رجب ۱۸۳ ق کاظمین ۱۸۳-۱۴۸ ۳۵ سال حمیده بربریه علی بن موسی رضا ابوالحسن ۱۱ ذی‌القعده ۱۴۸ ق آخر صفر ۲۰۳ ق مشهد ۲۰۳-۱۸۳ ۲۰ سال تکتم محمد بن علی تقی، جواد ابوجعفر ۱۰ رجب ۱۹۵ ق آخر ذی القعدة ۲۲۰ ق کاظمین ۲۲۰-۲۰۳ ۱۷ سال سبیکه علی بن محمد هادی، نقی ابوالحسن ۱۵ ذی‌الحجه ۲۱۲ ق ۳ رجب ۲۵۴ ق سامرا ۲۵۴-۲۲۰ ۳۴ سال سمانه مغربیه حسن بن علی زکی، عسکری ابومحمد ۱۰ ربیع‌الثانی ۲۳۲ ق ۸ ربیع‌الاول ۲۶۰ ق ۲۶۰-۲۵۴ ۶ سال سوسن حجة بن الحسن قائم ابوالقاسم ۱۵ شعبان ۲۵۵ ق سامرا امامت از سال ۲۶۰ق تا کنون(۱۴۳۸) نرجسخاتون
  محتویات  [نهفتن]  ۱ جایگاه امامان نزد شیعه ۲ دلایل اثبات امامت ۲.۱ حدیث ۱۲ خلیفه ۳ معرفی امامان شیعه ۳.۱ ۱- امام علی(ع) ۳.۲ ۲- امام حسن(ع) ۳.۳ ۳- امام حسین(ع) ۳.۴ ۴- امام سجاد(ع) ۳.۵ ۵- امام باقر(ع) ۳.۶ ۶- امام صادق(ع) ۳.۷ ۷- امام کاظم(ع) ۳.۸ ۸- امام رضا(ع) ۳.۹ ۹- امام جواد(ع) ۳.۱۰ ۱۰-امام هادی(ع) ۳.۱۱ ۱۱-امام حسن عسکری(ع) ۳.۱۲ ۱۲- امام مهدی(عج) ۴ کتب اهل سنت درباره امامان ۵ پانویس ۶ منابع ۷ پیوند به بیرون جایگاه امامان نزد شیعه
آموزه امامتِ امامان دوازده‌گانه از اعتقادات بنیادی شیعه اثنا عشری است و در منابع روایی، نصوص متعددی از رسول اکرم(ص) و ائمه(ع) در تأیید آن موجود است. مفسران و متکلمان شیعه برآن‌اند که در قرآن کریم نیز به صورت تلویحی به امامت امامان اشاره شده است[۲] که از آن میان می‌توان به آیه اولی الامر، آیه تطهیر، آیه ولایت، آیه اکمال، آیه تبلیغ و آیه صادقین اشاره کرد.
طبق اعتقاد شیعه اثنا عشری، دوره امامت امامان دوازده‌گانه با رحلت رسول اکرم(ص) در ۱۱ق و به امامت رسیدن حضرت علی(ع) آغاز شده، و بدون انقطاع تاکنون ادامه یافته است. از ۲۶۰ق، پس از درگذشت امام حسن عسکری(ع) و انتقال امامت به فرزند ایشان، امام مهدی(ع)، امامت از حالت ظهور به حالت غیبت تبدیل شده، و دوره بلند امامت آن حضرت تماماً در حال غیبت بوده است. سال‌شمار امامت امامان دوازده‌گانه شیعه[نهفتن]   امام علی     امام حسن     امام حسین     امام سجاد     امام باقر     امام صادق     امام کاظم     امام رضا     امام جواد     امام هادی     امام عسکری   ق.11 40ق. 50ق. 61ق. 94ق. 115ق. 148ق. 183ق. 203ق. 220ق. 254ق.   امام مهدی   ق.260
شیعیان امامان را معصوم و دارای علم لدنی می‌دانند[۳] و معتقدند با توسل به مقام ایشان می‌توان به خداوند تقرب یافت. زیارت قبور ائمه جزو آیین‌های شیعیان است و ایشان را دارای مقام شفاعت می‌دانند.[۴] دلایل اثبات امامت نوشتار اصلی: امامت ائمه اثنی عشر
ادله اثبات امامت، همواره موضوع مهمی برای تالیف کتاب نزد امامیه بوده و دانشمندان شیعه آثار پرشماری به سبکهای گوناگون در این باره نوشته‌اند. کتاب سلیم بن قیس هلالی، مربوط به اواخر قرن نخست هجری از قدیم‌ترین آثاری است که در آن، از امامان دوازده‌گانه سخن رفته است.[۵]
به عنوان طیفی از آثار در باب نص بر ائمه اثنا عشر(ع)، باید از نوشته‌هایی چون مقتضب الاثر از ابن عیاش جوهری (م ۴۰۱ق) و کفایة الاثر از خزاز قمی (اواخر قرن ۴ق) یاد کرد که مؤلفان آنها تلاش داشته‌اند تا روایات مربوط به نص بر امامان دوازده‌گانه را از منابع گوناگون شیعه و اهل سنت گرد آورند.
افزون بر کتب نصوص، باید به آثاری با عنوان عمومی «دلائل الامامه» در باب معجزات ائمه(ع)، مانند دلائل الامامه منسوب به طبری (چاپ نجف، ۱۳۸۳ق)، یا آثاری با عنوان عمومی «الوصیه» در تبیین انتقال وصیت در سلسله امامان دوازده‌گانه، مانند اثبات الوصیة مسعودی (چ نجف، کتابخانه حیدریه) اشاره کرد.[۶]
اثبات نقلی امامت امامان دوازده‌گانه(ع)، نزد متکلمان امامیه نیز مورد توجه بوده و فصلی از آثار مهم کلامی آنها را به خود اختصاص داده است.[۷] از مشهورترین این روایات می‌توان از حدیث ثقلین، حدیث منزلت، حدیث سفینه، حدیث یوم الدار، حدیث مدینة العلم، حدیث طیر مشوی، حدیث رایت، حدیث کساء، حدیث جابر و حدیث ۱۲ خلیفه نام برد. حدیث ۱۲ خلیفه نوشتار اصلی: حدیث ۱۲ خلیفه
علاوه بر احادیث شیعی، در میان اهل سنت نیز احادیثی مبنی بر وجود ۱۲ نقیب یا امام پس از رسول اکرم(ص)، تداول داشته است. در طول قرن نخست هجری، از برخی از اصحاب رسول اکرم(ص)، احادیثی با مضمون بشارت به ۱۲ امام پس از آن حضرت، در محافل گوناگون نقل می‌شده است. از میان آن احادیث حدیث جابر بن سمره که در صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز نقل شده‌اند از بیشترین شهرت برخوردار است؛ در این حدیث بیان شده که امیران (امامان یا خلفا) پس از پیامبر ۱۲ تن هستند و همه ایشان از قریش‌اند.[۸]
در ردیف بعد، باید از حدیثی به نقل از ابن مسعود یاد کرد که برپایه آن، شمار نقیبان پس از پیامبر، ۱۲ تن به شمار نقیبان بنی اسرائیل بوده است.[۹] معرفی امامان شیعه ۱- امام علی(ع)   نجف، حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام نوشتار اصلی: امام علی(ع) در زمان پیامبر(ص)
نخستین امام شیعیانعلی(ع)
زندگیشجره‌نامه، واقعه غدیر، لیلة المبیت، یوم‌الدار، جانشینی پیامبر، سال‌شمار زندگی، نوادگان
میراثنهج‌البلاغه، غرر الحکم و درر الکلم، خطبه شقشقیه، خطبهٔ بی الف، خطبهٔ بی نقطه، حرم
فضائلفضائل اهل بیت، آیه ولایت • آیه اهل الذکر • آیه شراء • آیه اولی الامر • آیه تطهیر • آیه مباهله • آیه مودت • آیه صادقین-حدیث مدینة العلم • حدیث ثقلین • حدیث دوات • حدیث رایت • حدیث سفینه • حدیث کساء • خطبه غدیر • حدیث منزلت • حدیث یوم الدار • سد الابواب
یارانعمار بن یاسر، مالک اشتر، ابوذر غفاری، عبیدالله بن ابی رافع، حجر بن عدی، دیگران ن ب و
امیرالمؤمنین علی(ع) فرزند ابوطالب، عموی پیامبر(ص) و شیخ بنی هاشم، بود. ابوطالب، پیغمبر اکرم را سرپرستی نموده و در خانه خود جای داده و بزرگ کرده بود و پس از بعثت نیز تا زنده بود از آن حضرت حمایت کرد و شرّ کفار عرب و به ویژه قریش را از وی دفع نمود.[۱۰]
علی علیه‌السلام (بنا به نقل مشهور) ۱۰ سال پیش از بعثت متولد شد و پس از ۶ سال در اثر قحطی که در مکه و حوالی آن اتفاق افتاد، بنا به درخواست پیامبر(ص) از خانه پدر به خانه پسر عمویش پیامبر(ص) منتقل گردید و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت درآمد.[۱۱]
در آغاز رسالت پیامبر وقتی که از غار حرا رهسپار شهر و خانه خود شد، علی(ع) به همراه خدیجه(س) همسر پیامبر به عنوان نخستین مسلمانان به او ایمان آوردند. در ابتدای رسالت علنی در جریان یوم الدار نیز ایشان اولین و تنها کسی در آن جمع بود که ایمان خود را علنا اظهار داشت، او هرگز غیر خدای یگانه را نپرستید.[۱۲]
علی(ع) پیوسته ملازم پیامبر(ص) بود تا آن حضرت از مکه به مدینه هجرت نمود و در شب هجرت نیز که کفار خانه آن حضرت را محاصره کرده بودند و تصمیم داشتند پیامبر را در بستر خواب قطعه قطعه نمایند، علی(ع) برای حفظ جان پیامبر در بستر ایشان آرمید و آن حضرت رهسپار مدینه گردید.[۱۳]‌شان نزول آیه اشتراء همین جانفشانی است.
وی در مدینه نیز ملازم پیامبر(ص) بود و با فاطمه(س) دخت گرامی رسول خدا ازدواج کرد. در موقعی که پیامبر میان اصحاب خود عقد اخوت می‌بست او را برادر خود قرار داد.[۱۴]
علی(ع) در همه جنگ‌ها که پیامبر(ص) شرکت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوک که آن حضرت او را در مدینه به جای خود نشانده بود. وی در هیچ جنگی پای به عقب نگذاشت و از هیچ حریفی روی نگردانید و در هیچ امری مخالفت پیامبر(ص) نکرد چنانکه آن حضرت فرمود: «هرگز علی از حق و حق از علی جدا نمی‌شوند».[۱۵] پس از پیامبر(ص)
علی(ع) روز رحلت پیغمبراکرم(ص) ۳۳ سال داشت و با اینکه در همه فضائل دینی سرآمد و در میان اصحاب ممتاز بود و در موارد متعدد از جمله روز غدیر، پیامبر او را به عنوان جانشین پس از خود معرفی کرده بود، به عنوان اینکه وی جوان است و مردم به واسطه خون‌هایی که در جنگ‌ها پیشاپیش پیامبر(ص) ریخته با وی دشمن‌اند از خلافت کنارش زدند و به این ترتیب دست آن حضرت از شؤونات عمومی به کلی قطع شد. وی پس از یک سلسله اعتراضات، ۲۵ سال (که زمان سه خلیفه پس از رحلت پیامبر(ص) بود) سکوت کرد و به تربیت افراد پرادخت و پس از کشته شدن خلیفه سوم، مردم با آن حضرت بیعت نموده و به خلافتش برگزیدند.[۱۶]
آن حضرت در خلافت خود که تقریبا ۴ سال و ۹ ماه طول کشید گرفتار سه جنگ داخلی شد. عده‌ای از صحابه که پیشاپیش آنها ام المؤمنین عایشه، طلحه و زبیر بودند، خون خلیفه سوم را دستاویز قرار داده سر به مخالفت برافراشتند و جنگ جمل را در نزدیکی بصره به راه‌انداختند. جنگ صفین در مرز عراق و شام با معاویه درگرفت که یک سال و نیم ادامه یافت. آخرین فتنه نیز جنگ نهروان با خوارج بود و به این ترتیب، بیشتر حکومت آن حضرت در ایام خلافت خود، صرف رفع اختلاف داخلی بود و پس از گذشت زمان کوتاه، صبح روز نوزدهم ماه رمضان سال ۴۰ق در مسجد کوفه در سر نماز به دست بعضی از خوارج ضربتی خورده و در شب ۲۱ همان ماه شهید شد.[۱۷] ویژگیها
امیرالمؤ منین علی(ع) به شهادت تاریخ و اعتراف دوست و دشمن در کمالات انسانی نقیصه‌ای نداشت و در فضائل اسلامی نمونه کاملی از تربیت پیغمبراکرم(ص) بود.[۱۸]
علی(ع) در علم و دانش، داناترین یار پیغمبر اکرم(ص) و سایر اهل اسلام بود و نخستین کسی است در اسلام که در بیانات علمی خود، درِ استدلال و برهان را باز کرد و در معارف الهیه بحث فلسفی نمود و در باطن قرآن سخن گفت و برای نگهداری لفظش دستور زبان عربی را وضع فرمود و تواناترین عرب بود در سخنرانی.[۱۹](ببینید: نهج البلاغه)
علی(ع) در شجاعت ضرب المثل بود و در تقوای دینی و عبادت حق یگانه، در مهربانی به زیردستان و دلسوزی به بینوایان و بیچارگان و کرم و سخا به فقرا و مستمندان، قصص و حکایات بسیار دارد.[۲۰] ۲- امام حسن(ع) نوشتار اصلی: امام حسن مجتبی(ع)
امام حسن مجتبی(ع) و برادرش امام حسین(ع) دو فرزند امیرالمؤمنین علی(ع) از حضرت فاطمه(س) بودند. پیامبر بارها می‌فرمود: «حسن و حسین فرزندان منند» و به پاس همین کلمه، علی(ع) به سایر فرزندن خود می‌فرمود: «شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند».[۲۱]
امام حسن(ع) سال ۳ق در مدینه متولد شد، در ۷ سالگی جدش رسول خدا و سپس به فاصله کوتاهی مادرش زهرای مرضیه را از دست داد.[۲۲] وی پس از شهادت پدر، به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت، به امامت رسید و نزدیک به ۶ ماه به عنوان خلیفه مسلمین به اداره امور جامعه پرداخت. در این مدت معاویه که دشمن سرسخت علی(ع) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در ابتدا به نام خونخواهی خلیفه سوم و سپس به دعوی صریح خلافت) جنگیده بود به عراق که مقر خلافت امام حسن(ع) بود لشکر کشید و جنگ آغاز کرد. سرداران لشکر امام حسن(ع) را نیز تدریجاً با پولهای گزاف و نویدهای فریبنده اغوا نمود و لشکریان را بر آن حضرت شوراند تا آنجا که امام مجبور به صلح شد و خلافت ظاهری را با شرایطی (به شرط اینکه پس از درگذشت معاویه دوباره خلافت به امام حسن(ع) برگردد و خاندان و شیعیانش از تعرض مصون باشند) به معاویه واگذار نمود.[۲۳] معاویه در ابتدای خلافت خود شرایط صلح را الغاء نمود. امام حسن(ع) در تمام مدت امامت خود که ۱۰ سال طول کشید در نهایت شدت و اختناق زندگی کرد و هیچگونه امنیتی حتی در داخل خانه خود نداشت و بالا خره در سال ۵۰ق به تحریک معاویه به دست همسر خود مسموم وشهید شد.[۲۴] ۳- امام حسین(ع) نوشتار اصلی: امام حسین(ع) سوگواری محرم رویدادها
واقعه عاشورا • اسیران کربلا • روز شمار واقعه عاشورا • روز عاشورا • نامه های کوفیان به امام حسین(ع) • واقعه عاشورا (از نگاه آمار) افراد
امام حسین(ع) علی اکبر • علی اصغر • عباس بن علی • زینب کبری • سکینه بنت حسین • فاطمه دختر امام حسین • مسلم بن عقیل • شهیدان کربلا • اسیران کربلا جای‌ها حرم امام حسین • تل زینبیه • حرم عباس بن علی • گودال قتلگاه • بین الحرمین • نهر علقمه مناسبت‌ها تاسوعا • عاشورا • اربعین مراسم مرثیه‌خوانی • نوحه • تعزیه • روضه • زنجیرزنی • سینه‌زنی • عَلَم • سقاخانه • سنج و دمام • دسته عزاداری • شام غریبان • تشت‌گذاری • نخل‌گردانی • قمه زنی • راهپيمایی اربعین • تابوت گردانی • مراسم تابوت ن ب و
امام حسین (سیدالشهداء) فرزند دوم علی(ع) از فاطمه(س) دختر پیغمبراکرم(ص) در سال ۴ق متولد شد و پس از شهادت برادرش امام حسن(ع) به امر خدا و طبق وصیت وی، به امامت رسید.[۲۵]
امام حسین علیه‌السلام ده سال امامت نمود که به جز ۶ ماه آخر مصادف با خلافت معاویه و در سخت‌ترین اوضاع و با نهایت اختناق زندگی می‌کرد. معاویه در صدد تحکیم اساس خلافت فرزند خود یزید که فردی بی‌بندوبار بود برآمد.[۲۶]در اواسط سال ۶۰ق، معاویه درگذشت و پسرش یزید به جای او نشست.[۲۷]
یزید بی‌درنگ پس از درگذشت پدر به والی مدینه دستور داد که از امام حسین برای وی بیعت گیرد و گرنه سرش را به شام فرستد!! پس از آنکه والی مدینه درخواست یزید را به امام حسین(ع) ابلاغ کرد آن حضرت برای تفکر در اطراف قضیه مهلت گرفت و شبانه با خاندان خود به سوی مکه حرکت کرد و چهار ماه به حرم خدا که در اسلام مأمن رسمی می‌باشد پناهده شد.[۲۸] نوشتار اصلی: حرکت امام حسین از مدینه تا کربلا
سیل نامه از عراق و به ویژه از شهر کوفه به شهر مکه سرازیر می‌شد و از آن حضرت می‌خواستند که به عراق رفته و به پیشوایی و رهبری جمعیت پرداخته برای برانداختن بیداد و ستم قیام کند.[۲۹] در موسم حج آن حضرت اطلاع پیدا کرد که جمعی از اطرافیان یزید با پوشش حُجاج وارد مکه شده و مأموریت دارند امام را به قتل رسانند.[۳۰]
آن حضرت در میان گروه انبوه مردم سرپا ایستاده سخنرانی کوتاهی کرده و از حرکت خود به سوی عراق خبر داد و شهادت خود را گوشزد نموده و از مسلمانان استمداد می‌کند که در این هدف یاری‌اش نمایند و خون خود را در راه خدا بذل کنند و فردای آن روز با خاندان و گروهی از یاران خود رهسپار عراق شد.[۳۱]
جمعی از افراد برجسته به عنوان خیرخواهی سر راه را بر وی گرفته و خطر این حرکت و نهضت را تذکر دادند، ولی آن حضرت در پاسخ فرمود که من بیعت نمی‌کنم و حکومت ظلم و بیداد را امضا نمی‌نمایم و می‌دانم که به هر جا روم و در هر جا باشم مرا خواهند کشت و اینکه مکه را ترک می‌گویم برای رعایت حرمت خانه خداست که با ریختن خون من هتک نشود.[۳۲] کربلا نوشتار اصلی: واقعه عاشورا
در حدود ۷۰ کیلومتری کوفه در بیابانی به نام کربلا، آن حضرت و کسانش به محاصره لشکریان یزید درآمدند و ۸ روز توقف داشتند که هر روز حلقه محاصره تنگتر و سپاه دشمن افزونتر می‌شد و بالاخره آن حضرت و خاندان و کسانش با شماره ناچیز، در میان حلقه‌های متشکل از ۳۰۰۰۰ مرد جنگی قرار گرفتند.[۳۳]
در این چند روز امام به تحکیم موضع خود پرداخته یاران خود را تصفیه نمود، شبانه عموم همراهان خود را احضار فرمود در ضمن سخنرانی کوتاهی اظهار داشت که: ما جز مرگ و شهادت در پیش نداریم و اینان با کسی جز من کار ندارند، من بیعت خود را از شما برداشتم هر که بخواهد می‌تواند از تاریکی شب استفاده نموده جان خود را از این ورطه هولناک برهاند.[۳۴]
آخر روز ۹ ماه محرم، آخرین تکلیف (یا بیعت یا جنگ) از جانب دشمن به امام رسید و آن حضرت شب را برای عبادت مهلت گرفت و مصمم به جنگ فردا شد.[۳۵](ببینید: روز تاسوعا)
روز دهم محرم سال ۶۱ق، امام با جمعیت کم خود (روی هم رفته کمتر از ۹۰ نفر که ۴۰ نفر از ایشان از همراهان سابق امام و سی و چند نفر در شب و روز جنگ از لشکر دشمن به امام پیوسته بودند و مابقی خویشاوندان هاشمی امام، از فرزندان و برادران و برادرزداگان و خواهرزادگان و عموزادگان بودند) در برابر لشکر بی‌کران دشمن صف‌آرایی نمودند و جنگ درگرفت.[۳۶] (ببینید: روز عاشورا)
آن روز از بامداد تا واپسین جنگیدند و امام(ع) و سایر جوانان هاشمی و یاران وی تا آخرین نفر شهید شدند (در میان کشته‌شدگان دو فرزند خردسال امام حسن و یک کودک خرسال و یک فرزند شیرخوار امام حسین را نیز باید شمرد).[۳۷] اسارت اهل بیت امام
لشکر دشمن پس از خاتمه جنگ، خیمه‌های امام را غارت کردند، سرهای شهدا را بریده، و اهل حرم را با سرهای شهدا به سوی کوفه و سپس دمشق پیش یزیدبردند.[۳۸]
واقعه کربلا و اسیری زنان و دختران اهل بیت و شهر به شهر گردانیدن ایشان و سخنرانی‌هایی که دختر امیرالمؤمنین (ع) و امام چهارم- که جزء اسیران بودند- در کوفه و شام نمودند بنی امیه را رسوا کرد و تبلیغات چندین ساله معاویه را از کار انداخت و کار به جایی کشید که یزید از عمل مأموران خود در ملأ عام بیزاری جست و واقعه کربلا عامل مؤثری بود که با تأثیر درازمدت خود، حکومت بنی امیه را برانداخت و ریشه شیعه را استوارتر ساخت و از آثار کوتاه مدت آن، انقلاب‌ها و شورش‌هایی بود که به همراه جنگ‌های خونین تا ۱۲ سال ادامه داشت و از کسانی که در قتل امام شرکت جسته بودند، حتی یک نفر از دست انتقام نجستند.[۳۹] ۴- امام سجاد(ع) نوشتار اصلی: امام سجاد(ع) امامان و خلفا امام علی(ع)ـــــــــــــــــ(۲۳قبل از اسلام-۴۰)ـــــــــــــــــدوره امامت: ۱۱-۴۰ ابوبکرعمر بن خطابعثمان بن عفان  امام حسن(ع)ـــــــــــــــــ(۳-۵۰)ـــــــــــــــــدوره امامت: ۴۰-۵۰ ابوبکرعمر بن خطابعثمان بن عفانامام علیمعاویه بن ابی سفیان (۴۱-۶۱) امام حسین(ع)ـــــــــــــــــ(۴-۶۱)ـــــــــــــــــدوره امامت: ۵۰-۶۱ ابوبکرعمر بن خطابعثمان بن عفانامام علیامام حسن معاویه بن ابی سفیانیزید بن معاویه امام سجاد(ع)ـــــــــــــــــ(۳۸-۹۵)ـــــــــــــــــدوره امامت: ۶۱-۹۵ امام علیامام حسن معاویه بن ابی سفیانیزید بن معاویهمعاویه بن یزیدمروان بن الحکم(۶۴-۶۵)عبدالملک بن مروان (۶۵-۸۶)ولید بن عبدالملک (۸۶-۹۶) امام باقر(ع)ـــــــــــــــــ(۵۷-۱۱۴)ـــــــــــــــــدوره امامت: ۹۵-۱۱۴ معاویه بن ابی سفیان یزید بن معاویه معاویه بن یزیدمروان بن الحکم عبدالملک بن مروان ولید بن عبدالملک سلیمان بن عبدالملک (۹۶-۹۹)عمر بن عبدالعزیز (۹۹-۱۰۱)یزید بن عبدالملک (۱۰۱-۱۰۵)هشام بن عبدالملک (۱۰۵-۱۲۵) امام صادق(ع)ـــــــــــــــــ(۸۲-۱۴۸)ـــــــــــــــــدوره امامت: ۱۱۴-۱۴۸ عبدالملک بن مروان ولید بن عبدالملک سلیمان بن عبدالملک عمر بن عبدالعزیز یزید بن عبدالملک هشام بن عبدالملک ولید بن یزید (۱۲۵-۱۲۶)ولید بن عبدالملک (۱۲۶-۱۲۶)ابراهیم بن الولید (۱۲۶-۱۲۷)مروان بن محمد (۱۲۷-۱۳۲)ابوالعباس سفاح (۱۳۲-۱۳۶)منصور دوانیقی (۱۳۶-۱۵۸) امام کاظم(ع)ـــــــــــــــــ(۱۲۸-۱۸۳)ـــــــــــــــــدوره امامت: ۱۴۸-۱۸۳ مروان بن محمدابوالعباس سفاحمنصور دوانیقیمهدی عباسی(۱۵۸-۱۶۹)هادی عباسی(۱۶۹-۱۷۰)هارون‌الرشید(۱۷۰-۱۹۳)  امام رضا(ع)ـــــــــــــــــ(۱۴۸-۲۰۳)ـــــــــــــــــدوره امامت: ۱۸۳-۲۰۳ منصور دوانیقیمهدی عباسیهادی عباسیهارون‌الرشیدامین عباسی(۱۹۳-۱۹۸)مأمون عباسی(۱۹۸-۲۱۸) امام جواد(ع)ـــــــــــــــــ(۱۹۵-۲۲۰)ـــــــــــــــــدوره امامت: ۲۰۳-۲۲۰ امین عباسیمأمون المعتصم بالله (۲۱۸-۲۲۷) امام هادی(ع)ـــــــــــــــــ(۲۱۲-۲۵۴)ـــــــــــــــــدوره امامت: ۲۲۰-۲۵۴ مأمون المعتصم باللهالواثق بالله (۲۲۷-۲۳۲)متوکل (۲۳۲-۲۴۷)منتصر (۲۴۷-۲۴۸) مستعین (۲۴۸-۲۵۲) معتز (۲۵۲-۲۵۵)  امام عسکری(ع)ـــــــــــــــــ(۲۳۲-۲۶۰)ـــــــــــــــــدوره امامت: ۲۵۵-۲۶۰ متوکلمنتصر مستعینمعتزمهتدی(۲۵۵-۲۵۶)معتمد(۲۵۶-۲۷۸) امام زمان(عج)ـــــــــــــــــ(۲۵۵-...)ـــــــــــــــــدوره امامت: ۲۶۰-... خلفا تا پایان غیبت صغرامعتزمهتدیمعتمدمعتضد (۲۷۸-۲۸۹)مکتفی (۲۸۹-۲۹۵)مقتدر (۲۹۵-۳۲۰)قاهر (۳۲۰-۳۲۲)راضی (۳۲۲-۳۲۹)
امام علی بن حسین (ع)، ملقب به «سجاد» و «زین العابدین»، فرزند امام سوم بود که از دختر یزدگرد، شاه ایران، متولد شد. ۳ برادر دیگرش در واقعه کربلا به شهادت رسیدند ولی ایشان چون سخت بیمار بود از جهاد بازماند و با اسیران حرمبه شام اعزام گردید.[۴۰]
پس از گذرانیدن دوران اسیری، به امر یزید و برای جلوگیری از خشم عمومی، محترماً به مدینه بازگردانده شد، آن حضرت را بار دوم نیز به امر عبدالملک خلیفه اموی، با بند و زنجیر از مدینه به شام جلب کرده‌اند و بعد به مدینه برگشته است.[۴۱]
امام چهارم پس از مراجعه به مدینه، گوشه خانه را گرفته و در به روی بیگانه بسته مشغول عبادت پروردگار بود و با کسی جز خواص شیعه مانند ابوحمزه ثمالی و ابوخالد کابلی و امثال ایشان تماس نمی‌گرفت. البته خواص، معارفی را که از آن حضرت اخذ می‌کردند در میان شیعه نشر می‌دادند و از این راه، تشیع توسعه فراوانی یافت که اثر آن در زمان امامت امام پنجم به ظهور پیوست.[۴۲]
صحیفه سجادیه شامل ۵۷ دعا از جمله آثار ایشان است.[۴۳] امام چهارم پس از ۳۵ سال امامت، در سال ۹۵ق به تحریک هشام خلیفه اموی و به دست ولید بن عبدالملک مسموم شده و به شهادت رسید.[۴۴] ۵- امام باقر(ع) نوشتار اصلی: امام باقر(ع)
امام محمد بن علی، معروف به «باقر العلوم» (به معنای «شکافنده علوم» است). این لقبی است که پیغمبر اکرم(ص) به آن حضرت داده بود. او در سال ۵۷ق متولد شد و در واقعه کربلا ۴ ساله و حاضر بود. وی پس از پدر بزرگوارش به امر خدا و معرفی گذشتگان خود، به امامت رسید و در سال ۱۱۴ و یا ۱۱۷ق (به حسب بعضی از روایات شیعه توسط ابراهیم بن ولید بن عبدالملک برادرزاده هشام خلیفه اموی مسموم شده) به شهادت رسید.[۴۵]
در عهد امام پنجم از طرفی در اثر مظالم بنی امیه، هر روز انقلاب و جنگی رخ می‌داد و این گرفتاری‌ها دستگاه خلافت را مشغول و تا اندازه‌ای از تعرض به اهل بیت دور می‌کرد.[۴۶] از طرف دیگر، وقوع فاجعه کربلا و مظلومیت اهل بیت، مسلمانان را مجذوب و علاقه‌مند ایشان می‌ساخت و امکاناتی در نشر حقایق اسلامی و معارف اهل بیت برای آن حضرت به وجود آمد که برای هیچ‌یک از پیشوایان گذشته اهل بیت میسر نشده بود و گواه این مطلب اخبار و احادیث بی‌شماری است که از ایشان نقل شده است.[۴۷] ۶- امام صادق(ع) نوشتار اصلی: امام صادق(ع)
امام جعفر بن محمد (صادق) فرزند امام پنجم در سال ۸۳ق متولد و در سال ۱۴۸ق (۶۵ سالگی) به تحریک منصور خلیفه عباسی مسموم و شهید شد.[۴۸] بدون احتساب امام مهدی (عج) که در غیبت است، ایشان مُسن‌ترین امام بوده است.
در عهد امامت ایشان در اثر انقلابهای کشورهای اسلامی و خصوصاً قیامی که مُسَوِّده (سیاه جامگان) برای برانداختن خلافت بنی امیه کرده بودند و جنگهای خونینی که منجر به سقوط خلافت و انقراض بنی امیه گردید و زمینه خوبی که امام پنجم در ۲۰ سال زمان امامت خود با نشر حقایق اسلامی و معارف اهل بیت مهیا کرده بود، برای امام ششم امکانات بیشتر و محیط مناسبتری برای نشر تعالیم دینی پیدا شد.[۴۹]
آن حضرت در مدت ۳۴ سال امامت خود به نشر تعالیم دینی پرداخت و شخصیتهای علمی بسیاری در فنون مختلفه عقلی و نقلی مانند زراره و محمد بن مسلم و مؤمن طاق و هشام بن حکم و ابان بن تغلب و هشام بن سالم و حریز و هشام کلبی نسابه و جابر بن حیان و غیر ایشان را پرورش داد، حتی عده‌ای از رجال علمی اهل سنت نیز مانند سفیان ثوری و ابوحنیفه (رئیس مذهب حنفیه) و قاضی سکونی و قاضی ابوالبختری و غیر ایشان افتخار شاگردیش را پیدا کردند (معروف است که از مجلس درس و حوزه تعلیم امام ششم ۴۰۰۰ نفر محدث و دانشمند بیرون آمده است).[۵۰] احادیثی که از صادقَین (یعنی امام پنجم و ششم) رسیده است، از مجموع احادیثی که از پیامبر(ص) و ۱۰ امام دیگر ضبط شده بیشتر است.[۵۱]
منصور عباسی دستور جلب امام ششم را از مدینه صادر کرد (امام ششم پیش از آن نیز یک بار به امر سفاح خلیفه عباسی به عراق و پیش از آن نیز در حضور امام پنجم به امر هشام خلیفه اموی به دمشق جلب شده بود). منصور مدتی امام را زیر نظر گرفته و بارها عزم کشتن آن حضرت را نمود ولی در نهایت اجازه مراجعه امام به مدینه را داد و حضرت به ناچار بقیه عمر را با تقیه و گوشه‌نشینی گذراند تا به دسیسه منصور مسموم و شهید شد.[۵۲] ۷- امام کاظم(ع) نوشتار اصلی: امام موسی کاظم(ع)
امام هفتم موسی بن جعفر (کاظم) فرزند امام ششم در سال ۱۲۸ق متولد و سال ۱۸۳ق در زندان مسموم و شهید شد.[۵۳]
امام هفتم از خلفای عباسی با منصور و هادی و مهدی و هارون معاصر و در عهدی بسیار تاریک و دشوار با تقیه سخت می‌زیست. زمانی که هارون در سفر حج به مدینه رفت دستور داد امام را در حالیکه در مسجد پیغمبر مشغول نماز بود گرفته و به زنجیر بسته زندانی کردند و از مدینه به بصره و از بصره به بغداد بردند و سالها از زندانی به زندانی منتقل می‌نمودند تا سرانجام در بغداد در زندان سندی بن شاهک با سم شهید شد و در محلی به نام «مقابر قریش» که اکنون در شهر کاظمین است مدفون گردید.[۵۴] ۸- امام رضا(ع) نوشتار اصلی: امام رضا(ع)
امام هشتم علی بن موسی (رضا) فرزند امام هفتم که (مطابق بیشتر کتب تاریخی) سال ۱۴۸ق متولد و در سال ۲۰۳ق شهید شد.[۵۵]
ایشان پس از پدر بزرگوار خود به امر خدا و معرفی گذشتگان خود به امامت رسید و مدتی از زمان امامت خود با هارونخلیفه عباسی و پس از آن با پسرش امین و پس از آن با پسر دیگرش مأمون معاصر بود.[۵۶]   مشهد، حرم امام رضا علیه‌السلام
مأمون پس از پدر، اختلافاتی با برادر خود امین پیدا کرد که منجر به جنگهای خونین و بالاخره کشته شدن امین گردید. تا آن روز سیاست خلافت بنی عباس نسبت به سادات علوی، سیاستی خشونت آمیز بود و هر چند گاهی یکی از علویین قیام کرده جنگ خونین و آشوبی برپا می‌شد و این خود برای دستگاه خلافت گرفتاری سختی بود. پیشوایان شیعه گرچه با نهضت و قیام‌کنندگان همکاری نمی‌کردند ولی شیعیان که آن روز جمعیت قابل توجهی بودند، پیوسته ائمه اهل بیت را پیشوایان دینی خود می‌دانستند و دستگاه خلافت را دستگاهی ناپاک و دور از ساحت قدس پیشوایان خود می‌دیدند. دوام و پیشرفت این وضع برای دستگاه خلافت خطرناک بود و آن را به شدت تهدید می‌کرد.[۵۷]
مأمون به فکر افتاد که به این گرفتاریها که سیاست کهنه و ۷۰ ساله پیشینیان وی نتوانست چاره کند با سیاست تازه‌ای خاتمه بخشد، بنابراین تصمیم گرفت امام هشتم را ولیعهد خود قرار دهد، چراکه سادات علوی پس از آنکه دست خودشان به خلافت بند شد دیگر به ضرر دستگاه قیام نمی‌کردند و شیعه نیز پس از آنکه آلودگی امام خود را به خلافتی که پیوسته آن را و کارگردانان آن را پلید و ناپاک می‌شمردند، مشاهده کردند، دیگر آن اعتقاد معنوی و ارادت باطنی را که در حق امامان اهل بیت داشتند، از دست می‌دهند و تشکل مذهبیشان سقوط کرده دیگر خطری از این راه متوجه دستگاه خلافت نخواهد گردید.[۵۸] پس از حصول مقصود، از بین بردن امام برای مأمون کاری نداشت.
او برای تحقق دادن به این تصمیم، امام را در سال ۲۰۰ق از مدینه به مرو احضار کرد، در ابتدا، خلافت و پس از آن ولایت‌عهدی خود را به امام پیشنهاد نمود و آن حضرت اعتذار جسته نپذیرفت ولی با فشار مأمون، امام به این شرط که در کارهای حکومتی و عزل و نصب‌ها مداخله نکند، ولایت‌عهدی را پذیرفت.[۵۹] چیزی نگذشت که مأمون با مشاهده پیشرفت سریع شیعه به اشتباه خود پی برد و آن حضرت را مسموم و شهید ساخت. امام هشتم در شهر طوس ایران که اکنون شهر مشهد نامیده می‌شود مدفون گردید.[۶۰] ۹- امام جواد(ع) نوشتار اصلی: امام جواد(ع)
امام محمد بن علی (ملقب به: ابن الرضا، تقی، جواد) فرزند امام هشتم سال ۱۹۵ق در مدینه متولد شد و طبق روایات شیعه، سال ۲۲۰ هجری به تحریک معتصم خلیفه عباسی به دست همسر خود که دختر مأمون عباسی بود مسموم شده و به شهادت رسید. ایشان در جوار جد خود امام هفتم در کاظمیه مدفون گردید.[۶۱]
وی پس از پدر بزرگوار خود به امر خدا و معرفی گذشتگان خود به امامت رسید. امام نهم به هنگام درگذشت پدر خود در مدینه بود، مأمون وی را به بغداد- که آن روز پایتخت خلافت بود- احضار کرده و در ظاهر به او ابراز محبت بسیار نمود، تا آنجا که دختر خود را به ازدواج وی درآورد. مأمون امام را در بغداد نگهداشت و در حقیقت می‌خواست به این وسیله امام را از خارج و داخل منزل تحت مراقبت کامل درآورد. پس از مدتی ایشان به مدینه بازگشت و تا آخر عهد مأمون در مدینه بود. پس از درگذشت مأمون، معتصم زمام خلافت را به دست گرفت و دوباره امام را به بغداد احضار کرده و تحت نظر گرفت. سرانجام آن حضرت با تحریک معتصم و به دست همسر خود مسموم شده و شهید شد.[۶۲] ۱۰-امام هادی(ع) نوشتار اصلی: امام هادی(ع)
امام علی بن محمد (ملقب به: نقی و هادی) فرزند امام نهم در سال ۲۱۲ در مدینه متولد و در سال ۲۵۴ (طبق روایات شیعه) معتز، خلیفه عباسی با سَم او را شهید کرد.[۶۳]
امام دهم در ایام حیات خود با ۷ نفر از خلفای عباسی، مأمون، معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز معاصر بوده است.[۶۴]
متوکل در سال ۲۴۳ در اثر بدگویی‌هایی که از امام کرده بودند آن حضرت را از مدینه به سامرا- که آن روز پایتخت خلافت بود- جلب کرد و پس از ورود آن حضرت به سامرا در ظاهر اقداماتی بر علیه حضرت انجام نداد ولی در پشت صحنه تا می‌توانست در فراهم آوردن وسائل اذیت و هتک آن حضرت کوتاهی نمی‌کرد و بارها به منظور قتل یا هتک، امام را احضار کرده و به امر وی خانه‌اش را تفتیش نمودند.[۶۵]
متوکل در دشمنی با خاندان رسالت در میان خلفای عباسی نظیر نداشت و بویژه با علی(ع) دشمن سرسخت بود و آشکارا ناسزا می‌گفت و مرد مقلدی را موظف داشت که در بزم‌های عیش، تقلید آن حضرت را درآورد. در سال ۲۳۷ هجری دستور داد قبه ضریح امام حسین را در کربلا و همچنین خانه‌های بسیاری که در اطرافش ساخته بودند، خراب کرده و با خاک یکسان نمودند.[۶۶] در زمان او وضع زندگی سادات علوی- که در حجاز بودند- به مرحله رقت‌باری رسیده بود چنان‌که زن‌های ایشان لباس کافی نداشتند و عده‌ای از ایشان یک چادر کهنه داشتند که در اوقات نماز آن را به نوبت پوشیده نماز می‌خواندند. نظیر این فشارها را به سادات علوی که در مصر بودند نیز وارد می‌ساخت. امام دهم به شکنجه و آزار متوکل صبر می‌فرمود تا وی درگذشت و پس از وی منتصر و مستعین و معتز روی کار آمدند و به دسیسه معتز، آن حضرت مسموم و شهید شد.[۶۷] ۱۱-امام حسن عسکری(ع)   نوشتار اصلی: امام عسکری(ع)
حسن بن علی (ملقب به عسکری) فرزند امام دهم در سال ۲۳۲ق متولد و در سال ۲۶۰ق (بنا به بعضی از روایات شیعه) به دسیسه معتمد خلیفه عباسی مسموم و به شهادت رسید.[۶۸]
امام یازدهم پس از درگذشت پدر بزرگوار خود به امر خدا و براساس تعیین پیشوایان گذشته به امامت رسید و هفت سالی که امامت کرد به واسطه سختگیری بیرون از اندازه خلافت، با تقیهبسیار شدید رفتار می‌کرد، در به روی مردم حتی عامه شیعه بسته جز خواص شیعه کسی را بار نمی‌داد با این‌حال اکثر اوقات زندانی بود. سبب این همه فشار این بود که اولًا: در آن زمان جمعیت شیعه زیاد شده و قدرتشان به حد قابل توجهی رسیده بود و اینکه شیعه به امامتقائلند برای همگان روشن و آفتابی شده بود و امامان نیز شناخته می‌شدند و از این روی خلافت بیش از پیش ائمه را تحت مراقبت درآورده و از هر راه بود با نقشه‌هایی مرموز در محو و نابود کردن ایشان می‌کوشید. ثانیاً: می‌دانستند که خواص شیعه برای امام یازدهم فرزندی معتقدند و او را همان مهدی موعود می‌دانند که به موجب اخبار متواتر شیعه و سُنی، پیامبر اکرم(ص) از وجود او خبر داده بود.[۶۹]
بدین سبب امام یازدهم بیشتر از سایر ائمه تحت مراقبت بود و خلیفه وقت تصمیم قطعی گرفته بود که به هر طریق شده به امامت شیعه خاتمه بخشد. همین‌که بیماری امام یازدهم را به خلیفه وقت گزارش دادند، طبیب نزد آن حضرت فرستاد و چند تن از معتمدان خود و چند نفر از قضات را به منزلش گماشت که پیوسته ملازم وی و مراقب اوضاع داخلی منزل باشند و پس از شهادت امام نیز خانه را تفتیش و توسط قابله‌ها کنیزان آن حضرت را معاینه کرد و تا دو سال مأمورین خلیفه به دنبال پیدا کردن فرزند آن حضرت مشغول فعالیت بودند تا به کلی نومید شدند.[۷۰]
امام یازدهم را پس از درگذشت در خانه خودش در شهر سامرا، نزد پدر بزرگوارش به خاک سپردند.[۷۱] ۱۲- امام مهدی(عج) نوشتار اصلی: امام مهدی(عج)
مهدی موعود (که غالباً به لقب امام عصر و صاحب الزمان ذکر می‌شود) فرزند امام یازدهم، نام و کنیه‌اش مانند نام و کنیه رسول خدا است. وی در سال ۲۵۶ق در سامرا متولد شد و تا سال ۲۶۰ق که پدرش شهید شد تحت کفالت و تربیت ایشان می‌زیست و از مردم پنهان و پوشیده بود و جز عده‌ای از خواص شیعه کسی به ملاقات او نرسید. پس از شهادت امام یازدهم که امامت در آن حضرت مستقر شد به امر خدا از عموم مردم غیبت اختیار کرد.
غیبت امام زمان(عج) به دو بخش تقسیم می‌شود: غیبت صغری: که از سال ۲۶۰ق شروع و در سال ۳۲۹ خاتمه می‌یابد(تقریباً ۷۰ سال). در این مدت امام از طریق نوّاب خاص خود با مردم در ارتباط بود.[۷۲] غیبت کبری: که از سال ۳۲۹ شروع و تاکنون ادامه دارد. پیامبر(ص) در حدیثی پذیرفته شده نزد شیعه و سنی می‌فرماید: اگر از عمر دنیا نمانده باشد مگر یک روز، خدا آن روز را آنقدر طولانی می‌کند تا مهدی از فرزندان من ظهور نموده و دنیا را پر از عدل و داد کند چنان‌که از ظلم و جور پر شده باشد.[۷۳] کتب اهل سنت درباره امامان
افزون بر آنچه گذشت، از شخصیت ائمه(ع) در محافل اهل سنت نیز همواره با حرمتی شگرف یاد می‌شد و همین حرمت، گاه انگیزه‌ای بود تا کتابی در فضائل آنان فراهم آورده شود.
کتاب‌های نگاشته شده در فضائل اهل بیت(ع) نزد اهل سنت، کم شمار نیست. یکی از حرکتهای الهام‌بخش برای نویسندگان در این زمینه، قصیده‌ای از ابوالفضل یحیی بن سلامه حصکفی (د ۵۵۱ یا ۵۵۳ق) است که در آن یکایک امامان دوازده‌گانه ستایش شده‌اند.[۷۴]
از کتابهای تألیف شده در فضایل امامان دوازده‌گانه در حوزه اهل سنت، از این نمونه‌ها می‌توان یاد کرد: مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، از کمال الدین ابن طلحه شافعی (د ۵۶۲ق)، چ نجف، دارالکتب التجاریه ؛ تذکرة خواص الامة فی خصائص الائمة، اثر عالم حنفی یوسف بن قزاوغلی سبط ابن جوزی (د ۶۵۴ق)، چاپ مکرر از جمله در نجف، ۱۳۶۹ق ؛ الفصول المهمة فی معرفة الائمة، از ابن صباغ مالکی (م ۸۵۵ق) که بارها، از جمله در نجف، دارالکتب التجاریه به چاپ رسیده، و نسخ پرشمار و متنوع آن در مخازن خطی جهان اسلام، نشان دهنده گستره رواج آن در طی قرون متمادی است[۷۵]. ابن صباغ در این اثر خود فراوان از منابع شیعی، مانند الارشادشیخ مفید نقل قول کرده است (ص ۱۹۲، ۲۱۳، جم)؛ الشذرات الذهبیه یا الائمه الاثنا عشر، از شمس الدین ابن طولون، عالم حنفی دمشقی (م ۹۵۳ق)، چ بیروت، ۱۹۵۸م، به کوشش صلاح الدین منجد؛ الاتحاف بحب الاشراف، از عبدالله بن عامر شبراوی، عالم شافعی مصری (م ۱۱۷۲ق)، چ قاهره، ۱۳۱۳ق ؛ نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، از سیدمؤمن شبلنجی (م بعد از ۱۲۹۰ق)، چاپ مکرر از جمله در قاهره، ۱۳۴۶ق ؛ ینابیع المودة، اثر سلیمان بن ابراهیم قندوزی، عالم حنفی (م ۱۲۹۴ق)، چ استانبول، ۱۳۰۲ق.[۷۶]   پیوند به بیرون

نظر اهل تسنن در مورد مذهب شیعه

یکی از سوالات شما درباره این است که مذهب تشیع از چه زمانی بوجود آمد؟

بعضی از ناآگاهان این مذهب را منسوب به عبدالله سبا در زمان خلافت عثمان میدانند و بعضی به دیالمه یا صفویه ربط میدهند.

اکنون پاسخ را از زبان کسی مینویسم که در این باره در حضور اهل تسنن مناظره کرده شخصیتی عالم مشهور به  سلطان الواعظین شیرازی

(برای شناخت مختصر شخصیت ایشان کلیک کنید)

ضمنا اکثر آدرس ها در پاورقی از کتب علمای اهل تسنن است.

پاسخ: اولا باید گفت که از دید شیعیان، عبدالله بن سبا(1) یک یهودی و ملعون است و در اخبار شیعه از وی مذمت بسیار شده است. ثانیا شیعه یک حزب سیاسی نیست که در زمان خلافت عثمان درست شده باشد، بلکه سیر طبیعی اسلام است که در آن به دستورات حضرت خاتم الانبیاء(صلی الله علیه وآله) دقیقا عمل شده است. شیعه در لغت به معنی پیرو می باشد و این کلمه برای این مورد اولین بار بر زبان خود صاحب وحی جاری شده است; بر زبان کسی که خداوند در قرآن کریم درباره او فرموده است:{ وما ینْطق عن الْهوی انْ هو الا وحْی یوحی}; «هرگز با هوای نفس سخن نمی گوید و سخن او غیر از وحی خدا نیست(2)». و در قرآن این لفظ چند بار آمده است { وان منْ شیعته لابْراهیم}.(3)

 
حافظ ابو نعیم احمد بن عبدالله ـ از محدثین بزرگ اهل سنت ـ در کتاب «حلیه
الاولیاء» از ابن عباس روایت می کند که چون آیه شریفه { ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولیک همْ خیْر الْبریه جزاوهمْ عنْد ربهمْ جنات عدْن تجْری منْ تحْتها اْلانْهار خالدین فیها ابدا رضی الله عنْهمْ و رضوا عنْه}; «آنان که ایمان آورده اند و نیکوکار شدند به حقیقت، بهترین اهل عالمند. پاداش آن ها نزد خدا باغ های بهشت عدن است که نهرها زیر درختانش جاری است و در آن بهشت تا ابد جاودان و متنعمند و خدا از آن ها خشنود است(4)». بر پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) نازل شد، پیغمبر خطاب به علی ابن ابی طالب(علیه السلام)فرمود: «یا علی! در این آیه شریفه، مراد از خیر البریه تو و «شیعیانت» می باشید. روز قیامت تو و شیعیانت در حالی که خداوند از شما راضی و شما هم از خداوند راضی و خشنود هستید می آیید(5)».
ابو الموید موفق بن احمد خوارزمی در مناقب حاکم ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله الحسکانی در کتاب «شواهد التنزیل لقواعد التفضیل»، محمد بن یوسف گنجی شافعی در «کفایه الطالب» و سبط ابن جوزی حنفی در «تذکره الخواص» از یزید بن شراحیل انصاری، کاتب امیرالمومنین(علیه السلام) خبر داد که گفت: خودم از آن حضرت شنیدم که فرمود به هنگام رحلت خاتم الانبیاء پشت مبارک ایشان به سینه من بود، فرمود: «یا علی! آیا آیه شریفه (کسانی که ایمان آورده اند و صاحبان عمل صالح و خیر البریه...) را نشینده ای؟ به درستی که آن ها «شیعیان» تو می باشند و وعده گاه من و شما در روز قیامت، کنار حوض کوثر خواهد بود. همان روزی که خلایق، برای رسیدگی به حساب گرد آیند، شما را نیز بخوانند، و شما روسفید خواهید بود و شما را پیشوای روسفیدان صدا زنند.»(6)
جلال الدین سیوطی در تفسیر خود «الدر المنثور فی التفسیر بالماثور» از ابن عساکر دمشقی شافعی از جابر بن عبدالله انصاری که از بزرگان صحابه خاتم الانبیا می باشد نقل می کند که گفت: در خدمت حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) بودیم که علی ابن ابی طالب(علیه السلام)وارد شد، و پیغمبر فرمود: «قسم به کسی که جان من در قبضه قدرت او است، روز قیامت این مرد (اشاره به علی(علیه السلام)) و شیعه او از رستگارانند(7). آنگاه آیه مذکور نازل گردید. در همان تفسیر از ابن عباس نیز روایت شده که چون آیه فوق نازل شد، پیامبر(صلی الله علیه وآله)به علی(علیه السلام)فرمود: «روز قیامت تو و شیعیانت در حالی که از خداوند راضی و خداوند هم از شما راضی باشد می آیید(8).
از جابر بن عبدالله انصاری در مناقب نیز نقل شده است که گفت: در خدمت پیامبر گرامی اسلام بودیم که علی(علیه السلام)به طرف ما آمد. پیغمبرخدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «برادر من رو به شما آمد(9)». آنگاه به سمت کعبه نگاه کرد، دست علی را بالا برد و فرمود: «قسم به کسی که جان من در قبضه قدرت اوست، این علی و شیعیان او روز قیامت از رستگارانند(10)». سپس پیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله)فرمود: علی(علیه السلام) قبل از همه شما ایمان آورد و باوفاترین افراد به عهد خدا می باشد و نیز عادل ترین شماها است و مرتبه اش در نزد پروردگار از همه شماها بالاتر است. در همان وقت، آیه مذکور نازل گردید. از آن به بعد هر گاه علی(علیه السلام) در میان جمعی ظاهر می شد، اصحاب پیغمبر می گفتند: «بهترین مردم آمد(11)».
ابن حجر در باب 11 صواعق و نیز علامه سمهودی در جواهر العقدین از «حافظ جمال الدین محمد بن یوسف زرندی مدنی» نقل می کند که: چون آیه مذکور نازل گردید، پیغمبر اسلام خطاب به علی(علیه السلام) فرمود: «یا علی! تو و شیعیانت خیر البریه هستید. روز قیامت تو و شیعیانت در حالی که از خدا راضی و خدا هم از شما راضی است، می آیید و دشمنان تو با حالتی خشمناک که دستهایشان به گردنشان بسته می باشد، خواهند آمد. آنگاه امیرالمومنین(علیه السلام) پرسید دشمن من کیست؟ فرمود: کسی که از تو بیزاری می جوید و تو را لعن می نماید(12)». این حدیث با اندک اختلافی در موده القربی نیز آورده شده است.
میر سید علی همدانی شافعی در موده القربی و ابن حجر در صواعق نیز از ام سلمه زوجه پیامبر نقل می کند که آن حضرت فرمود: «یا علی! تو و شیعیان و اصحابت در بهشت می باشید(13)».
در فصل نوزدهم مناقب، از رسول الله(صلی الله علیه وآله) خطاب به علی(علیه السلام) نقل شده است: «مثل تو در امت من مثل عیسی بن مریم است(14)» که قوم او سه فرقه شدند ـ مومنین و حواریون، دشمنان او که همان یهود بودند و غلات که درباره او غلو نموده و او را خدا و شریک خدا قرار دادند ـ امت من هم نسبت به تو، سه فرقه می شوند: «فرقه شیعتک و هم المومنون; فرقه ای شیعیان تو هستند که همانا مومنین می باشند»; فرقه ای هم دشمنان تو هستند و آنان ناکثین و شکنندگان عهد و بیعت با تو هستند و فرقه ای غلوکنندگان درباره تو هستند و آن ها گمراهان و جاحدین می باشند. سپس افزود: «یا علی! تو و شیعیانت و دوستان شیعیان تو در بهشت و دشمنان و غلو کنندگان درباره تو، در آتش جهنم خواهند بود(15)».


از طرفی دیگر چون در زمان حیات پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) چهار تن از بهترین صحابه خاص پیامبر یعنی:
1 . ابوذر غفاری،
2 . سلمان فارسی،
3 . مقداد ابن اسود کندی
4 . عمار یاسر
دارای این لقب (شیعه) بوده اند، می توان دریافت که نه تنها لفظ شیعه بعد از خلافت عثمان به وجود نیامده بلکه از زمان حیات پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) این لفظ رایج بوده است.
از طرفی، حافظ ابو نعیم در حلیه الاولیا و ابن حجر در صواعق محرقه از ترمذی نقل نموده اند که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «خداوند مرا به دوستی چهار نفر امر نموده و خبر داده است که خدا این چهار نفر را دوست می دارد(16)» و این چهار نفر عبارت اند از: «علی ابن ابی طالب(علیه السلام)، ابوذر، مقداد و سلمان». ابن حجر نیز مشابه همین حدیث را از پیغمبر نقل می کند: «بهشت برای سه نفر ـ علی و عمار و سلمان ـ مشتاق است(17)». آیا اعمال و رفتار اصحاب خاص رسول الله(صلی الله علیه وآله) که خداوند امر و خبر از دوست داشتن آن ها داده است، دلالت بر حقانیت شیعه ندارد؟


--------------------------------------------------------------------------------

1 . راجع به عبدالله بن سبا چند نظر وجود دارد:
الف. عبدالله سبا افسانه ای است و وجود خارجی نداشته وسیف بن عمر تمیمی آن را ساخته است (علامه عسکری).
ب . وجود خارجی داشته و قبلا یهودی بوده، اسلام آورده، در زمان یهودیت غلو می کرده، در اسلام هم غلو کرده است و توسط امیرالمومنین اعدام شده است.
ج . وجود خارجی داشته، ولی احادیث سیف بن عمر ساختگی بوده است و با توجه به شواهد این به حقیقت نزدیک تر است (علامه شبیری زنجانی).
2 . نجم (53): 3 و 4
3 . صافات : 83 ; مریم : 69

4 . بینه (98): 7 و 8
5 . اللمعه البیضاء، ص413، حدیث 1125 ; شواهد التنزیل، ج 2، ص459 ; الدر المنثور، ج 8 ، ص589 ; المناقب، ص265، حدیث 247 ; شبهای پیشاور، ص156 «انت یا علی و شیعتک تاتی انت و شیعتک یوم القیامه راضین مرضیین».
6 . ینابیع الموده لذوی القربی، ج 1، ص125 و ج 2، ص357 ; شبهای پیشاور، ص156 «ای علی ا لم تسمع قول الله تعالی: } ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولیک همْ خیْر الْبریه{ هم انت و شیعتک و موعدی و موعدکم الحوض اذا اجتمعت الامم للحساب تدعون غرا محجلین»


7 . شواهد التنزیل، ج 2، ص467 ; المناقب، ص111 ; شبهای پیشاور، ص157 «و الذی نفسی بیده ان هذا و شیعته لهم الفایزون یوم القیامه فنزل } ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولیک همْ خیْر الْبریه{».
8. اللمعه البیضاء، ص413، حدیث 1125 ; شواهد التنزیل، ج 2، ص459 ; الدر المنثور، ج 8 ، ص589 ; المناقب، ص265، حدیث 247 «تاتی انت و شیعتک یوم القیامه راضین مرضیین».
9 . المناقب، ص111 ; شبهای پیشاور، ص157 «قد اتاکم اخی».
10 . ینابیع الموده لذوی القربی، ج 1، ص197 ; شبهای پیشاور، ص158 «و الذی نفسی بیده ان هذا و شیعته لهم الفایزون یوم القیامه».
11. الدر المنثور، ج 6 ، ص379 ; المناقب، ص112 ; شبهای پیشاور، ص158 «جاء خیْر الْبریه».


12. ینابیع الموده لذوی القربی، ج 2، صص357 و 452 ; النهایه، ج 3، ص276 به نقل از الغدیر، ج 3، ص78 ; شبهای پیشاور، ص158 «یا علی انت و شیعتک تاتی انت و شیعتک یوم القیامه راضین مرضیین و یاتی اعداوک غضبانا مقمحین قال یا رسول الله و من عدوی؟ قال: من تبرا منک و لعنک».
13 . المناقب، ص113 ; ینابیع الموده لذوی القربی، ج 1، صص328 و 425 ; شبهای پیشاور ص159 «یا علی انت و اصحابک فی الجنه انت و شیعتک فی الجنه».
14 . الشیعه فی احادیث الفریقین، ص128 به نقل از المناقب، ص226 ; ینابیع الموده لذوی القربی، ج 2، ص109 ; شبهای پیشاور، ص159 «مثلک فی امتی مثل المسیح عیسی بن مریم».
15 . المناقب، ص317 ; ینابیع الموده لذوی القربی، ج 1، ص328 ; شبهای پیشاور، ص159 «فانت یا علی و شیعتک فی الجنه و محبوا شیعتک فی الجنه و عدوک الغالی فیک فی النار».

 


16. تاریخ الکبیر، ج 9، ص31 ; مستدرک الحاکم، ج 3، ص131 ; شبهای پیشاور، ص161 «ان الله امرنی بحب اربعه و اخبرنی انه یحبهم».

17. سنن الترمذی، ج 5 ، ص332 ; مسند ابویعلی، ج 5 ص166 ; شبهای پیشاور ص161 «الجنه تشتاق الی ثلاثه; علی و عمار و سلمان».

شیعه ی واقعی کیست؟

: شیعه ی واقعی کیست؟شیعیان چه ویژگی هایی دارند و به چه کسی شیعه ی واقعی می گویند؟

پاسخ: 
واژه شیعه خاستگاه وحیانی دارد، و قرآن کریم از حضرت ابراهیم خلیل به عنوان شیعه حضرت نوح یاد نموده: « وان من شیعته لابراهیم؛ (1) ابراهیم از پیروان نوح بود». در وصف ابراهیم در ادامه سخن از شیعه بودنش آمده: «اذ جاء ربه بقلب سلیم؛ (2) هنگامی که با قلبی پاک روی به پروردگارش آورد». از این آموزه متعال می‌توان مفهوم دقیق شیعه بودن را به دست آورد.شیعه واقعی کسی است که ابراهیم گونه در پیروی از امیر مومنان و سایر اهل بیت (ع) عمل نماید . خداوند را با قلب سلیم دیدار نماید، البته این همان قله بلند شیعه بودن است که کم تر کسی می تواند به آن دست یابد . افرادی چون سلمان، اباذر، عمار، مالک اشتر و برخی از علما و بزرگان شیعه در طول تاریخ توانسته‌اند بدان قله دست یابند. این ره برای همگان باز است. هر کس اگر بخواهد، می‌تواند بدان بار یابد، یا لااقل جلوه‌ای از آن نور را دریافت کند. در عین حال کسانی که به ولایت امیر مومنان و سایر ائمه اعتقاد داشتند و به اندازه توان بکوشند که طبق آموزه‌های متعالی قرآن و عترت عمل کنند، از شیعیان واقعی محسوب می‌شود، چون قرآن کریم درباره پیروان راستین ابراهیم فرمود: «ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا؛ (3) نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی کردند. نیز دین پیامبر و امتش که اهل ایمان‌اند». پس همین معیار برای مشخص شدن پیرو و شیعه امیر مومنان نیز جریان دارد. کسانی که به ولایت او باور داند و به آن عمل می‌کند، پیرو و سزاوارترین افراد به حضرت و سایر ائمه اند. وظیفه شیعه این است که دقیقا طبق دستورات قرآن و سنت پیامبر و ائمه عمل کند. به دو روایتی اشاره می‌شود که معیار شیعه واقعی را بیان کرده است، امام صادق فرمود: «انما شیعه علی من عفّ بطنه و فرجه و اشتد جهاده و عمل لخالقه و رجا ثوابه و خاف عقابه، فاذا رأیت اولئک، فاولئک شیعة جعفر؛ (4) شیعه کسی است که شکم و شهوت خود را حفظ می‌کند. اهل جهاد و تلاش بوده و خالص برای خدا عمل می‌کند. از کیفر و عذاب الهی همواه ترس دارد. اگر چنین افرادی را دیدید، شیعه امام جعفر صادق‌اند». در روایت دیگر فرمود: «امتحنوا شیعتنا عند مواقیت الصلاه کیف محافظتهم علیها؛ (5) پیروان و شیعیان ما اهل بیت را هنگام فرا رسیدن اوقات نماز امتحان کنید، (ببینید که آیا شیعه واقعی‌اند یا نه) که چگونه مواظب نمازهای شان هستند». معیار شیعه واقعی آن است که همواره می‌کوشد طبق دستورات قرآن و سنت عمل کند. محبت اهل بیت را بسیاری از مسلمانان غیر شیعه نیز دارند. چون بر محبت اهل بیت در قرآن در آیه «موده» (6) تصریح شده است. بسیاری از بزرگان اهل سنت با استناد به همین آیه محبت اهل بیت را واجب می دانند و بدان ملتزم‌اند. (7) بنابراین معتقدان به ولایت اهل بیت شیعیان آن ها هستند (گر چه در شیعه بودن‌شان مراتب دارند) ولی محبان اهل بیت اکثر مذاهب اسلامی هستند، چون محبت اهل بیت در قرآن تاکید شده است. برای اطلاع از خصوصیات شیعه می توانید به کتاب مکیال المکارم ؛محمد تقی موسوی اصفهانی و نهج البلاغه خطبۀ متقین مراجعه نمایید. پی‌نوشت‌ها: 1. صافات (36) آیه 83. 2. همان آیه 84. 3. آل عمران (3) آیه 68. 4. سفینه البحار، ج 1، ماده شین ص 732. 5. همان. 6. شورا (42) آیه 22. 7. جلوه عرفانی نهضت حسینی، ص 83.

شیعه ازکجا شروع شد

 

قبل از بیان پیدایش شیعه در ایران، لازم است در نخستین قدم به مفهوم شیعه توجه کنیم. شیعه، به معنای پیرو و در اصطلاح، به کسی که از امام علی(ع) پیروی کرده و او را خلیفه بلافصل می‏داند و دیگران را غاصب این مقام می‏داند، گفته می شود.
در مورد آغاز پیدایش شیعه می‏توان از دو زاویه وارد بحث شد؛ یکی از زاویه شیعه به معنای پیرو علی، و دیگری شیعه به معنای جمعیت سیاسی - مذهبی.
1. شیعه به معنای پیرو علی(ع): از زمان پیامبر(ص) مطرح بود. پیامبر فرمود: «ان علیّا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة؛ (1) علی و شیعیانش در روز قیامت پیروز و رستگارند».
در زمان پیامبر تعدادی به عنوان شیعه و پیرو علی(ع) شناخته می‏شدند که چهار نفر به نام‏های: "مقداد بن اسود"، "سلمان فارسی"، "ابوذر غفاری" و "عمار یاسر" در این امر از دیگران سرآمد بودند. (2)
2. شیعه به معنای جمعیت سیاسی - مذهبی: که به خلافت بلافصل علی(ع) عقیده داشته باشند. در جریان سقیفه بنی ساعده و بعد از رحلت پیامبر، شکل گرفت؛ چون در این هنگام برخی از صحابه، حکومت ابوبکر را به رسمیت نشناختند و به جای آن خواهان حکومت علی(ع)شدند. افزون بر تمامی بنی هاشم و زبیر بن عوام، عده‏ای از مهاجران از جمله: خالد بن سعید، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار یاسر، بریده اسلمی و همچنین عده‏ای از انصار از جمله: ابوالهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، عبداللَّه بن مسعود، زید بن وهب، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابی بن کعب و ابی ایوب انصاری با حکومت ابوبکر به مخالفت برخاستند و خواستار این شدند که قدرت سیاسی جامعه اسلامی به دست امام قرار گیرد. (3)
این افراد، هسته اولیه شیعه به عنوان جمعیت سیاسی - مذهبی را تشکیل دادند. سپس افراد دیگری به آنان ملحق شدند. مرحوم سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه، بیش از هفتاد و هفت تن از صحابه را نام می‏برد که به عنوان شیعه علی (شیعه به معنای مذکور) شناخته می‏شدند. (4)
سپس در بین تابعین و نسل‏های بعدی، شیعه گسترش چشمگیری یافت. (5)
شیعه در ایران: از وقتی که اسلام در ایران راه پیدا کرد، به همراه آن اسلام شیعی و اسلام سنی در این سرزمین راه یافت؛ چون که تشیع و تسنن دو شاخه یا دو قرائت و یا دو جمعیت سیاسی - مذهبی درون خانواده اسلام قرار دارند. امروزه همه شاهدیم که در هر جا اسلام پا گذاشته است. دو جریان سیاسی - مذهبی مذکور حضور دارند. در بیش تر کشورهای اسلامی، جمعیت شیعه نسبت به جمعیت سنی کم‏تر است؛ به جز در چند کشور از جمله: ایران، جمهوری آذربایجان، عراق، کویت، بحرین، یمن و لبنان که جمعیت شیعه یا همتراز با اهل سنت است و یا بیش تر است. در ایران، قریب به نود درصد مردم شیعه هستند. این پدیده مانند دیگر پدیده‏های مهم اجتماعی، از زمینه‏ها و عوامل گوناگونی پدید آمده که برخی بدین شرح است:
1. تفاوت در سیاست‏های علوی و اموی در جذب و دفع ایرانیان:
برتری عرب بر عجم، از سیاست‏های عمر، خلیفه دوم بود و بعد عثمان آن را ادامه داد. هنگامی که امام علی(ع) حکومت را در دست گرفت، با آنان به عدل رفتار کرد. بعد بنی امیه قدرت را در دست گرفت، سیاست عمر را در پیش گرفت و ایرانیان را شهروند درجه دوم به شمار آورد.
در سیاست عمر آمده است:
در مدینه نباید ایرانیان باشند؛ زبان ایرانی نباید تکلم گردد؛ از پول بیت المال باید اسرای عرب آزاد شوند، نه ایرانی؛ عرب‏ها از ایرانی‏ها زن بگیرند، ولی به ایرانی‏ها زن ندهند؛ مسلمانان واقعی عرب‏ها هستند، نه عجم و ایرانی‏ها؛ عرب از غیر عرب ارث ببرد، ولی غیر عرب و ایرانی از عرب نباید ارث ببرند؛ کارهای مشکل و طاقت فرسا را باید ایرانی‏ها انجام دهند، نه عرب‏ها؛ در صف اول نماز جماعت باید عرب‏ها باشند، نه غیر عرب؛ امام جماعت و قاضی باید عرب باشد، نه عجم و غیر عرب. (6)
طبیعی است که این سیاست، ایرانی‏ها را نسبت به عمر که از شخصیت‏های برجسته اهل سنت به شمار می‏آید، بدبین می‏کند. اما امام در برابر این سیاست قرار داشت. حضرت با کمال رفق و مدارا با ایرانی‏ها برخورد می‏کرد که گاهی مورد اعتراض برخی از عرب‏ها قرار می‏گرفت.
ابن عباس می‏گوید: یکی از دلایل شکست علی این بود که امتیازات عربی را در نظر نگرفت و عرب‏ها بر حضرت خشمگین شدند. (7)
سیاست امام ایرانیان را به خود جذب نمود.
2. قدرت تأثیر گذاری شیعه سیاسی موجود در عراق بر ایران:
آن گاه که کوفه مرکز خلافت امام شد و عراقی‏ها از حکومت امام دفاع و در برابر معاویه ایستادگی کردند، بسیاری از یاران حضرت از نظر اعتقادی شیعه نبودند؛ ولی از نظر سیاسی شیعه علی بودند.
تشیع سیاسی عراقی‏ها زمینه‏ای شد برای تشیع اعتقادی در عراق و مناطقی که از نظر تشکیلات سیاسی زیر نظر عراق بود؛ چنان که در دوره بنی امیه تمامی مناطق ایران زیر نظر استانداری کوفه اداره می‏شد. افزون بر این، مهاجرت طایفه اشعری‏ها به قم، موجب شد قمی‏ها شیعه شوند.
در دوره‏ای که بغداد مرکز علمای شیعی بود، تلاش‏های عالمانه شیخ مفید، شیخ طوسی و دیگران سبب شد برخی از مناطق ایران همانند ری و جبال به تشیع گرایش پیدا کنند. فعالیت‏های علامه حلی در اوضاع سیاسی ایران در زمان سلطان مغول "اولجایتو" تأثیر گذاشت و او به مذهب تشیع گرایش پیدا کرد و از سال 707 هجری قمری در ایران مذهب شیعه اثنا عشری رسم شد.
3. محبوبیت علویان در ایران، مظلومیت علویان و مهاجرت سادات علوی به ایران، زمینه ساز گسترش شیعه در ایران هستند. (8)
4. کمک‏های شایان امامان به ایرانی‏ها در رفع تبعیض و ظلم بر آنان، در این رویکرد مؤثر است.
5. پیدایش سنی‏های معتدل و دوستدار اهل بیت که از این‏ها برخی تعبیر کرده‏اند به سنی دوازده امامی. (8) این‏ها، هم به خلافت خلفای راشدین عقیده داشتند و هم به امامت دوازده نفر؛ اما این افکار، زمینه ساز گرایش به تشیع امامی شد.
بنابراین، گرایش به شیعه و شیعه گری پیش از دوران صفویه در ایران وجود داشته و بیش تر مردم ایران شیعه بودند. در عراق نیز در قرن پنجم زمان شیخ مفید و شیخ طوسی این گرایش گسترش زیادی پیدا کرد. در آثاری که در اصفهان به دست آمده، سکه هایی پیدا شده که مربوط به سال 873 هجری است؛ یعنی چهل سال پیش از روی کار آمدن صفویان. در آن سکه ها چنین نوشته شده: "لا اله الا الله علی ولی الله..." و در کاشان به سال 770 در محراب یکی از امامزاده ها عبارت: "لا اله الا الله، محمدا رسول الله علی ولی الله" وجود داشته است. (9)
برای آگاهی بیش تر به کتاب "تاریخ تشیع در ایران" نوشته رسول جعفریان مراجعه نمایید.

پی نوشت‏ها:
1. مجلسی، بحار الانوار، ج 27، ص 143.
2. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 1، ص 27، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1418، چاپ پنجم.
3. همان.
4. همان.
5. همان، ص 30.
6. سلیم بن قیس هلالی، اسرار آل محمد، ص 150 - 151.
7. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 23 و 24.
8. رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج 2، ص 725، قم، انتشارات انصاریان، چاپ چهارم، 1384 ش.
9. همان، ص 734 - 735.

 

 

در زمان رسول خدا (صلی الله علیه واله): آنچه بر حسب تحقیقات علمی، به دور از عواطف تقلیدی و احساسات مذهبی به دست آمده، این است که شیعه در زمان رسول خدا ‏(صلی الله علیه واله) به وجود آمده است و ایشان اوّل کسی هستند که این بذر را نشانده، پرورش داده و در تمام مراحل زندگی‌شان مواظب آن بوده‌اند.

چرا پیامبر(صلی الله علیه واله)، علی(علیه السلام) را منصوب کرد؟

شیعه از زمان طلوع تاریخ اسلام، در زندگی سیاسی و دینی مسلمانان ظاهر شد، شعار محبّت و دوستی اهل بیت نبوّت(علیه السلام) را سرداد و اهداف آنها را هدف و اساس زندگی و عقیدة خود قرار داد. از این رو ایمانی آورد که هیچ‌گاه شک به آن راه نیافت؛ زیرا اهل‌بیت (علیهم السلام) نسبت به دیگران به محلّ و مقام پیامبر(صلی الله علیه واله) نزدیک‌تر و شایسته‌تر بودند. سید عترت طاهره، امام امیرمؤمنین‌(علیه السلام) ، وصیّ رسول، باب مدینة علم و خازن حکمت او بود، امامان پاک(علیه السلام) بعد از او ، اوصیای رسول‌ خدا (صلی الله علیه واله) ، پیشوایان امت و مبلّغ رسالت او بودند. با اینکه ایشان دوران زیادی را گرفتار حوادث سیاسی و اجتماعی بودند، علیه ستمکاران به پاخاستند و تخت مستبدّان را سرنگون کردند و شعار عدالت اجتماعی را فریاد زدند. 
ما در ابتدا، دربارة تأسیس شیعه و آنچه که به آن مربوط است، مطالبی را ذکر می‌کنیم.

آغاز تشیع

دربارة آغاز تشیع و زمان پیدایش آن، اقوال و آرایی است که بعضی از آنها به شرح زیر هستند: 
در زمان رسول خدا(صلی الله علیه واله): آنچه بر حسب تحقیقات علمی، به دور از عواطف تقلیدی و احساسات مذهبی به دست آمده، این است که شیعه در زمان رسول خدا‌(صلی الله علیه واله) به وجود آمده است و ایشان اوّل کسی هستند که این بذر را نشانده، پرورش داده و در تمام مراحل زندگی‌شان مواظب آن بوده‌اند. آنچه این موضوع را تأیید می‌کند و دلالت بر آن دارد، روایاتی است که از رسول خدا(صلی الله علیه واله) رسیده است. در این روایات، سمت «تشیع» بر پیروان امیرمؤمنین‌(علیه السلام) اطلاق شده، آنها را تمجید کرده و به جایگاه آنها در فردوس اعلی بشارت داده شده است. در اینجا بعضی از این روایات را بیان می‌کنیم: 
رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمودند: ای علی تو و شیعیانت در کنار حوض بر من وارد می‌شوید. 1 
ای علی! به زودی تو نزد خدا وارد می‌شوی در حالی که شیعیان تو راضی و مورد رضایت خدا هستند و دشمنانت معذّب به عذابی سخت خواهند بود. 2
علی و شیعة او، آنها در روز قیامت رستگارند.3 شیعة علی، آنها رستگارند. 4 
ای علی، خدا تو و ذریّة تو و فرزندانت و اهل و شیعة تو و دوستان شیعة تو را آمرزید. همانا تو دارای قلب بزرگی هستی.5 
سیوطی در تفسیر قول خدای متعال که می‌فرماید: آنهایی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، آنها بهترین مردمند. 
می‌گوید: ابن عساکر از جابر بن عبدالله روایت کرده است که گفت: نزد پیامبر(صلی الله علیه واله) بودیم؛ پس علی‌(علیه السلام) وارد شد. پیامبر(صلی الله علیه واله) گفت: سوگند به آن کسی که جانم در دست قدرت اوست، این علی و شیعة او رستگارانند. و این آیه نازل شد: «انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات اولئک هم خیر البریّة»؛ پس اصحاب پیامبر(صلی الله علیه واله) وقتی علی‌(علیه السلام) می‌آمد، می‌گفتند: «خیر البریّه» آمد6. 
ابن مردویه از علی‌(علیه السلام) روایت می‌کند که: 
رسول خدا(صلی الله علیه واله) به من گفت: «آیا نشنیدی قول خدای متعال را که فرمود: «انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات اولئک هم خیر البریّة» تو و شیعة تو، وعده‌گاه من و وعده گاه شما حوض است؛ وقتی امت‌ها برای حساب آورده شوند و پیشوای مسروران را دعوت کنند».7 
این گونه احادیث فراوان در صحاح شش گانه اهل سنّت ذکر شده‌اند و بر این نکته تصریح دارند که نبی اکرم‌(صلی الله علیه واله) نخستین کسی است که تشیع را به پاداشت و آن را ایجاد کرد و به پیروان امام علی‌(علیه السلام) ، صفات عالیه نسبت داده، آنان را به منزلت رفیع در بهشت بشارت داد.

تأییدکنندگان این روایات

گروهی از علما ـ از قدما و مؤخّران ـ بر این عقیده‌اند که تشیع از زمان رسول خدا(صلی الله علیه واله) تشکیل و اعلام شد. بعضی از گفته‌های آنها به شرح زیر است: 
1. شیخ صدوق: ثقة الاسلام شیخ صدوق‌(ره) تصریح کرده است که: «تشیع برای امام، امیر المؤمنین‌(علیه السلام) در عهد رسول خدا(صلی الله علیه واله) بود و او شیعه را به بهشت بشارت داد».8 
2. سعد قمی: وی تأکید کرده است که: 
اوّلین گروه در اسلام شیعه است و آن گروه امام علی بن ابی‌طالب‌(علیه السلام) است که به پیروی از او و اعتقاد به امامت او معروفند9. 
همچنین قمی تصریح کرده است که: 
در پیشاپیش شیعه، نخستین صحابة پیامبر(صلی الله علیه واله) مثل صحابی مجاهد، عمّار یاسر و انقلابی بزرگ ابوذر غفّاری و مستشار پیامبر(صلی الله علیه واله) سلمان فارسی و مقداد بن اسود بودند که به اسم شیعه ملقّب شدند.10 
3. رازی نیز تصریح کرده که: «به این گروه، شیعة علی و یاران علی‌(علیه السلام) می‌گفتند و پیامبر(صلی الله علیه واله) دربارة آنها گفته است: 
بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار11. 
4. شیخ مفید: وی این چهار صحابی رسول خدا(صلی الله علیه واله) را ارکان چهارگانه نامیده است؛ یعنی ارکان اسلام12. 
5. امام کاشف الغطا: شیخ محمّد حسین آل کاشف الغطا گفته است: «اوّل کسی که بذر تشیع را در سرزمین اسلام کاشت، شخص صاحب شریعت اسلامی بود؛ یعنی بذر تشیع، دوش به دوشِ بذر اسلام و پهلو به پهلو و به موازات آن قرار گرفته است»13. 
6. علّامه مظفّر: علّامه شیخ محمّد حسین مظفّر گفته است: 
«دعوت به تشیع در روزی که ناجی بزرگ، محمّد (صلی الله علیه واله) صدایش را به کلمة «لا اله الّا الله» بلند کرد، شروع شد و آن زمانی بود که آیة «و أنذر عشیرتک الأقربین» نازل شد و پیامبر(صلی الله علیه واله) بنی هاشم را جمع کرد و آنها را انذار داد و گفت: «کدام یک از شما مرا یاری می‌کنید تا اینکه او برادر، وارث، وصیّ و خلیفة من در بین شما بعد از من باشد؟» احدی جواب او را نداد مگر علی مرتضی‌(علیه السلام). رسول خدا(صلی الله علیه واله) به آنها گفت: 
«این برادر من و وزیر من و وصیّ من و خلیفة من در بین شما بعد از من است؛ از او بشنوید و او را اطاعت کنید.» پس دعوت به تشیع ابوالحسن از سوی صاحب رسالت و هم‌زمان با دعوت برای شهادتین بود و از آنجاست که ابوذر از شیعیان علی‌(علیه السلام) است». 
شیخ مظفّر از محمّد کردعلی، مؤلف خطّاط شام، چنین نقل کرده است: 
«گروهی از بزرگان صحابه به موالات علی‌(علیه السلام) در زمان رسول خدا (صلی الله علیه واله) شناخته شده بودند؛ مانند سلمان فارسی که گفت: بیعت کردیم با رسول خدا (صلی الله علیه واله) بر سفارش به مسلمانان و امامت 
علی بن ابی‌طالب ‌(علیه السلام) و پیروی از او». 
7. سعید خدری: وی گفته است که: 
«مردم به پنج چیز مأمور شدند. چهار تا از آن را انجام دادند و یکی را ترک کردند و چون از چهار تا سؤال شد، گفت: نماز، زکات، روزة ماه رمضان و حجّ. گفته شد پس آن یکی چیست که آن را ترک کردند؟ گفت: ولایت علی بن ابی‌طالب‌(علیه السلام) ».14 
معنی آنچه شیخ مظفّر ارائه کرده، این است که تشیع همان موالات برای امام علی‌(علیه السلام) و اقرار برای او به ولایت عامّه بعد از نبی‌ اکرم(صلی الله علیه واله) است و اینکه او سزاوارتر از دیگران است و در نزدیکی به رسول خدا‌(صلی الله علیه واله)، مقام او اوّلین است. 
گروه دیگری از بزرگان تأکید و تأیید کرده‌اند که: 
«تشیع و ولایت‌پذیری ابی الحسن‌(علیه السلام) در زمان رسول خدا‌(صلی الله علیه واله) ایجاد شده و رسول اکرم(صلی الله علیه واله)، علی‌(علیه السلام) را از بعد خودش به عنوان خلیفه و مرجع عام برای امت تعیین کرده است».

سایر دیدگاه‌ها

گروهی از مؤلفان بر این عقیده‌اند که تشیع در زمان پیامبر(صلی الله علیه واله) ایجاد نشده و بعد از آن به وجود آمده است. در زیر، اسامی آنها و دیدگاهشان را می‌آوریم: 
1. ابن خلدون: وی معتقد است که: 
«شیعه در ایّام شورا پیدا شد و آنجا جماعتی از صحابه که خود را پیرو و شیعة علی(علیه السلام) می‌دانستند و معتقد بودند که او سزاوارتر به خلافت است تا غیر او، چون خلافت به غیر او رسید، ناراحت و متأسّف شدند؛ مانند زبیر، عمّار بن یاسر، مقداد ابن اسود و دیگران و قوم برای سابقه و قدمت آنها در دین کاری جز نجوا و تأسّف و اندوه نکردند».15 
این رأی مورد اعتماد نیست؛ زیرا همان طور که قبلاً توضیح داده شد، شیعه در زمان رسول خدا(صلی الله علیه واله) ایجاد شد و پیشوای آن، که از بزرگان صحابه است، با حجّت بالغه با ابو‌بکر به احتجاج پرداخت و این از محکم‌ترین اسناد سیاسی‌ای است که شیعه برای اثبات حقّانیت امام بر خلافت، به آن احتجاج می‌کند. 
2. ابن حزم: او بر این عقیده است که، شیعه بعد از قتل عثمان آشکار شد. 
او می‌گوید: «عثمان خلیفه شد و دوازده سال حکومت کرد، تا اینکه مرد و با مرگ او اختلاف پیدا شد و امر شیعیان پا گرفت».16 
3. عثمان بن عبدالله حنفی: این شخص نیز بر دیدگاه ابن حزم تأکید کرده و گفته است: «جدایی امت در زمان ابوبکر و عمر و عثمان نبود و همانا بعد از کشته شدن عثمان، رافضه آشکار شد».17 
آنچه ابن حزم و حنفی گفته‌اند، دلایل علمی ندارد؛ چون ظهور شیعه و ایجاد آن در زمان رسول خدا‌(صلی الله علیه واله) بوده و تشکیل دولت شیعه بعد از کشته شدن عثمان و به پیروی از امام علی‌(علیه السلام) ، فقط به دلیل خلافت و امر حکومت بود و به دنبال آن عدل و مساواتی شروع شد که مردم مانند آن را ندیده بودند و همان عدالت بود که موجب انتشار تشیع و موالات برای اهل بیت(علیهم السلام) در همة گروه‌های اسلامی گردید. 
4. ابن ندیم: وی بر این باور است که: 
«شیعه هنگامی به وجود آمد که طلحه و زبیر با علی‌(علیه السلام) مخالفت کردند و آن را به بهانة خون‌خواهی عثمان بن عفان رد کردند و علی‌(علیه السلام) آنها را متمرّد دانست و با آنها جنگید. پس هر کس پیروی از علی کرد، او را شیعه نامیدند و علی به آنها می‌گفت شیعة من و آنان را طبقة اصفیا ، اولیا ، شرطة الخمیس و اصحاب می‌نامید».18 
بر حسب آنچه ما بیان کردیم، ظهور شیعه در زمان رسول خدا(صلی الله علیه واله) بود و تمرّد طلحه و زبیر و عایشه از حکومت علی(علیه السلام) ، مطلقاً دخالتی در ایجاد شیعه ندارد. 
5. طه حسین: متن آنچه دکتر طه حسین بیان کرده، این‌گونه است: 
«شیعه به معنی دقیق کلمه، آنطور که نزد فقها و متکلّمان و مورخّان معروف است، در زمان علی(علیه السلام) یافت نمی‌شد و بعد از مرگ او، به مدّت کمی به وجود آمد. کلمة شیعه در زمان علی‌(علیه السلام) ، معنی لغوی قدیمی را که در سوره‌های قصص و صافات آمده است، داشت: 
و دخل المدینة علی حین غفلة من أهلها فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعته و هذا من عدوّه فاستغاثه الّذی من شیعته علی الّذی من عدوّه فوکزه موسی فقضی علیه19. 
و إنّ من شیعته لإبراهیم.20 
کلمة شیعه در این دو آیه و آیات دیگر از این دست، به معنای فرقه‌ای از پیروان و انصار است؛ آنهایی که موافق رأی و روش کسی یا گروهی عمل می‌کنند. مردی که شیعة موسی بود، فردی از بنی اسرائیل بود و مردی که از دشمنان موسی بود، از مصریان بود. 
به این طریق مفسّران قدما، که تفسیر را از فقهای اصحاب نبی گرفته‌اند، این آیه را که «ابراهیم شیعة نوح بوده است»، به معنای پیرو سنّت، راه و رأی او و متدیّن به دین او گرفته‌اند. همان‌گونه که دستة دیگر از مفسّران نیز می‌گویند که شیعة علی(علیه السلام) در زمان خلافت او، همان اصحاب او بودند که با او بیعت کردند و پیرو رأی او شدند. 
با این نظر، شیعه نبودن و بودن مساوی است با کسی که با او جنگیده است یا با او نجنگیده است. لفظ شیعه در زمان علی تنها منحصر به اصحاب او نمی‌شده است و برای معاویه نیز شیعیانی بوده که آنها افرادی از شام و دیگر شهرها بودند که از او پیروی می‌کردند». 
طه حسین در ادامه گفته است: 
«به این ترتیب در زمان علی(علیه السلام) ، لفظ شیعه به معنی معروف نزد فقها و متکلّمان در آن زمان نبوده، بلکه دلالت به معنی قریب آن می‌کرده است و در آن معنی در قیاس با همة دشمنان استعمال می‌شده است. نصّی قدیمی نمی‌شناسم که در آن لفظ شیعه به علی‌(علیه السلام) قبل از وقوع فتنه اضافه شده باشد. بنابراین برای علی(علیه السلام) قبل از وقوع فتنه، شیعه‌ای که نسبت به بقیة امت ظاهر و ممتاز باشند، نبوده است». 
او اضافه کرده است: 
«و به طور کلّی می‌توان گفت که برای علی‌(علیه السلام) شیعه‌ای ممتاز از امت، قبل از فتنه وجود نداشته است که فقها و متکلّمان در اثنای حکومت او بشناسند»21. 
بنا به آنچه طه حسین بیان کرده، بعضی اشکالات وارد است: 
اوّلاً، گفتة او که، شیعه به معنی دقیق نزد فقها، متکلّمان و مورّخان در زمان زندگی علی‌(علیه السلام) یافت نمی‌شود و بعد از وفات او به مدّت کمی پیدا شده است، خالی از تأمّل نیست. حقیقت مطلب این است که شیعه به معنی واقعی در زمان رسول خدا(صلی الله علیه واله) پیدا شد و بزرگان صحابه، خود را به امامت امیرمؤمنین‌(علیه السلام) معتقد می‌دانستند. به علاوه آن دسته از احادیث نبوی که در آن به فضیلت شیعیان امام‌(علیه السلام) و منزلت و کرامت آنها نزد خدای متعال اشاره شده، مؤیّد این حقیقت است. 
ثانیاً، او بیان کرده که در نصوص قدیمی، قبل از وقوع فتنه، نسبت شیعه به علی‌(علیه السلام) وجود نداشته است. امّا ما تعدادی از نصوص نبوی را که در آن لفظ شیعه به امام علی‌(علیه السلام) اضافه شده و پیروان امام‌(علیه السلام) و صفات کریمه‌ای از آنها را بیان کرده است، نقل کردیم. فقط می‌توان گفت که ایشان تحقیقی از مصادر حدیث نکرده است تا از آن مطلع شود. 
ثالثاً، او ذکر کرده که برای امام‌ (علیه السلام) شیعة خاص و متمایزی قبل از فتنه و بعد از آن و در اثنای خلافت ایشان نبوده است و این نیز جای تأمّل دارد. برای امام‌(علیه السلام) شیعیان مشخّصی وجود داشت و آنها از بزرگان اسلام و مشاهیر صحابه مثل صحابی جلیل القدر، عمّار بن یاسر، ابوذر، حجر بن عدی، میثم تمّار، رشید هجری و غیر آنها بودند که سید محسن عاملی در دایرةالمعارف خود ـ اعیان‌الشیعه ـ اسامی آنها را بیان کرده است و بیشتر آنها با امام علی‌(علیه السلام) در واقعة صفّین بودند؛ از انصار هشتاد و هفت نفر، از آنهایی که در بیعت رضوان حاضر بودند نهصد نفر و مجموع صحابه‌ای که با او بودند، دو هزار و هشتصد نفر. بنابر آنچه عاملی ذکر کرده، در واقع برای امام‌(علیه السلام) شیعیانی متمایز و معروف به ولایت او وجود داشته است. 
6. برنارد لویس: نظر برنارد لویس مستشرق در این باره چنین است: 
«تأسیس شیعه بعد از کشته شدن امیرالمؤمنین‌(علیه السلام) و شهادت امام حسین‌(علیه السلام) بوده است و این دو نفر، در پیدایش تشیع انقلابی به رنگ مهدویّت تأثیر داشته‌اند». 
این رأی هم موثّق نیست؛ زیرا همان‌گونه که ما اشاره کردیم، تشیع در زمان رسول خدا(صلی الله علیه واله) ظاهر شد و انتشار آن در زمان خلافت امیرمؤمنین‌(علیه السلام) بود. مردم عدالت او و بی‌رغبتی‌اش به لذّات دنیا و بنای او را در مصلحت عامّه دیدند. احاطة کاملش به جمیع علوم و معارف، او را مبدل به مدرسة درخشانی کرد؛ مملوّ از چیزهایی که انسان با آن ارتقا می‌یافت. امام علی‌(علیه السلام) به بیشتر مسلمانان ثابت کرد که وارث کمالات و علوم انبیا(علیه السلام) است. 
مالک اشتر خطاب به مردم می‌گوید: 
ای مردم، این [امام علی‌(علیه السلام) ] وصی اوصیا و وارث علم انبیا است22. 
همچنین از مهم‌ترین اسباب در انتشار تشیع و اشاعة آن در بین مسلمانان، شهادت ریحانة رسول‌الله‌(صلی الله علیه واله)، امام حسین‌ (علیه السلام) بود؛ کسی که بر طاغوت زمانش ـ یزید بن معاویه ـ خروج کرد تا با این کار، حکومت قرآن و عدالت اسلام را برقرار کند؛ خیرات خدا را بین فقرا و بدبختان جهان انتشار دهد؛ به تمام عوامل شکست و تخلّف در عالم عربی و اسلامی پایان دهد و در این راه و به خاطر هدف مقدسش، به ‌صورت وحشتناکی ـ که تاریخ نمونة آن را در قساوت به خود ندیده است ـ به شهادت رسید و از ترس آن، وجدان عالمی متزلزل شد و بیشتر مردم با حسرت و اندوه به تشیع و ایمان به مبادی اهل‌بیت(علیه السلام) گردن نهادند.

پى‏نوشت‏ها:

1. مجمع الزوائد، ج 9، ص 131؛ کنوز الحقائق، ص 188، الاستیعاب، ج 2، ص 457. 
2. صواعق المحرقة، ص 93؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 131. 
3. کنوز الحقائق، ص 92. 
4. همان، ص 82. 
5. الصواعق المحرقة، ص 96. 
6. الدرّ المنثور. 
7. همان. 
8. طبقات الشیعة، فضائل الشیعة. 
9. المقالات و الفرق،ص 15. 
10. فرق الشیعة، ص 15. 
11. الزینة ورقة، ص205. 
12. الزینة ورقة، ص 205؛ والاختصاص، ص 6. 
13. أصل الشیعة و أصولها. 
14. زندگی امام صادق(علیه السلام) ، ج 7، ص 181. 
15. العبر. 
16. الفصل فی الملل والنحل، ج 2، ص 80. 
17. الفرق المتفرقة بین أهل الذیغ والزندقة، ص 6. 
18. الفهرست، ص 175. 
19. سورة قصص، آیة 15. 
20. سورة صافات، آیة 83. 
21. الفتنة الکبری، ص 603، ج 2، ص 601. 
22. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 151.

منبع: ماهنامه موعود

شیعه وتشیع

کی از حوزه های نوین در مطالعات تاریخی، «لغت شناسی» «فقه اللغة»(1) یا «فیلولوژی» (Philology) است که به شناخت اصل و بن مایه یک لغت (واژه) و سیر تغییر و تحول آن در دوره های مختلف تاریخی می پردازد. البته، از دیرباز، در روش های تحقیق رایج در «حوزه های علمیه اسلامی» همواره مرسوم بوده است که در آغاز هر بحث علمی، بررسی های دقیقی پیرامون معناهای «لغوی» و «اصطلاحی» واژه مورد سخن انجام می شده است که بی گمان این روش، خود از سنخ بررسی «فقه اللغه» یا لغت شناسی بوده است.

در این نوشتار با عنوان «واژه شناسی شیعه و تشیّع» تلاش می شود تا در یک بررسی «لغت شناسی تاریخی»، و البته با تکیه بر روش فوق الذکر مرسوم در مباحث حوزوی به ترتیب، معناهای لغوی و اصطلاحی واژه «تشیّع» مورد بررسی قرار گیرد. آن گاه به منظور تکمیل سخن، برخی از اصطلاحات «مترادف» و نیز اصطلاحات «متقابل» با تشیّع شناسایی گردد.

پیش تر، در رابطه با معناهای «لغوی» و «اصطلاحی»، دو نکته به یاد آورده می شود: نکته نخست، آن که به طور کلی، هر واژه «معناداری» غیر مهمل دارای یک و یا چند معنای «لغوی» است که در اساس، آن واژه برای همان معنا وضع و استعمال گردیده است، و برای شناخت چنان معنایی، کافی است تا به لغت نامه ها و فرهنگ نامه ها مراجعه نمود. اما برخی از واژه ها به جز معنای لغوی، دارای معنای «اصطلاحی» نیز می باشند که این، مبتنی بر یک قرارداد و وضع خاص است.(2) چنان که در رشته های علمی و یا شاخه های فنّی و حرفه ای، وضع اصطلاحات رواج دارد. از این رو، برای شناخت معنای اصطلاحی باید به منابع خاص همان اصطلاح مراجعه کرد. البته ،این در صورتی است که یک واژه، در زمانی مشخص و بنا به قراردادی معین، در یک معنای اصطلاحی وضع گردد. اما چنانچه پیدایش یک معنای اصطلاحی، نه بنا بر یک قرارداد مشخص، بلکه به تدریج و با گذشت زمان واقع شود، آن گاه برای شناخت چنین معنایی، نمی توان به نوع خاصی از منابع اکتفا نمود.

نکته دوم، این که همواره در میان معناهای لغوی و اصطلاحی یک واژه، نوعی تناسب و ارتباط قابل شناسایی است. چنان که در مورد بسیاری از معناهای اصطلاحی واژه ها، حضور مفاهیم لغوی را می توان پی گیری کرد. بر این اساس، در شناخت هر واژه، از جمله واژه های «شیعه» و «تشیّع» مورد سخن ضرورت دارد که معناهای لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار گیرد:

1. «شیعه» و «تشیّع» در لغت

گرچه واژه های «تشیّع» و «شیعه» در برابر تسنّن به عنوان نامی برای یکی از دو مذهب بزرگ اسلام، برای همگان، از جمله، فارسی زبانان، شناخته شده است، اما از آن جا که این واژه عربی است، برای شناخت دقیق معنای آن، ناگزیر باید به لغت نامه های عربی مراجعه نمود. البته باید توجه داشت که در زبان عربی، بسیاری از واژه ها، از جمله واژه موضوع سخن، به طور مشترک در معناهای متعدد و مختلف به کار می رود.

به لحاظ دستوری (صرفی)، در زبان عربی، «تشیّع» مصدر باب تفعّل از ریشه «شَیَعَ» (شاع) است، و واژه «شیعه» نیز از همین ریشه اشتقاق یافته است.

در اصل عربی، «شیعه» به معنای گروهی از مردم است، و اسمی است که بر مفرد، تثنیه و جمع، و نیز بر مذکر و مؤنث، به یک شکل اطلاق می گردد(3) که در فارسی نیز به همین گونه است. البته اگر بخواهند تنها مفرد را قصد کنند چه در فارسی، و چه در عربی «شیعی» می گویند، و جمع آن در فارسی «شیعیان» است.(4) اما در عربی، با توجه به مراتب گوناگون جمع، «شِیَع» (جمع) و «اشیاع» (جمع الجمع) استعمال می گردد.(5) در عربی، واژه «شیعه» در دو معنای لغوی نزدیک به هم به کار می رود:

الف. «الشیعة» به شکل «مفرد» (بدون «اضافه» به واژه دیگر): به معنای «گروه» و دسته ای که بر سر امری یگانه، گردهم آیند.

ب. «شیعة الرّجل» (شیعه آن مرد؛ مثلاً) به شکل «مضاف»: به معنای «پیروان» و «یاوران» آن مرد.(6)

در قرآن کریم، واژه شیعه در مجموع چهار بار، یک بار به شکل مفرد (مریم: 69) و سه بار به شکل مضاف (قصص: 15 و صافات: 83) به کاررفته است که در آیه اول به معنای «گروه» و در سه مورد دیگر به معنای «پیرو» است. همچنین در قرآن کریم، در پنج مورد واژه «شِیَع» (جمع) به معنای گروه ها استعمال شده است.(7) جالب توجه آن که در دو مورد از استعمال های قرآنی، واژه «شیعه» در برابر «عدوّ» (دشمن) به کار رفته است.(8)

 

حال، در رابطه با واژه «تشیّع» (مصدر باب تفعّل) باید دانست که این واژه در زبان عربی، در استعمال های گوناگون دارای معناهای متعددی است؛ از جمله:

 

الف. «تَشَیَّعَ فی الشی ء»: «در هوای (میل به) آن چیز، مستهلک شد.»(9) همچنین در مورد هر آنچه که با آتش سوزانده شود، گفته می شود: «شُیِّعَ».(10)

ب. «شَیَّعَهُ»: «از او پیروی کرد.» در همین معنا، «یُشَیِّعُها»، یعنی: «پشت سر او راه می رود.»(11)

 

ج. «یُشَیِّعُه علی ذلک»: «او را بر کاری تقویت کرد.» در همین معنا، «تشییع النّار»، یعنی: «تقویت آتش با افکندن هیزم بر روی آن.»(12)

 

د. «شَیَّعَهُ»: «هنگام رفتن شخصی، به منظور تودیع، مقداری وی را همراهی کرد.»(13)

 

ه . «شَیَّعَ فیه»: «پخش شد»، چنان که گفته می شود «قطره شیر در آب پخش شد» و نیز گفته می شود که فلان خبر شایع (پخش) شد.(14)

 

و. «شَیَّعَته نفسُه علی ذلک»: «نفس آن شخص، از او در انجام کاری پیروی کرد، و وی را تشجیع نمود.» در همین معنا، «مُشَیِّع» به معنای «شجاع» به کار می رود، و در تبیین آن گفته می شود که قلب انسان شجاع، وی را خوار نمی سازد و به هنگام تصمیم گیری های دشوار، با وی همراهی می کند.(15)

 

ز. «تَشَیَّعَ»: «شیعه مذهب شد»، «مذهب تشیّع داشت»،(16) و «ادّعای شیعی بودن کرد»(17) که البته این معانی، ناظر به معنای اصطلاحی تشیّع است که در ادامه این نوشتار، مورد بررسی قرار می گیرد.

 

ناگفته نماند که آنچه در بالا مورد اشاره قرار گرفت، تنها برخی از معناهای لغوی تشیّع است، و بیش تر، مواردی است که با معنای اصطلاحی آن ارتباط دارد.

2. «شیعه» و «تشیّع» در اصطلاح

نقطه آغازین شکل گیری معنای اصطلاحی «تشیّع»، به زمان حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله باز می گردد که آن حضرت در چند نوبت، درباره «حامیان علی علیه السلام » اصطلاح «شیعةُ علی» را به کار بردند. چنان که در موردی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اشاره به علی علیه السلام ، چنین فرمودند: «سوگند به کسی که جانم به دست اوست، این شخص [علی] و شیعیانش در قیامت رستگار خواهند بود.»(18) جالب توجه آن که در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله به طور مشخص چهار تن از اصحاب آن حضرت، به نام های ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد بن اسود کندی و عمار بن یاسر با لقب «شیعةُ علی علیه السلام » شناخته می شدند.(19)

بر این اساس، واژه «شیعه» که در لغت، به معنای پیروان و یاوران است، در یک کاربرد اصطلاحی بر یاران و حامیان علی علیه السلام اطلاق گردید.(20) البته باید دانست که در طول تاریخ، این کاربرد اصطلاحی شامل دو معنای متمایز و جدا از یکدیگر بوده است: یکی، عام و دیگری، خاص.

 

الف. معنای اصطلاحی عامّ

به طور عام، اصطلاح «شیعةُ علی علیه السلام » به معنای «یاران و دوستداران علی علیه السلام و فرزندان او» است.(21) این معنا، در واقع ناظر به پیدایش دو جریان کلی، در تاریخ صدر اسلام است که بیانگر جدایی مسلمانان بر دو بخش است: یکی، دوستداران و هواداران علی علیه السلام و دیگر، رویاروی آنان. این جدایی و تقابل، از نظر تاریخی، گرچه به همان دوران حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باز می گردد، اما پس از رحلت آن حضرت بود که در ماجرای «سقیفه» (سال 11 ق) کاملاً نمایان شد. سپس، در سطحی «فراگیر»، در دوران خلافت امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ هایی همچون «جمل» و «صفین» به پیکار و کشتار منتهی شد، چنان که علی علیه السلام با اشاره به شهادت یاران خود توسط اصحاب جمل، می فرماید: «[آنان] شیعیان مرا و کارگزاران مرا کشته اند...».(22)

در این رابطه، محمدبن اسحاق ندیم، معروف به «ابن ندیم» (متوفای بعد از 390 ق) گوید: «چون طلحه و زبیر به مخالفت با علی علیه السلام پرداختند، و به جز خونخواهی عثمان بن عفان به چیز دیگر تن در ندادند، و علی علیه السلام تصمیم گرفت که با آنان به جنگ بپردازد تا به اطاعت از خداوند متعال درآیند، کسانی که در این امر پیرو او شدند «شیعه» نام یافتند، و علی علیه السلام [در اشاره به آنان] می گفت: شیعیان من «شیعتی)...»(23)

 

«عام» بودنِ معنای فوق الذکر، بدان جهت است که در این معنا، بر خلاف آنچه که پس از این در معنای اصطلاحی خاص بیان می شود، «اعتقاد به امامت منصوص و بلافصل علی علیه السلام و فرزندان او» معیار نبوده است، بلکه یک اصطلاح فراگیر است که بر کسانی تطبیق می یابد که در حوادث صدر اسلام، به ویژه پس از قتل خلیفه سوم «عثمان بن عفّان»، هوادار و طرفدار خلافت علی علیه السلام شدند، و این هواداری را با سرزنش و شتم نسبت به عملکرد عثمان درآمیختند.(24) ناگفته پیداست که چنین مفهومی از «تشیع» می توانست هم شامل کسانی شود که از علی علیه السلام به عنوان امام منصوص و بلافصل پس از پیامبر صلی الله علیه و آله حمایت می کردند، و هم شامل آنان که چنین باوری نداشتند و صرفا در تقابل با حامیان «عثمان» موسوم به «عثمانیه»(25) به حمایت از علی علیه السلام می پرداختند. این حمایت های رو در رو که در جنگ «صفین» به اوج برخورد نظامی منجر شد، با توجه به مناطق جغرافیایی طرفین به این شکل درآمد که «عراقی»ها حامیان (شیعیان) علی علیه السلام شدند، و «شامی»ها تحت سلطه معاویة بن ابی سفیان حامیان (شیعیان) عثمان.(26)

 

البته، شیعه اصطلاحی به معنای عام مورد سخن در این جا هیچ گاه به محدوده تاریخی و جغرافیایی فوق الذکر ختم نشد، بلکه حتی در ادوار تاریخی بعدی نیز حضوری آشکار یافت؛ چرا که احادیث متعددی که از شخص رسول اکرم صلی الله علیه و آله در شأن و منزلت علی علیه السلام و فرزندان او وارد شده بود، می توانست برای همیشه تاریخ، انگیزه هایی قوی را در وجود شماری از مسلمانان به وجود آورد تا به «دوستداری و هواداری نسبت به علی علیه السلام » تشیع به معنای عام بپردازند. بر این اساس، حتی بسیاری از کسانی که خلافت خلفای پیش از علی علیه السلام را پذیرفته بودند (اهل سنّت)(27)، با «دوستی اهل بیت علیهم السلام » از نوعی «تشیع» برخوردار بودند. لذا، این اشخاص که در اصل، جزء اهل سنت بودند، هرگاه بر فضایل اهل بیت علیهم السلام «تکیه» کرده و به سخن از آن می پرداختند، از سوی سایر اهل سنت متهم به «متشیّع بودن» و «شیعی گری» می شدند، چنان که این اتهام بر «ابن عبد ربّه اندلسی» (متوفای 328 ق) صاحب کتاب عقد الفرید و یا حتی بر «امام شافعی» (150241 ق) رهبر یکی از چهار مذهب عمده اهل سنت وارد شده است.(28)

 

 

ب. معنای اصطلاحی خاصّ

اصطلاح «شیعة علی علیه السلام » به طور خاص، بر پیروان مذهب تشیع در برابر پیروان مذهب تسنّن اطلاق می گردد و ایشان کسانی اند که معتقد به امامت منصوص و بلافصل علی علیه السلام و فرزندان او، پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله می باشند.(29) در این رابطه باید دانست که شیعه به این معنای خاص، شامل سه فرقه عمده بوده است: 1. امامیه (دوازده امامی)؛ 2. زیدیه؛ 3. اسماعیلیه.

افزون بر این سه گروه، فرقه چهارمی به نام «غلات» نیز خود را شیعه می نامیده اند.(30) البته سایر شیعیان، به ویژه امامیه، بر این باورند که غلات به علت افکار غالیانه و مشرکانه خود به گونه ای که در امامت تا حدّ ربوبیّت غلوّ می کنند نه تنها شیعه نیستند، بلکه اساسا مسلمان نیز نمی باشند.(31)

هر یک از فرقه های فوق الذکر خود به شعبه های داخلی متعددی انقسام می یابد که با مراجعه به منابع مربوط به «ملل و نحل» و فِرق اسلامی، قابل شناسایی است.(32) از نظر تاریخی، این نکته حایز اهمیت است که به تدریج و با گذشت زمان، واژه «تشیع» به طور «غالب» بر همین معنای اصطلاحی خاص تطبیق یافته است، به گونه ای که در اساس، «اسم»ی برای مذهب فوق الذکر شده است.(33) بر این اساس، هر یک از فرقه های یاد شده از مذهب تشیّع، خود را شیعی می دانستند و دیگران نیز آنان را شیعی می خواندند،(34) به گونه ای که لفظ شیعه تنها برای یک فرقه خاص مثلاً، امامیه به کار نمی رفته است. اما با وجود این، اطلاق نام شیعه با گذشت زمانی بیش تر، به عنوان نامی برای شیعه «امامیه» «اثنا عشری» (دوازده امامی) تثبیت گردید، تا آن جا که امروز زیدیه و اسماعیلیه دو فرقه دیگر تشیع با همین دو نام شناخته می شوند و نه با پیشوند شیعه، و بسیاری از فرقه های منسوب به شیعه یا منشعب از تشیع که در طول تاریخ پدیدار شده اند اکنون از بین رفته اند.(35)

 

حال، با بررسی موارد استعمال اصطلاح «شیعةُ علی علیه السلام » می توان استنباط نمود که در روند تاریخی، این اصطلاح در هر دو معنای عام و خاص آن ابتدا به همین شکل مضاف شیعةُ علی علیه السلام مورد استفاده بوده است، چنان که در احادیث نبوی و روایات ائمه اطهار علیهم السلام بدین گونه استعمال شده است.(36)

 

در برابر، در مواردی اندک نیز اصطلاح هایی چون «شیعةُ عثمان» و یا «شیعةُ معاویة» به همین شکل مضاف به کار رفته است.(37) اما این موارد اندک به زودی جای خود را به اصطلاحاتی همچون «عثمانیه» و «اهل سنت و جماعت»(38) دادند، به گونه ای که از نظر تاریخی، این زمینه کاملاً فراهم شد تا واژه «شیعه» به صورت مفرد بدون اضافه تنها در مورد شیعیان علی علیه السلام مصطلح شود. چنان که بنا به گزارشی از ابوجعفر اسکافی (متوفای 240 ق)، در همان عصر امیرالمؤمنین علی علیه السلام چنین استعمالی به کار رفت.(39) پس از آن، دیری نپایید که در یک نامه تاریخی، شیعیان کوفه در تسلیت شهادت امام حسن علیه السلام (51 ق) به برادرش امام حسین علیه السلام ، واژه شیعه را به طور مفرد به کار بردند.(40) این امر، حکایت از آن دارد که در همان نیمه قرن اول هجری، واژه «شیعه» به طور مفرد بدون اضافه در مورد «شیعیان علی علیه السلام » مصطلح گردید.(41)

 

 

3. اصطلاحات مترادف با «تشیع»

در طول تاریخ تشیّع و در گستره مناطق گوناگون جغرافیایی که شیعیان حضور داشته اند، چندین اصطلاح، به عنوان نام هایی جایگزین و مترادف با «تشیّع» پدیدار و رایج گردیده است. در این بخش از نوشتار، برخی از آن نام ها مورد بررسی اجمالی قرار می گیرد. اما پیش تر، باید به دو نکته توجه شود: نخست، آن که اصطلاحات مورد سخن در این جا، تنها برخی از اصطلاحات مترادف با تشیّع است و سزاوار است که در این زمینه، با توجه به دو بستر «تاریخ» و «جغرافیا»، جستاری کامل به عمل آید. دوم، این که چند اصطلاحی که در این جا به اجمال شناسایی شده است، اصطلاحاتی است که به طور نسبتا چشمگیر در تاریخ تشیّع حضور داشته است و به جز این ها، بسیاری اصطلاحات کلامی مربوط به فرقه های مختلف شیعی وجود دارد که در مجالی دیگر بایسته بررسی خواهد بود.(42)

بر این اساس، در این جا، ابتدا سه اصطلاح «علوی»، «ترابی» و «رافضی» به عنوان اصطلاحاتی که به جای شیعه، به طور گسترده به کار رفته است، شناسایی می گردد و سپس چند اصطلاح منطقه ای (محلّی) مترادف با تشیّع مورد اشاره قرار می گیرد:

 

الف. علوی: «علوی» به معنای «منسوب به علی علیه السلام » است، و در اصل، بیانگر نسَب کسانی است که از اولاد علی بن ابی طالب علیه السلام باشند. اما همچنین، این اصطلاح در برابر اصطلاح «عثمانی» به کار رفته است. بر این اساس، کسانی را «علوی» می گویند که پس از قتل عثمان، علی علیه السلام را به قتل وی متهم نکردند و به عایشه و معاویه نپیوستند. و پیروان این طریقت را نیز علوی گویند هرچند زمان علی علیه السلام و معاویه را درک نکرده باشند. و روایتگران احادیث از تابعین و جز آنان را که با صفت «و کان علویا» نام می برند، مقابل عثمانی است. و ناصر خسرو قبادیانی (394481ق) را که علوی می گفتند از این قبیل است، نه این که از ذریه طاهره رسول صلی الله علیه و آله باشد.(43)

همچنین، گاهی اصطلاح «علوی» در برابر اصطلاح «عباسی» به کار رفته است که در این کاربرد، «علویه» همان شیعیان بودند که معتقد به امامت علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندان او بودند، اما «عباسیه» کسانی بودند که امامت «عباس» عموی پیامبر صلی الله علیه و آله را باور نمودند.(44) ناگفته نماند که «بنی علی علیه السلام » و «بنی عباس» ابتدا با یکدیگر تقابلی نداشتند، و حتی در عصر حاکمیت امویان، آن دو خاندان در ضدیت با بنی امیه به یکدیگر پیوسته بودند، و بر اساس گزارشی، پیروان هر دو خاندان «شیعة آل محمد صلی الله علیه و آله » نامیده می شدند. اما پس از پایان سلطه امویان که بنی عباس صاحب قدرت شدند، بر بنی علی علیه السلام بسیار سخت گرفتند، و از آن به بعد، تنها کسانی که به ولایت بنی علی معتقد بودند «شیعه» نامیده شدند.(45)

 

همچنین ناگفته نماند که اصطلاح «علویان طبرستان» نیز نامی است برای یک سلسله از حکمرانان علوی نسَب که از سال 250 تا سال 316 ق در مناطق جنوبی دریای خزر، یعنی دیلم و گیلان و طبرستان، حکومت کردند.(46)

 

ب. ترابی: این وصف را که مخالفان شیعه، از باب طعن و سرزنش بر شیعیان اطلاق می کرده اند، در اساس، برگرفته از لقبی بوده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام داده بود. جالب توجه آن که علی علیه السلام ، خود این لقب را دوست می داشت، اما معاویه از باب طعن از حضرت علی علیه السلام به این لقب یاد می کرد، و زیاد بن ابیه نخستین بار شیعه علی علیه السلام را «ترابیه» نامید.(47)

 

البته درباره چگونگی دادن این لقب از سوی پیامبر به علی علیه السلام روایات متفاوتی وجود دارد. در برخی از روایات آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله هنگامی که دید علی علیه السلام در حال سجده، صورت خود را به خاک مالیده است، او را «ابوتراب» لقب داد.(48)

 

در برخی از منابع نیز با بیان ماجرایی از قول عمار بن یاسر گزارش شده است که در غزوه ذوالعشیرة (سال دوم ق)، پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را که در نخلستان «بنی مدلج» بر روی خاک به خواب رفته بود، با لقب ابوتراب مورد خطاب قرار داد، او را از خواب بیدار کرد، و سپس چگونگی شهادت او را پیش گویی کرد.(49)

 

در روایتی دیگر آمده که روزی علی علیه السلام از خانه بیرون آمد و در سایه مسجد بخفت، پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله به نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و پرسید: «پسر عمویت کجاست؟» فاطمه علیهاالسلام پاسخ گفت: «در مسجد خفته است.» پیامبر صلی الله علیه و آله برفت و او را دید که ردا از پشتش افتاده و خاک آلود شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله به پاک کردن خاک از پشت او پرداخت و در آن حال می گفت: «ای ابوتراب برخیز.»(50)

 

در دوره اموی که دشنام گفتن به علی علیه السلام بر منابر تبلیغ می گردید، کنیه ابوتراب را به قصد تحقیر به کار می بردند.(51) اما بعدها، فتیان و جوانمردان و نیز پاره ای از متصوفه که علی علیه السلام را مظهر فتوت و خاکساری می دانستند، کنیه ابوتراب را اشاره به ویژگی خاکساری آن حضرت دانسته و آن را بزرگ می داشتند.(52)

 

ج. رافضی: اصطلاح «رافضی» جمع آن: روافض و رافضیان از ریشه «رَفض» به معنای ترک کردن گرفته شده است. مخالفان شیعه، این اصطلاح را بر همه فرقه های شیعه و گاهی بر گروه و فرقه خاصی از آنان و گاهی نیز بر کسانی که محبت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را ابراز می کردند، اطلاق می نموده اند. البته مخالفان با به کار بردن این اصطلاح در مورد شیعیان، قصد طعن و نکوهش آنان را داشته اند و مدعی بوده اند که شیعیان دین اسلام را ترک نموده اند و از دین خارجند.(53)

 

گفتنی است که در ادواری از تاریخ اسلام که تعصبات مذهبی شعله ور بود، شیعیان با عنوان رافضیان در ردیف گبران و ترسایان به شمار می آمدند و از طرف حاکمان متعصب به شدت مورد تعقیب و شکنجه و کشتار قرار می گرفتند.(54)

 

جالب توجه آن که با وجود استعمال سرزنش آمیز از واژه «رافضی» توسط مخالفان تشیّع، در روایاتی از معصومان علیهم السلام اصطلاح رافضیه با مفهومی مثبت به معنای رفض و ترک شرّ و بدی بر یک مرتبه شریف و والا اطلاق گردیده است.(55)

 

در مورد پیدایش اصطلاح رافضی، «ابوالحسن اشعری» (متوفای 324 ق) می نویسد که شیعه را «رافضه» نامند، چون ایشان امامت ابی بکر و عمر را ترک کرده اند و معتقدند که پیامبر صلی الله علیه و آله به طور صریح و علنی، علی علیه السلام را به جانشینی خود برگزیده است.(56) برخی هم نوشته اند علت نام گذاری شیعیان به رافضه، آن است که چون کوفیان با زیدبن علی بن الحسین علیه السلام بیعت کردند و زید قیام کرد، از برخی از یارانش شنید که بر ابوبکر و عمر طعن می زدند. با آن که زید به برتری علی علیه السلام در خلافت گواهی می داد، ولی سپاهیانش را نیز از طعن زدن به ابوبکر و عمر منع کرد، از این رو، بیش تر یارانش وی را رفض و ترک کردند و زید به آنان گفت: «رفضتمونی» (مرا ترک کردید) و از آن به بعد شیعیانی که زید را ترک کرده بودند رافضه خوانده شدند. البته، زیدبن علی بن الحسین علیه السلام توسط امامان شیعه علیه السلام مورد تمجید بوده است و لذا نسبت مزبور بدو، نسبتی ناروا به شمار می آید.(57)

 

در علت پیدایش اصطلاح رافضی، وجه دیگری نیز این چنین بیان شده است که پس از وفات امام باقر علیه السلام مغیرة بن سعید که از اصحاب با نفوذ امام بود، به امامت محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام اعتقاد پیدا کرد و از امام صادق علیه السلام جدا شد، و امام صادق علیه السلام او را رفض نمود و لعن کرد، و شیعیان از او تبرّی جستند و از آن تاریخ، وی و هوادارانش را رافضه خواندند.(58) اما این وجه صحیح نیست؛ چرا که تبرّی شیعیان از مغیرة بن سعید، در اساس از همان زمان حیات امام باقر علیه السلام و به دلیل عقاید منحرف وی با دعوای پیامبری بوده است.(59)

 

هم چنان که پیش تر اشاره شد، امام شافعی رهبر یکی از چهار مذهب عمده اهل سنت، خود از محبّان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام بوده است. جالب توجه این که وی، از همین روی، خود را «رافضی» نامیده و با افتخار بدین نام، چنین سروده است:

 

لو کان حبّ الوصی رفضا
فإنّنی أرفض العباد

(اگر دوستی وصیّ] علی علیه السلام ] مایه رفض [رافضی بودن [است؛ پس همانا من رافضی ترین بندگان ام.)

و نیز سروده است:

لو کان رفضی حبّ آل محمد
فلیشهد الثّقلان أنّی رافضی

(اگر رفض [رافضی بودن] من، دوستی آل محمد است؛ پس «ثقلین»[جنّ وانس،یاقرآن وعترت]شاهدباشندکه من رافضی ام.

و در جایی دیگر سروده است:

لو کان ذنبی حُبَّ آل محمد

فذلک ذنبٌ لست منه اتوب(60)

(اگر گناه من دوستی آل محمد صلی الله علیه و آله است؛ پس این گناهی است که از آن توبه نخواهم کرد.)

 

د. برخی از اصطلاحات «منطقه ای» (محلّی)

1. مُتاوله: اکنون یکی از مهم ترین نام های شیعه امامیه در جبل عامل منطقه ای در کشور لبنان «متاوله» است. این لفظ یا جمع «متوالی» مشتق قیاسی از توالی به معنای تتابع و پی در پی بودن است، بدان جهت که مردم جبل عامل همگی در موالات اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله پا بر جا بوده اند؛ یا مشتق (بر خلاف قیاس) از تولّی است؛ یعنی به علت داشتن ولای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله ، آنان را به عنوان ولیّ و سرور خود برگزیدند.(61) وجه سومی نیز این گونه مطرح شده است که ایشان در هنگامه جنگ، شعارشان این بود: «مُت ولّیا لعلیّ علیه السلام »(62) (بمیر! در حالی که ولیّ و دوستدار علی علیه السلام هستی.)

آغاز پیدایش لقب متاوله به سال 1100 ق (قرن دوازدهم ق) باز می گردد که در آن زمان، این لقب در مورد بخشی از شیعیان لبنان ساکن در مناطق جبل عامل، بعلبک و جبل لبنان رواج یافت که ایشان از اطاعت امیران لبنان سر باز زدند و بر آن شدند تا وجود سیاسی خود را اظهار کنند، و در این راه در آتش جنگ فرو رفتند،(63) اما به مرور زمان، این لقب بر تمام شیعیان ساکن در لبنان و نیز بر شیعیان لبنانی مهاجر به دمشق اطلاق گردید.(64)

 

2. مَشارقه: مورّخ مشهور «ابن الأثیر» (555630 ق) در کتاب الکامل فی التاریخ در گزارش حوادث سال 407 ق حکایت از آن دارد که در «مغرب» (شمال افریقا)، شیعیان را «مشارقه» می نامیده اند، و این نام در انتساب به ابو عبدالله شیعی (متوفای 298 ق) بود که مشرقی الاصل بوده است.(65) البته به نظر می آید که اصطلاح مزبور یک اصطلاح طعن آمیز از سوی مخالفان شیعه بوده است تا ایشان را به عنوان بیگانه و غیر بومی باز شناسند.

 

4. اصطلاحات متقابل با «تشیع»

در این جا، تنها برخی از اصطلاحات متقابل با تشیع که در تاریخ اسلام حضوری نسبتا چشمگیر داشته است، مورد شناسایی اجمالی قرار می گیرد:

الف. اهل سنّت (اهل سنت و جماعت)

واژه «سنّت» در لغت، به معنای سیره، طریقت و روش است.(66) در اصطلاح، نزد همه مسلمانان، چه شیعه و چه سنی، «سنّت» عبارت است از اوامر و نواهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و روش آن حضرت مشتمل بر گفتارها و رفتارهای او که یکی از ادله استنباط احکام شرعی شمرده می شود. همچنین، اصطلاح «اهل سنت» بر گروهی از مسلمانان اطلاق می شود که می گویند از روش و طریقت پیامبر صلی الله علیه و آله و خلفای راشدین و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله پیروی می کنند.(67)

حایز اهمیت است که از نظر لغوی، واژه «سنّت» به معنای سیره و روش ناظر به «استمرارِ» روش شناخته شده پیشین است. بر این اساس، واژه سنت با کلمه های نو، تازه و بدیع تقابل دارد. از این رو، اصطلاح «اهل سنت» با اصطلاح «اهل بدعت» مقابلَه می کند، و در نزد اهل سنت، مخالفان ایشان، یعنی شیعیان، اهل بدعت (!) به شمار می آیند؛ زیرا شیعیان تنها به روایت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان خود («معصومان» از نظر شیعیان) تمسّک می نمایند و سیره خلفا و صحابه را معتبر نمی دانند.(68)

 

در این رابطه، باید دانست که در نامه ای از علی علیه السلام ، در خطاب به شیعیان، بر این نکته تأکید شده است که «شیعه» نه تنها یک امر نوظهور (مبتدع) نیست، بلکه اساسا شیعیان، «شیعه پیامبر محمد صلی الله علیه و آله » می باشند، و نام شیعه اسمی است که خداوند در قرآن آن را گرامی داشته است.(69)

 

 

ب. عثمانی

وصف «عثمانی» به معنای «منسوب به عثمان» است، و در اصل بر کسانی اطلاق می شود که نسبا از اولاد عثمان بن عفّان، خلیفه سوم، باشند. همچنین، پس از قتل عثمان (سال 35 ق)، به هواداران وی که علی علیه السلام و یارانش را به قتل عثمان متهم می کردند، «عثمانی» گفته شد.(70) بر این اساس، اهالی شام که به داعیه خونخواهی عثمان بر امیرمؤمنان علی علیه السلام شوریدند، «عثمانی» خوانده شدند.(71)

سپس، این اصطلاح به عنوان وصفی برای مخالفان تشیّع، در طول تاریخ اسلام تداوم یافت، چنان که «ابوعثمان جاحظ» (150255 ق) کتابی به نام «عثمانیه» بر ضد تشیّع(72) نگاشت.(73)

 

البته باید توجه داشت که به جز وصف «عثمانی» مورد سخن در این جا، اصطلاح «عثمانی» در مورد سلاطین عثمانی نیز بسیار رواج دارد که ایشان از سال 699 تا سال 1342 ق دولتی بزرگ تأسیس کردند.(74)

 

 

ج. ناصبی

در برابر کاربرد اهانت آمیز رافضی از سوی اهل سنت در مورد شیعیان، اهل تشیّع نیز سنّی ها را «ناصبی» (جمع آن: نواصب) می خواندند. در کاربرد این وصف، این تعریض وجود داشته است که اهل سنت، «نصبِ» عداوت خاندان رسول صلی الله علیه و آله کرده اند، در حالی که آنان خود منکر این معنا می باشند و گویند که تنها امام و خلیفه را نصب کرده اند.(75) البته، شیعیان همین معنا را نیز نمی پذیرند؛ چرا که ایشان معتقدند که امامت، ادامه رسالت است و تعیین امام، امری الهی و ما فوق امور عرفی است.

سخن پایانی

در پایان سخن، باید اذعان نمود که آنچه در این سطور گذشت، در واقع، تنها طرح یک بحث، همراه با یک بررسی اجمالی بوده است. دامنه این بحث چندان گسترده است که همچنان نیازمند بررسی های تفصیلی و تکمیلی است؛ امید بر آن توفیق!

··· پی نوشت ها

1 برخی «فقه اللغة» را در فارسی به «زبان شناسی» ترجمه کرده اند. ر.ک: آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی فارسی، تهران، نشر نی، 1379، ص 514 (ماده «فقه اللغة»). اما درست تر آن است که آن را معادل با اصطلاحاتی چون «لغت شناسی» یا «زبان شناسی تاریخی» به کار بریم. ر.ک: جولیوس گولد و ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه گروه مترجمان، ویراستار محمدجواد زاهدی مازندرانی، تهران، انتشارات مازیار، 1376، ص 478 / همادخت همایون، واژه نامه زبان شناسی و علوم وابسته، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی «پژوهشگاه»، 1371، ص 144 و 187. شاید نخستین کسی که کلمه «فقه اللغة» را در نوشته هایش به کار برده، ابوالحسین احمد بن فارس قزوینی لغوی باشد که در سال 390 ق به دنیا آمده است. ولی مسلما اولین کسی که در این مورد به تألیف کتاب جداگانه ای پرداخت، معاصر او ابومنصور عبدالملک بن محمد ثعالبی (350429ق) است که کتابش را «فقه اللغة» نام نهاد. ر.ک: محمدحسن بکائی، الدلیل الی فقه اللغة و سرّ العربیّه للثعالبی، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1407 ق، مقدمه مؤلف، ص 18.

2 ر.ک: محمد معین، فرهنگ فارسی، چ چهارم، تهران، امیرکبیر، 1360، ج 1، ص 292 (ماده «اصطلاح»).

3 ابن منظور، لسان العرب، تصحیح امین محمد عبدالوهاب و محمدالصادق العبیدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، مؤسسة التاریخ العربی، 1416 ق / 1996 م، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»). بر این اساس، برخلاف آنچه که بعضی گمان کرده اند، شیعه، جمع یا اسم جمع نیست. محمد معین، همان، ج 2، ص 2113 (ماده «شیعه»).

4 غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، چ دوم، تهران، امیرکبیر، کتاب های جیبی، 1380، ج 2، ص 1532 (ماده «شیعه»).

5و6 ابن منظور، همان، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»).

7 حجر: 10 / انعام: 65و159 / قصص: 4 / روم: 32.

8 «... هذا من شیعته و هذا من عدّوه فاستغاثه الذی من شیعته علی الذی من عدوّه...». قصص: 15.

9 ابن منظور، همان، ج 7، ص 259 (ماده «شیع»). البته «تشیّع فی الشی ء» چنین نیز معنا شده است: «دلداده و شیفته آن چیز شد.» جبران مسعود، الرائد، فرهنگ الفبایی عربی فارسی، چ دوم، ترجمه رضا انزابی نژاد، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1376، ج 1، ص 481، (ماده «تَشَیَّع تشیّعا»)

10 ابن منظور، همان، ج 7، ص 259 (ماده «شیع»).

11 همان، ص 258 259 (ماده «شیع»).

12و13 همان، ص 259 (ماده «شیع»).

14 ر.ک: همان، ص 260 (ماده «شیع»).

15 همان، ص 258 (ماده «شیع»).

16 جبران مسعود، همان، ج 1، ص 481 ((ماده «تَشَیَّعَ تشیّعا»).

17 ابن منظور، همان، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»).

18 برای آگاهی از مواردی که رسول خدا صلی الله علیه و آله اصطلاح «شیعةُ علی علیه السلام » را به کار بردند، ر.ک: محمدحسین مظفر، تاریخ شیعه، ترجمه سید محمدباقر حجتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368، ص 3440.

19 سعدبن عبدالله ابوخلف الأشعری القمی، کتاب المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، 1963 م، ص 15.

20 ر.ک: ابن منظور، همان، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»).

21 ر.ک: عبدالله فیاض، تاریخ الامامیة و اسلافهم من الشیعة منذ نشأة التشیع حتی مطلع القرن الرابع الهجری، چ سوم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1406 ق / 1986 م، ص 31.

22 نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، تحقیق و شرح عبدالسلام محمدهارون،چ دوم،قاهره،مطبعة المدنی،1382،ص5.

23 محمد بن اسحاق الندیم، کتاب الفهرست، تحقیق رضا تجدّد، تهران، بی نا، 1393 ق / 1973 م، ص 223.

24 ر.ک: محمدبن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسة من الصحابة، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، 1414 ق / 1993 م، ج 1، ص 430 431 / منصور داداش نژاد، «بستر تاریخی مفاهیم سیاسی اجتماعی حادثه کربلا»، حوزه ودانشگاه،سال هشتم، ش33، زمستان1381،ص 28.

25 درباره اصطلاح «عثمانیه»، پس از این در ادامه سطور، سخن به میان خواهد آمد.

26 ر.ک: منصور داداش نژاد، همان، ص 28. راقم سطور، در یک مقال مستقل به بررسی مراحل اولیه چالش میان امام علی علیه السلام و معاویه پرداخته است. ر.ک: نگارنده، «روابط امام علی علیه السلام و معاویه (از خلافت تا جنگ صفین»، معرفت، ش 52، فروردین 1381، ص 4252.

27 درباره اصطلاح «اهل سنت»، پس از این در ادامه سطور، سخن به میان خواهد آمد.

28 ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجری، چ دوم، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1369، ص 28 30.

29 ر.ک: ابوالفتح محمد بن عبدالکریم الشهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمد سید کیلانی، بیروت، دارالمعرفة، 1381 ق / 1961م، ج 1، ص 146 / عبدالله فیاض، همان، ص 3234.

30 سید مرتضی بن داعی حسنی رازی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، تصحیح عباس اقبال، تهران، مطبعه مجلس، 1313، ص 167 / محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، اشراف رفیق العجم، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، 1996 م، ج 1، ص 1052.

31 ر.ک: ابوخلف اشعری قمی، همان، ص 64.

32 در این زمینه ر.ک: ابومحمد الحسن بن موسی النوبختی، فرق الشیعه، تصحیح سید محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، المکتبة الرضویه، 1355 ق / 1936 م.

33 ر.ک: ابن منظور، همان، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»).

34 ر.ک: ابن داعی حسنی، همان، ص 167.

35 احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران (زیر نظر)، دائرة المعارف تشیع، چ دوم، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1377، ج 4، ص 272 (ماده «تشیّع»).

36 ر.ک: محمدحسین مظفر، همان، ص 3441.

37 ر.ک: منصور داداش نژاد، همان، ص 28.

38 درباره این اصطلاحات، پس از این در ادامه سطور سخن به میان خواهد آمد.

39 گزارش یاد شده چنین است: «ذکروا انّه [علیّا علیه السلام [کرّم اللّه وجهه خرج یوما، فاذا قوم جلوس؛ فقال: من أنتم؟ فقالوا: نحن شیعتک یا امیرالمؤمنین. فقال: سبحان اللّه فمالی لا أری علیکم سیماء "الشیعة"؟ قالوا: یا امیرالمؤمنین و ما سیماء "الشیعة"؟ قال: عمش العیون من البکاء، خمص البطون من الصیام، ذبل الشفاه من الدعاء، صفر الالوان من السهر، علی وجوههم غبرة الخاشعین». ابوجعفر محمدبن عبدالله اسکافی، المعیار و الموازنة فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام ...، تحقیق محمدباقر المحمودی، بیروت، بی نا، 1402 ق / 1981 م، ص 241. همچنین ر.ک: ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، فضائل الشیعه، صفات الشیعه، و مصادقة الاخوان، تحقیق مؤسسة الامام المهدی علیه السلام ، قم، مؤسسة الامام المهدی، 1410ق، ص 95.

40 «... ما اعظم ما اصیب به هذه الامة عامة و انت و هذه الشیعة خاصة...» احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا، ج 2، ص 228.

41 گفتنی است که راقم سطور، پس از تبویب و تدوین معناهای اصطلاحی عام و خاص تشیع، در مراجعه به پژوهش های انجام شده، تنها با توافق نسبی یک اثر با آنچه که در این جا ذکر شده آشنا گردید، و آن، «دائرة المعارف فارسی» بود. ر.ک: غلامحسین مصاحب، همان، ج 2، ص 1532 (ماده «شیعه»).

42 از جمله اصطلاحاتی که در این سطور، مورد شناسایی قرار نگرفته است، عبارت است از: «خاصه»، «جعفریه» و «قزلباش». ر.ک: سید محسن الامین، اعیان الشیعة، تحقیق حسن الامین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بی تا، ج 1، ص 2021.

43 علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، چ اول، دوره جدید، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373، ج 10، ص 14172 (ماده «علوی»).

44 ر.ک: ابوخلف اشعری قمی، همان، ص 65و70.

45 تاج الدین ابن محمد الحسینی، غایة الاختصار...، تحقیق السید محمدصادق بحرالعلوم، نجف، المطبعة الحیدریة، 1382 ق / 1962 م / ص 133134.

46 ر.ک: استانلی لین پول، تاریخ طبقات سلاطین اسلام، ترجمه عباس اقبال، تهران، دنیای کتاب، 1363، ص 114115.

47 احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 4، ص 201 (ماده «ترابیه»).

48 الفضل بن الحسن الطبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، تحقیق موسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، 1417 ق، ج 1، ص 307.

49 ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی السقّا و دیگران، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج 2، ص 249250.

50 احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران (زیرنظر)، همان، ج 1، ص 390 (ماده «ابوتراب»). محتمل است که پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام را در دو نوبت «ابوتراب» خوانده باشد: یک نوبت در مسجد، و نوبت دیگر در غزوه ذوالعشیره، ر.ک: ابن هشام، همان، ج 2، ص 250، پاورقی 4.

51 برای نمونه ر.ک: منقری، همان، ص 334.

52 ر.ک: احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران (زیرنظر)، همان، ج 1، ص 390 (ماده «ابوتراب»).

53 همان، ج 8، ص 101 102 (ماده «رافضی، رافضیه»).

54 ر.ک: سید جعفر شهیدی، از دیروز تا امروز؛ مجموعه مقالات، تهران، نشر قطره، 1372، ص 143.

55 ر.ک: احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران (زیرنظر)، همان، ج 8، ص 102 (ماده «رافضی، رافضیه»)، همچنین ر.ک: ابن بابویه قمی، همان، ص 60.

56 ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، تصحیح هلموت ریتر، چ سوم، قیسبادن، دارالنشر فرانز شتاینر، 1400 ق / 1980 م، ص 16.

57 احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 8، ص 103 (ماده «رافضی، رافضیه»). همچنین: ر.ک: ابن داعی حسنی، همان، ص 3435.

58 ر.ک: ابوخلف اشعری قمی، همان، ص 7677.

59 احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 8، ص 104 (ماده «رافضی، رافضیه»).

60 ر.ک: نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل قزوینی رازی، نقض...، تصحیح میرجلال الدین محدث، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، 1358، ص 214215.

61 احمد صدرحاج سیدجوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 4، ص 272 (ماده «تشیع»).

62 لویس معلوف، المنجد، افست، تهران، انتشارات اسماعیلیان، 1365، ج 2، ص 632 (ماده «متاوله»).

63 سید محسن الامین، همان، ج 1، ص 20.

64 لویس معلوف، همان، ج 2، ص 632 (ماده «متاوله»).

65 عزالدین ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ، ج9، بیروت،دارصادر، داربیروت، ص 295.

66 واژه «سنت» از «سنن» به معنای طریق (راه) اخذ شده است. ر.ک: ابن منظور، همان، ج 6، ص 400 (ماده «سنن»).

67و68 احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 2، ص 614 (ماده «اهل سنت و جماعت»)

69 «من عبدالله علیّ امیرالمؤمنین، الی شیعته من المؤمنین و هو اسم شرّفه اللّه فی الکتاب، فانه یقول «و انّ من شیعته لابراهیم.» و انتم شیعة النبیّ محمد... إسم غیر مختصّ، و امر غیر مبتدع...». هادی کاشف الغطاء، مستدرک نهج البلاغة، نجف، مطبعة الراعی، 1354 ق، جزء 2، ص 29. برای آگاهی بیش تر در این باره ر.ک: محمدرضا حکیمی، حماسه غدیر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1396ق، ص 167184.

70 ر.ک: ابوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ، کتاب العثمانیة، تحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، بیروت، درالجیل، 1374 ق، مقدمه محقق، ص 5 / علی اکبر دهخدا، همان، ج 9، ص 13894 (ماده «عثمانی»).

71 برای آگاهی بیش تر ر.ک: منقری، همان، ص 5،12و 146.

72 ر.ک: جاحظ، همان، مقدمه محقق، ص 5.

73 گفتنی است که «ابوجعفر محمدبن عبدالله الاسکافی» (متوفای 240ق) در پاسخ به عثمانیه یاد شده، و در دفاع از تشیع، کتاب «المعیار و الموازنة فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و بیان افضلیته علی جمیع العالمین بعدالانبیاء و المرسلین» را به رشته تحریر درآورد.

74 ر.ک: استانلی لین پول، همان، ص 169177.

75 ابن داعی حسنی، همان، ص 28. همچنین ر.ک: غلامحسین مصاحب، همان، ج 1، ص 1561 (ماده «رافضی»). برای آگاهی بیش تر درباره معنای «ناسبی» و ویژگی های آن ر.ک: یوسف بن احمد البحرانی، الشهاب الثاقب فی بیان معنی الناصب، تحقیق مهدی الرجائی، قم، مهدی رجائی، 1419 ق /1377ش.

موارد مرتبط
شیخ الازهر: نمی‌توان شیعه را تکفیر کرد!
علی علیه السلام و یارانش بهترین مخلوقاتند
علی علیه السلام هادی امت بعد از نبی اکرم صلی الله علیه و آله
استبصار

الغدیر


Size
Date Modified
[parent directory]    
jeld-01(aviny.com).rar 199 kB 11/25/15, 9:33:14 AM
jeld-02(aviny.com).rar 345 kB 11/25/15, 9:33:18 AM
jeld-03(aviny.com).rar 293 kB 11/25/15, 9:33:18 AM
jeld-04(aviny.com) (1).rar 267 kB 11/25/15, 9:39:19 AM
jeld-04(aviny.com) (2).rar 267 kB 11/25/15, 9:41:58 AM
jeld-04(aviny.com).rar 267 kB 11/25/15, 9:33:24 AM
jeld-05(aviny.com).rar 356 kB 11/25/15, 9:33:31 AM
jeld-06(aviny.com).rar 349 kB 11/25/15, 9:33:32 AM
jeld-07(aviny.com).rar 356 kB 11/25/15, 9:33:45 AM
jeld-08(aviny.com) (1).rar 340 kB 11/25/15, 9:42:05 AM
jeld-08(aviny.com).rar 340 kB 11/25/15, 9:33:45 AM
jeld-09(aviny.com).rar 320 kB 11/25/15, 9:33:46 AM
jeld-10(aviny.com).rar 322 kB 11/25/15, 9:33:39 AM
jeld-11(aviny.com).rar

چرا دين اسلام كاملترين دين است و چرا مذهب شيعه برحق است؟

چرا دين اسلام كاملترين دين است و چرا مذهب شيعه برحق است؟

با سلام و تشكر از اين كه با اين مركز ارتباط برقرار نموديد:
برای پى بردن به حقانیت اسلام و برترى آن بر سایر ادیان، راه‌هایى وجود دارد که یکى از آن‌ها بررسى ویژگى‌هاى اسلام در بُعد شناخت شناسی، ‌جهان بینی، ‌انسان شناسی، عقیده و مسائل اخلاقى و ارزشى با معیار عقل و خِرَد است. اگر در این زمینه خواهان بررسى گسترده هستید، توجه شما را به کتاب‌هاى شهید مطهرى و کتاب‌هاى شهید محمد باقر صدر(به ویژه کتاب فلسفتنا که در فارسى به نام هاى «فلسفة ما»، «جهان بینى ما» و «شناخت ما» ترجمه شده است) جلب می‌کنیم. به عنوان نمونه شهید مطهرى دربارة ‌ویژگى‌هاى اسلام مى‌نویسد: دیدگاه اسلام از نظر شناخت شناسى چنین است:
1ـ بشر می‌تواند جهان و حقایق آن را بشناسد و خود مشوق آن است....
2ـ شناخت حقایق جهان از این راه‌ها ممکن است: طبیعت یا آیات آفاقی، ‌انسان یا آیات انفسی، تاریخ یا سرگذشت اجتماعى اقوام و ملل و عقل....
3ـ ابزار شناخت عبارتند از: حواس، قوه تفکر و استدلال، تزکیه و تصفیة نفس و مطالعه ‌آثار علمى دیگران.
4ـ موضوعات شناخت عبارتند از: خدا، جهان طبیعت، انسان با جامعه و زمان.
جهان بینى و انسان­شناسى عبارت است از:
1ـ جهان واقعیتش از خدا است. یعنى تمام واقعیتش انتساب به حق است.
2ـ واقعیتش و نسبتش به حق یکى است.
3ـ این واقعیت متغیر و متحرک است.
4ـ واقعیت­هاى این جهان درجة تنزل یافته و مرتبة نازلة واقعیات جهانى دیگر است که جهان غیب نامیده می‌شود.
5ـ این جهان ماهیت «به سوى اویی» دارد؛ یعنى همان طور که از اوست ،به سوى او هم هست....
6ـ جهان داراى نظام متقن علّى و معلولى و سببى و مسببى است. فیض الهى و قضا و قدر او به هر موجودى تنها از مسیر علل و اسباب خاص خود او جریان مى­یابد....
7ـ جهان یک واقعیت هدایت شده است. تمام ذرات جهان در هر مرتبه‌اى که هستند ،از نور هدایت برخوردارند.
8ـ بعد از این جهان جهانى دیگر است....
9ـ روح انسان حقیقتى جاودانه است.
10ـ انسان‌ها به حسب خلقت مساوى آفریده شده‌اند. ملاک فضیلت، علم، جهاد و تقوا است.
11ـ انسان‌ها به حسب اصل خلقت از استعدادهاى فطرى از جمله فطرت دینى و اخلاقی برخوردارند.
12ـ به حکم این که هر فردى بالفطره انسان متولد می‌شود، در هر انسانى استعداد توبه و بازگشت و پند پذیرى هست....
13ـ انسان‌ها همواره در عمق جانشان یک تضاد درونى(تضاد بین عقل و هواى نفس) دارند و مختار و آزادند، از این رو مسئولیت دارند.
14ـ جهان زیر چتر اراده خداوند واحد است....
از نظر ایدئولوژی:
ایدئولوژی اسلام همه جانبه، جامع و فراگیر است. در آن اجتهاد راه دارد. از سماحت و سهولت برخوردار است. زندگى‌گرا است(نه زندگى گریز)، اجتماعى است و مقررات اجتماعى دارد. در عین اجتماعى بودن، ‌حقوق و آزادى فردى را محترم مى‌شمارد....(1)
با نگاه به ویژگی هایی که از اسلام بیان شد. مى‌گوییم: این معارف را مى‌توان با معارف دیگر مکاتب و مذاهب مقایسه کرد؛ زیرا مقایسه یکى از مهم ترین معیارهاى ارزیابى است. مى‌توان در وهلة نخست مکاتب را بر دو قسم تقسیم نمود: مادى و الهى .
با بطلان مکاتب عادی، اعم از مکتب مادى میکانیک و دیالکتیک بحث در مکاتب الهى متمرکز می‌شود.
مکاتب الهى هم بر دو قسم است: توحیدى و غیر توحیدى(شرک)، عقل سلیم توحید را مى پذیرد، بنابراین بحث در ادیان توحیدى متمرکز می‌شود. در بین ادیان و مکاتب الهى و توحیدى سه دین مطرح است: اسلام، ‌مسیحیت و یهود.
تبلور اسلام در قرآن، مسیحیت در انجیل و یهود در تورات است. با تأمّل در این سه کتاب به راحتى حقانیت و برترى قرآن بر دو کتاب دیگر را مى توان دریافت نمود.(2)
کوتاه سخن : با نگاه مقایسه‌اى بین اسلام و سایر ادیان و مکاتب مى‌گوییم: دین اسلام برترى دارد، به دلیل:‌
اوّل: دین هاى امروز، توحیدشان و تصویرى که از خدا ارائه مى کنند، ‌قابل خدشه است، بر خلاف اسلام.
دوم: حقوق فردى انسان‌ها در دین هاى دیگر به صورتى که در اسلام شمولیت دارد، لحاظ نشده و گاه نادیده گرفته شده است.
سوم: در دیگر ادیان تعادل میان زندگى دنیوى و اخروى رعایت نشده است، بر خلاف اسلام.
چهارم: رهنمود‌هاى دین هاى دیگر به جهاتى ایدئالیستى‌اند، ‌مثلاً عدم خشونت بودایى‌ها و مسیحیان، در حالى که دنیا پُر است از خیر و شر و نیک و بد. از این رو در جای خودش باید خشن یا نرم بود. این دستور اسلام است. هم قانون دارد و هم اخلاق؛ یعنى رهنمودش با واقعیت‌ها همخوان است.
پنجم: اکثر دین‌ها عهده دار زندگى اجتماعى انسان‌ها نیستند، ‌یا اگر هستند، تعادلى در آن‌ها دیده نمى­شود و قوانین اجتماعى آنان سبب پایمال شدن حقوق انسان‌ها مى­شود. این وضع در اسلام بهتر است.
ششم: اکثر مذاهب با پیروان دیگر ادیان با خشونت برخورد مى کنند. در اسلام این امر تعدیل شده است. تاریخ هم نشان داد که در همزیستى مسالمت آمیز، مسلمانان گوى سبقت را از همه ربوده­اند.
هفتم: تحریف در ادیان آسمانى تعالیم آنان را دچار خدشه کرده است، ولى در اسلام(قرآن) تحریفى وجود ندارد.
در مجموع برای هر محقق منصفی این حقیقت یعنی برتری اسلام بر سایر ادیان آشکار می شود . اما چرا سایر ادیان را بر حق ندانیم ؟
پاسخ :همه این دین ها در متن تعالیم خود تنها خود را دین حق دانسته و همه انسان ها، حتی پیروان سایر ادیان را به سوی خود دعوت کرده اند ، در نتیجه از نظر خود این ادیان در هر زمان تنها یک دین ، حق و کامل است. پس نظریه برحق بودن همه ادیان با محتوای خود این ادیان منافات داشته و قابل قبول نیست .
آموزه های درون دینی این ادیان نیز در بسیاری موارد با هم در تضاد و تنافی است . ممکن نیست هر دو صحیح و حق باشند ؛ پس نمی توان همه ادیان را برحق دانست .
البته نباید فراموش کرد که اسلام همه آموزه های دیگر ادیان را نادرست نمی داند . معتقد است آن ها هم بهره ای از حقیقت را دارا هستند اما در سطوح پایین تر .
از نظر ما« اسلام»، دین تکامل یافتة شریعت آدم، نوح، ابراهیم، ‌موسى و عیسی(ع) است، که با تکمیل رهنمودهاى وحیانی در سایر ادیان ، این دین به عنوان کامل ترین و جامع ترین و مناسب ترین برنامه زندگی و سعادت ،برای مردم آخرالزمان -که از بهره های عقلی بالاتری نسبت به گذشتگان شان برخوردارند - نازل شده ،به همین جهت پیام آور این شریعت را خاتم انبیا معرفى کرده است.(3)
پیامبران جملگى در یک مسیر در حرکتند . آخرین آنان، ‌بهترین و پیامش بهترین پیام‌ها است، ‌که از آن به دین حق، در برابر ادیان باطل، ‌یا دین برتر در برابر شرایع پیشین آسمانی، ‌یاد مى­شود.
استاد شهید مرتضى مطهرى با استناد به آیة «و من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه» (4)مى‌فرماید : دین، تسلیم است، ‌ولى حقیقت تسلیم در هر زمان، ‌شکلى دارد .در این زمان، شکل آن، ‌دین گران مایه‌اى است که به دست حضرت خاتم الانبیا ظهور یافته است. لازمه ‌تسلیم خدا بودن، پذیرفتن دستورهاى او است.
روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد . آخرین دستور همان است که آخرین رسول آورده است(5) .با وجود دستور کامل تر چه در بعد عقائد ، چه اخلاق و چه احکام عملی ، توجه و اصرار در پیروی از تعالیم ناقص ، انحراف و دوری از حق و مانند اصرار یک دانشگاهی بر تحصیل در مقطع راهنمایی است. واضح است که این امر قابل قبول نخواهد بود .
به همین خاطر معتقدیم اگر کسی از درک اسلام و حقانیت آن عاجز بود، ولی به دین خود پایبند و معتقد بود، اهل رستگاری خواهد بود، زیرا اعتقاد به سایر ادیان را با توجه به وجود دین کامل تری چون اسلام و نسخ شریعت آن ها با آمدن شریعت بعدی باطل و کفر می دانیم ،نه اینکه این ادیان را الهی و آسمانی ندانیم .
در باره حقانیت شیعه دلایل بسیار وجود دارد که در ذیل تنها به بررسی برخی از دلایل که در آموزه های دینی آمده اشاره می شود :
دلایل شیعیان بر حقانیت مذهب‌شان و اینکه علی و یازده امام معصوم علیهم السلام امامان بر حق‌اند و اعتقاد بر امامت آن ها واجب است ،‌روایات فراوانی است که از رسول خدا نقل شده ، مثلاً ابن عباس از رسول خدا پرسید:‌امامان پس از شما چند نفرند؟فرمود: به عدد حواریان عیسی و اسباط موسی و برگزیدگان بنی اسرائیل، امامان پس از من دوازده نفرند. نخستین آنان علی ابن ابی طالب است . پس از او دو سبط من حسن و حسین. پس از وفات حسین فرزندش علی . پس از وفات علی، فرزندش محمد، پس از او فرزندش محمد، سپس جعفر، بعد موسی و پس از او فرزندش علی، پس از او فرزند محمد،‌سپس علی و پس از او فرزندش حسن و پس از او حجت.(6) در این باره یکی از عالمان بزرگ اهل سنت سخنی شنیدنی دارد:
احادیثی که دلالت می‌کند جانشینان پیامبر(ص) دوازده نفرند، از طریق‌های مختلف نقل شده و به حد شهرت رسیده است. با گذشت زمان دانسته شد که مقصود رسول خدا(ص) از این سخن، امامان دوازده‌گانه از اهل بیت و عترت اویند؛ زیرا نمی‌توان این حدیث را بر جانشینان پس از او از اصحابش حمل کرد؛ چرا که تعداد آن ها از دوازده نفر کم تر است. همچنین نمی‌توان آن را بر حکام اموی تطبیق کرد؛ چه این که آنان از دوازده نفر بیش ترند. غیر از عمر بن عبدالعزیز، همه آن ها مرتکب ظلم آشکار بودند. افرون بر این، آنان از بنی‌هاشم نیستند؛ در حالی که پیامبر(ص) فرمود: آنان همگی از بنی هاشم هستند، اما نمی‌توان آن را به حکّام بنی عباس حمل نمود؛ زیرا تعداد آنان نیز از دوازده نفر بیش تر است.‌ بنابراین، راهی جز این نیست که آن حدیث بر ائمه دوازده‌گانه، یعنی اهل بیت حمل شود؛ به خصوص آن که آن ها داناترین، بزرگوارترین و با تقواترین مردم اهل زمان خود بودند. نَسَب آنان از همه برتر و نزد خدا گرامی‌تر بودند. (7)
اما برادران اهل سنت از قرآن و روایات، دلیل بر صحت باورهای شان ندارند. تنها به این مسئله تمسک می‌کنند که بر خلافت خلفا اجماع امت صورت گرفته است . مردم آن ها را به رهبری برگزیده‌اند. این مهم‌ترین دلیل آن هاست که یقینا قانع کننده برای افراد حقیقت‌جو نیست، زیرا از کجا معلوم امامت مثل نبوت و رسالت مقامی نباشد که باید از طرف خداوند تعیین گردد؟ چنان که این امر بدیهی به نظر می رسد چون امامت ادامه مسیر نبوت است . امام با درک عقلی بشر قابل فهم و انتصاب نیست.
اگر خلافت به انتخاب مردم است، پس چرا عمر از جانب ابوبکر و عثمان با انتخاب شورای شش نفره به خلافت رسید؟
البته جدای از این اصل کلی ، ده ها بلکه صدها دلیل دیگر از قرآن يا منابع اهل سنت داریم که به طور صریح یا غیر صریح بر امامت و برتری امام علی علیه السلام نسبت به دیگران گواهی می دهد . خلافت را متعلق به او دانسته ، صلاحیت هر فرد دیگر را در این زمینه نادرست قلمداد می نماید ؛ در نتیجه وقتی مذهب اهل سنت از ابتدا از مسیر صحیح مورد نظر خدا و رسول خارج شده ، معارف و مفاهیم دینی آن هم از مجرایی غیر صحیح تدوین شده ،می توان به روشنی نتیجه گرفت که كاستي هاي بسیار عقیدتی و عملی در این تفکر وجود دارد . به یقین تفکر شیعی تفکر بر حق است . بنابراین، عنوان اهل سنت و مذهب سنی، بعدا پدید آمد؛ در حالی که شیعه قبل از سنی و در زمان پیامبر اسلام (ص) پایه گذاری شد.در این مورد نیز مطالعه کتاب های " حق جو و جق شناس، ترجمه کتاب المراجعات سید شرف الدین عاملی؛
آن گاه که هدایت شدم از دکتر تیجانی سماوی" توصیه می شود.
پی نوشت ها:
1. مرتضى مطهری، مجموعة‌آثار، ج 2، ص 229 تا250،نشر صدرا ،1378 ش
2. دکتر بوکای، مقایسه­اى میان تورات، ‌انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیح الله دبیر. نشر علمی فرهنگی، تهران، 1375 ش.
3. احزاب (33) آیه 40 .
4. آل عمران (3) آیه‌ 85.
5. مرتضى مطهری، عدل الهی، ص 329 تا334،نشر صدرا، 1370 ش.
6.محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 36، ص 286،‌حدیث 107،‌نشر دار الاحیاء لتراث العربی، بیروت، 1403ق.
7. حافظ سلیمان قندوزی، ینابیع المودة،ص328 ، نشر مطبعة العلمیة، قم، بی تا.

گونه دين اسلام و شيعه حق است؟

چـــــــرا اســلام ؟(1)شاخصه هاي اساسي حقانيت يك دين چهار امر است: 1. بنياد الهي اصل الهي بودن يك دين از راه هاي زير قابل بررسي است: 1 ـ1ـ آموزه هاي دين با مراجعه به آموزه هايي كه هر ديني براي خود دارد ـ چه اين آموزه ها در قالب كتاب مقدس باشد يا گفتارهاي پيامبر آن دين ـ مي توان پي برد كه آيا يك دين، واقعاً دين حق الهي است يا خير؟ در اينجا معقول و منطقي بودن، داشتن هماهنگي و انسجام، پاسخ گويي به نيازهاي ابدي و اساسي انسان، وجود نظام اعتقادي، ارزشي و عبادي، هدفمندي و مطابقت با سير و سرشت جوهري انسان، بهترين شاخص هايي است كه مي تواند ما را به حق بودن يك دين رهنمون شود. 2 ـ1ـ تأييد دين قبلي يا بعدي از آنجا كه اديان آسماني، با يكديگر پيوند عميقي دارند و هر ديني مؤيد و تكميل كننده دين قبلي است، مي توان با مراجعه به نصوص معتبر رسيده از پيامبري كه حق بودن دينش براي ما به اثبات رسيده است، كشف كرد كه آيا اديان ديگر، به تأييد اين دين رسيده اند يا نه. اين روش از جايگاه ويژه اي برخوردار است كه كمتر بدان توجه شده است. از طريق اين روش عدم حقانيت همه اديانِ ادعاييِ پس از پيامبر خاتم نيز اثبات مي شود. 3 ـ1ـ اعجاز معجزه پيامبر يكي از دلايل اثبات صدق نبي و بنياد الهي دين اوست. معجزه پيامبر بايد به طور قطعي اثبات شود. بنابراين كسي كه در حقانيت ديني تحقيق مي كند بايد خود آن معجزه را مشاهده كند و يا از طريق نقلي كه صدق آن قطعي و غيرقابل ترديد است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرين در محضر پيامبر امكان پذير است و غايبان از آن بي بهره اند، جز در مورد قرآن كه معجزه زنده و ابدي است و همگان مي توانند با اين سند رسالت ارتباط مستقيم برقرار كنند و اعجاز آن را تجربه كنند. 4 ـ1ـ روش تاريخي با رجوع به گزارش هاي مستند، معتبر و كافي تاريخي، مي توان فهميد كه آيا دين خاصي داراي ويژگي ها و خصايصي كه بيان شد هست يا خير؟ تاريخ در اين باره، يكي از منابع شناخت ما در اديان مطابق با واقع است. اين چهار روش در عين مجزّا بودن از يكديگر، در پاره اي موارد مي توانند مكمل يكديگر در اثبات حقانيت يك دين باشند. 5 ـ1ـ ادعاي خود دينادعاي خود دين نسبت به بنياد الهي به سه صورت قابل تصور است: ـ يا ديني ادعاي الهي و وحياني بودن دارد. ـ يا ديني ادعا دارد كه از سوي خداي هستي نازل نشده. ـ يا ديني نسبت به اين مسئله ساكت است. درمورد اول بايد صدق مدعا را از طريق راه هاي پيشين آزمود. اما اگر ديني ادعاي الهي بودن نداشته يا عكس آن را داشته باشد، مانند اديان ابتدايي و قديم همچون آنيميسم، فتيشيسم، ميترانيسم، هندوئيسم، برهمنيسم، جنيسيم، و اديان تركيبي مانند سيكيسم و يا اديان فلسفي چون بوديسم و كنفوسيونيسم و بسياري از اديان قديم آميخته به شرك مثل تثليث بابلي، تثليث رومي، تثليث هندي و... كاملاً از مجراي بحث خارج مي شوند و حوزه تحقيقات، منحصر به اديان مدعي الهي بودن چون اسلام، مسيحيت، يهوديت و زرتشتي گري مي شود.2ـ تحريف ناشدگيصرف بنياد الهي در اصل نخستين يك دين براي اثبات حقانيت فعلي آن كافي نيست؛ بلكه بايد وثاقت كتاب آسماني آن از جهت مصون بودن از تحريف و دستكاري هاي بشري نيز اثبات شود. براي اثبات وثاقت كتاب آسماني، يعني استناد قطعي آن به پيامبر و تحريف نشدن آن، مي توان از روش هاي 1 ـ1 و 2 ـ1 و 4 ـ1 استفاده نمود. در خصوص قرآن به لحاظ اعجاز بودنش روش 3 ـ1 نيز كاربرد دارد.3ـ نسخ ناشدگينسخ شدن يا نشدن يك دين از دو طريق به دست مي آيد:1ـ3 ـ عدم پيدايش شريعت حقه پسين براساس اين ضابطه تا زماني كه شريعت الهي جديدي نازل نشود شريعت قبلي باقي است و با پيدايش شريعت جديد منسوخ خواهد شد. اين روش نسخ نشدن را به طور موقت ثابت مي كند و با آمدن شريعت جديد براي هميشه شريعت پيشين منسوخ شناخته مي شود. از اين رو با آمدن شريعت اسلامي همه شرايع پيشين براي هميشه منسوخ خواهند بود. 2ـ 3 ـ ادعاي خاتميتديني كه اصل الهي بودن و تحريف ناشدگي كتاب آسماني آن اثبات شده باشد اگر ادعاي خاتميت كند، به لحاظ صدق قطعي اين ادعا نسخ ناپذيري آن براي هميشه ثابت مي شود و ملاكي براي كشف كذب و عدم حقانيت همه اديان ادعايي بعدي خواهد شد. بنابراين خاتميت اسلام به تنهايي دليل قاطع بر كذب و بطلان همه اديان بعد از آن همچون آيين سميك و بهائيت مي باشد. بر اين اساس حقانيت براي هميشه اختصاص به دين مبين اسلام دارد. 4ـ خردپذيريبررسي تطبيقي اديان براساس اين مسئله، تحقيقي گسترده و فراخ دامن مي طلبد. در عين حال به طور فشرده و كوتاه، اشاراتي در مقايسه چند دين بزرگ خواهيم داشت:الف) مهم ترين ركن اساسي يك دين، «خداشناسي» آن است. در اين راستا آموزه «توحيد» در اسلام، خردپذيرترين آموزه است و ادله متقن بسياري بر آن گواهي مي دهد. اثبات توحيد به خودي خود، ابطال كننده آموزه «تثليث» و «ثنويت» است. بنابراين همين مسئله، به تنهايي براي اثبات عدم حقانيت اديان غير توحيدي كافي است.ب) بسياري از اديان، به رغم دارا بودن پيشينه الهي، در طول تاريخ دچار تحريفات چشمگيري شده و اصالت خود را از دست داده اند. همين مسئله باعث شده كه آموزه هاي خردستيز بسياري در اين اديان رخ نمايد. اكنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحريفات عهدين اشاره مي شود. گفتني است عهد عتيق كتاب مقدس يهوديان و مسيحيان، هر دو است، و عهد جديد كتاب مقدس مسيحيان مي باشد. تحريفات عهدين 1. تناقضات:ارنست رنان درباره كتاب مقدس مي نويسد: «هيچ تناقضي نبايد در آن كتاب وجود داشته باشد. اكنون با توجه به مطالعه دقيقي كه در كتاب مقدس انجام داده ام، در عين حال كه گنجينه هايي تاريخي و زيباشناختي بر من نمايان شد، اين نكته نيز براي من اثبات شد كه اين كتاب همچون ديگر كتب قديمي از تناقضات، اشتباهات و خطاها مستثنا نيست. در اين كتاب داستان هاي دروغين، افسانه ها و آثاري كه كاملاً نگارش يافته انسان است، وجود دارد». 2. اتهامات ناروا به پيامبران:علاوه بر رسوخ تحريفات بنيادي و اعتقادي در كتاب مقدس، پاره اي از اتهامات ناروا و غيراخلاقي به برخي از پيامبران نسبت داده شده است كه قلم از بيان آن شرم دارد!! در عهد قديم درباره حضرت لوط(ع) آمده است كه دخترانش وي را شراب نوشانده، مست كردند و با او همبستر شدند. همچنين داستان شرم آوري درباره حضرت داوود(ع) در عهد قديم (كتاب دوم سموئيل) آمده است. براساس اين داستان، وي از پشت بام زن زيباي «اوريا» را ديد كه در حال شست و شوي خود بود. حضرت داوود(ع) به آن زن علاقه مند شد و به گونه اي، اسباب فرستادن اوريا به جنگ و كشته شدن وي را فراهم ساخت و پس از گذشت مدت ماتم فقدان اوريا، همسر او را به خانه خود برد. 3. وجود افسانه ها: وجود افسانه هاي بي پايه در كتاب مقدس، يكي ديگر از جنبه هاي تحريف آن است؛ از جمله مي توان به كشتي گرفتن حضرت يعقوب با خدا و غلبه او بر خدا، اشاره كرد!! «اوريگن» برجسته ترين عضو مكتب تفسيري اسكندريه در رابطه با وجود افسانه هاي غيرعقلاني در عهدين مي نويسد: «حتي اناجيل، مملو از چنين عباراتي است؛ مانند اين جمله كه «وقتي كه شيطان عيسي را بالاي كوهي بلند مي برد تا از آنجا قلمرو كل جهان و عظمت آن را به او نشان دهد» ... خواننده دقيق صدها عبارت مشابه ديگر در اناجيل مي يابد؛ مطالبي كه او را متقاعد خواهند ساخت كه حوادثي كه اصلاً رخ نداده اند داخل گزارش حوادثي شده اند كه به راستي رخ داده اند. 4. انسان شناسي بدبينانه:مسيحيان معتقدند: آدم در بهشت به گناه آلوده و اين گناه به حساب همة فرزندان او نوشته شده است؛ يعني، انسان ذاتاً با به دوش كشيدن بار گناه، به دنيا مي آيد! حتي اگر پس از آمدن به دنيا هيچ گناهي مرتكب نشود از طرف ديگر هرگونه تلاش و عمل او در رهايي از اين خطا، سودي نخواهد بخشيد و تصليب و تنها به دار كشيده شدن حضرت عيسي، كفّاره گناه ذاتي و جبلي انسان است! پس انسان نه با اختيار خويش گنهكار و پليد گشته و نه با گزينش اختياري خود پاك مي شود.5. تقويت ظلم:يكي ديگر از آموزه هاي نامعقول كتاب مقدس، توجيه ظلم و ستم و دعوت به سكوت در برابر حاكمان ظالم، به بهانه اين است كه آنان، حاكم و سايه خدا در زمينند!! 6. علم و معرفت ستيزي:ستيز با دانش و آگاهي بشر هم در بن مايه عقايد مسيحي نهفته است و هم در سيره ارباب كليسا در نگرش مسيحي آنچه آدم را از بهشت بيرون راند تناول درخت ممنوعه دانايي بود (شرح بيشتر اين مسئله در مطالب بعدي خواهد آمد.) وجود آموزه هاي غيرعقلاني، در كنار طرح مسئله تثليث و تجسيم و وجود تناقض هاي متعدد در متن كتاب مقدس ، دليل روشني بر عدم حقانيت يهوديت و مسيحيت امروزي در برابر اسلام است. 7. تحقيقات علمي و زبان شناختي، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهي داده است: توماس ميشل ـ استاد الهيات مسيحي مي نويسد: «اكثر متفكران كاتوليك، ارتدوكس وپروتستان عصر حاضر عصمت لفظي كتاب مقدس را مردود مي دانند.» امتيازات اسلام بر ديگر اديان:1. خردپذيري و خردپرورياز جمله امتيازات مهم اسلام، عقلانيت، خردپذيري و بالاتر از آن خردپروري آموزه هاي آن است. اين مسئله در امور مختلفي نمودار است؛ از جمله:1 ـ1. نظام فكري و عقيدتي اسلام: (مانند خداشناسي، هستي شناسي، انسان شناسي، راهنماشناسي و فرجام شناسي)؛ 2 ـ1. نظام اخلاقي اسلام؛ 3 ـ1. نظام رفتاري و قوانين و دستورات عملي؛ 4 ـ1. دعوت به تحقيق و پرسشگري در انتخاب دين.خردپذيري آموزه هاي اسلام، از چنان وضوح و روشني برخوردار است كه قرآن مجيد، آدميان را به بررسي هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دين دعوت كرده و هر گونه تحميل و اجبار و پذيرش كوركورانه دين را نهي مي كند: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ پس بشارت ده بندگانم را، آنان كه به سخنان [مختلف] گوش فرا داده و برترين را بر مي گزينند» و «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي؛ هيچ گونه تحميل و اجبار در امر دين روا نيست؛ [زيرا] به خوبي راه هدايت از ضلالت روشن شد». اما مسيحيت كنوني به علت قرار گرفتن در تنگناهاي شديد معرفتي و ناتواني در حل رابطه تثليث و توحيد و تجسد و خداانگاري مسيح، به جداسازي و گسست ايمان از معرفت فتوا داده و دين و ايمان را با عقل و خرد بيگانه ساخته است! پروفسور لگنهاوزن مي گويد: «چيزي كه در اسلام بيش از همه، براي من جاذبه داشت، اين بود كه چقدر اين دين از پرسش هاي انسان استقبال مي كند و همواره دعوت به تحقيقات بيشتر در تعاليم دين مي كند». همو مي گويد: «وقتي از كشيش ها مي پرسيدم كه من نمي فهمم چه طور خدا يكي است و سه شخص است؟ در اكثر موارد جواب مي گفتند كه ما نمي توانيم به درك اين آموزه برسيم. تنها خدا مي داند كه حقيقت اين امر چيست. اين رمزي است كه فقط خدا آن را مي داند و عقل در اينجا به بن بست مي رسد! از جمله چيزهايي كه براي بنده خيلي جالب بود، اين بود كه در اسلام نگفته اند اصول دين را چشم و گوش بسته بپذير؛ بلكه دعوت كرده اند كه بپرس. مخصوصاً اين خصلت در ميان شيعيان خيلي بيشتر است» خانم مارگريت ماركوس (مريم جميله) نيز در اين زمينه مي نويسد: «پس از آنكه عقايد همه كيش هاي بزرگ را مورد بررسي قرار دادم، به اين نتيجه رسيدم كه به طور كلي مذهب هاي بزرگ يكي بودند؛ ولي به مرور زمان فاسد شده اند. بت پرستي، فكر تناسخ و اصول طبقه بندي در كيش هندويي سرايت كرد. صلح جويي مطلق و انزوا از مشخصات كيش بودايي شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقايد كنفسيوسي، عقيده اصالت گناه و تثليث و در نتيجه آن مفهوم خدايي مسيح و شفاعت به استناد مرگ ادعايي عيسي بر روي دار در مسيحيت، انحصارطلبي ملت برگزيده يهود و... نتيجه اين انحرافات است. هيچ يك از اين انديشه هايي كه مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پيدا نمي شد؛ بلكه به صورت روزافزوني احساس مي كردم كه تنها اسلام آن مذهب اصيلي است كه طهارت خودش را حفظ كرده است. ساير مذهب ها فقط و فقط بعضي اجزاي آن، مقرون با حقيقت است؛ ولي فقط اسلام است كه تمام حقيقت را حفظ كرده است.» 2ـ اسلام و علم به رغم آنچه در تعارض و ناسازگاري مسيحيت با علم و معرفت بيان شد، دين اسلام با دانش و معرفت، پيوندي نزديك و ناگسستني دارد. وفاق و آشتي دين و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگير و در خور توجه است:يك) تشويق به فراگيري دانش در اين عرصه اسلام گوي سبقت از هر مكتب و آئيني را ربوده است و از اين هم فراتر رفته و كسب دانش هاي لازم در جهت تأمين نيازمندي هاي دنيوي و اخروي را ضروري دانسته است؛ چنان كه پيامبر اكرم( ص) فرمود: «ان طلب العلم فريضة علي كل مسلم؛ همانا علم آموزي بر هر مسلماني واجب است.» و نيز آمده است: عالمي كه از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است. در كتاب هاي روايي و نصوص ديني ابواب مفصلي در اين زمينه وجود دارد. دو) تقويت روحيه علمي:اسلام روحيه پژوهشگري را ارج مي نهد و در مسير حقيقت يابي و معرفت اندوزي هيچ مانعي نمي نهد. قرآن مجيد آواي تحقيق و جست وجوي آزاد و گزينش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است: «بشارت ده بندگاني را كه به سخنان گوش فرا داده و برترين آنها را برمي گزينند.» سه) دارا بودن مضامين علمي:نصوص ديني اسلام آكنده از مضامين و مطالب علمي است. در اين عرصه اسلام هم در بردارنده مباني و پيش فرض هاي عام و متافيزيكي علوم است و هم دارنده بسياري از گزاره هاي علمي، به گونه اي كه يكي از وجوه اعجاز كتاب آسماني اسلام اعجاز علمي آن شناخته شده تا آنجا كه دانشمندان مسلمان و غير مسلمان صدها كتاب در باب ره آوردهاي علمي قرآن به نگارش درآورده اند. از جهت سازگاري با علم و دانش بشري نيز اسلام كارنامه درخشاني دارد. موريس بوكاي، دانشمند فرانسوي، به دو امتياز اساسي در اين رابطه اشاره مي كند:1 ـ غناي فراوان قرآن در حوزه مسائل علمي؛ در حالي كه عهد قديم (تورات) و عهد جديد (انجيل) نسبت به بسياري از آنها ساكت و فاقد اطلاعات و داده هاي مشخصي هستند. 2 ـ استواري و توافق داده هاي قرآن با دستاوردهاي متقن و معتبر علوم روز؛ در حالي كه عهد عتيق و اناجيل به تعارضات آشتي ناپذيري در اين زمينه مبتلا هستند. بوكاي مي نويسد: «من بدون سبق ذهن و با عينيت كامل، ابتدا به قرآن توجه كردم و خواستم درجه سازگاري اين متن را با معلومات علمي امروز بسنجم... در پايان كار بر من مسلّم شد كه قرآن، به ايجاب و اثبات هيچ مطلبي نمي پردازد كه در اين دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمي محل انتقاد و ترديد قرار داد. براساس همين روش عيني، عهد عتيق و اناجيل را نيز مطالعه كردم. در مورد عهد عتيق به هيچ وجه نيازي نبود كه پا را از كتاب نخست آن؛ يعني، سفر تكوين (پيدايش) فراتر بگذارم، تا به تأكيداتي آشتي ناپذير، با معلومات متقن علمي اين روزگار برخورد كنم! در همان صفحه اول انجيل نيز، شجره و نسب عيسي(ع) ما را دچار اشكال مي كند؛ زيرا در اين باب متن انجيل متي با متن انجيل لوقا آشكارا در تناقض است. درباره تاريخ ظهور بشر بر روي زمين نيز مطالب انجيل لوقا با معارف امروزي كاملاً ناسازگار است». البته اسلام در اين باره، امتياز اساسي ديگري نيز بر مسيحيت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام ديني است كه به گسست ناپذيري علم، عقل، ايمان، معرفت و رستگاري فتوا مي دهد. اما به اعتقاد رسمي مسيحيت شجره ممنوعه ـ كه آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسان ها مورد خشم الهي قرار گرفته و گنهكار شدند ـ چيزي جز شجره معرفت و دانش نيك و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنايت خود سازد و آدم را امر نموده، چنين گفت: آنچه از درختان خواهي بخور؛ اما مبادا كه از درخت معرفت نيك و بد بخوري كه هر گاه از آن بخوري خواهي مرد». در باب سوم مي گويد: خداوند پس از تخلف آدم چنين گفت: «اكنون انسان مانند يكي از ما شده كه نيك و بد را تميز مي دهد و اكنون است كه دست دراز كند و از درخت حيات نيز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بيرون كرد...». بر اساس اين آموزه، جست وجوي دانش و معرفت در تعارض با رستگاري و خلود انسان در بهشت است. به عبارت ديگر، چنين وانمود مي كند كه يا بايد رستگاري در بهشت را برگزيد و يا در جست وجوي دانش و معرفت برآمد. پس آنكه بهشت و رستگاري مي خواهد، بايد از پيمودن طريق دانش و معرفت فاصله گيرد و آنكه دانش و معرفت مي جويد، بايد بهاي سنگين خروج از بهشت و سعادت جاودان را بپردازد! استاد مطهري در اين باره مي نويسد: «بر اساس اين برداشت همه وسوسه ها، وسوسه آگهي است؛ پس شيطان وسوسه گر همان عقل است» .پي نوشت ها: ـ جهت آگاهى بيشتر ر.ك: الف. سيد محمدحسين طباطبايى و مرتضى مطهرى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، (قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374)؛ ب. مرتضى مطهرى، توحيد، (قم: صدرا، چاپ سوم، 1374). ـ جهت آگاهى بيشتر بنگريد: حميدرضا شاكرين، دين شناسي، (قم: معارف). ـ رابرت م. گرنت، ديويد تريسى، تاريخچه مكاتب تفسيرى و هرمنوتيكى كتاب مقدس، ترجمه و نقد و تطبيق: ابوالفضل ساجدى، ص 298، تهران: پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامى، چاپ اول، 1385. ـ ر.ك: انجيل يوحنا، 112: 1، سفر تكوين، 3819: 30. براى آشنايى بيشتر ر.ك: الف. انيس الاعلام، ج 3؛ب. محمد، صادقى، بشارات عهدين، ص 73 و 177؛ اين در حالى است كه براهين عقلى لزوم عصمت پيامبران را اثبات مى كند. ـ سفر پيدايش (38 ـ 19:30). ـ كتاب دوم سموئيل (31 ـ 11:3). ـ سفر پيدايش، 2330: 43. ـ متى (4:8). ـ تاريخچه مكاتب تفسيرى و هرمنوتيكى كتاب مقدس، ص 297. ـ انجيل متى، 5: 38 و اكثر نامه هاى پولس به روميان. ـ در جلد دوم كتاب «انيس الاعلام»، 125 مورد تناقض موجود در كتاب مقدس، مورد بررسى قرار گرفته است. نيز نگا: الف. حقيقت مسيحيت، صص 133 – 127(قم: مؤسسه در راه حق، چاپ اول 1361)؛ ب. مصطفى زمانى، به سوى اسلام يا آيين كليسا (قم: پيام اسلام، 1346). ـ توماس ميشل، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، ص 27، قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1377. ـ زمر (39)، 17و18. ـ بقره(2)، 256. ـ جهت آگاهى بيشتر نگا: الف. محمد تقى، فعالى، ايمان دينى در اسلام و مسيحيت، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ ب. حميدرضا، شاكرين، پرسمان سكولاريسم، (مشكلات كلامى مسيحيت)، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، 1384). ـ M.(G) Legenhausen. ـ محمد، لگنهاوزن، «با پرسش زنده ام»، پرسمان (ماهنامه)، پيش شماره اول، خرداد 80، ص 5. ـ همان، ص 6. ـ مارگريت، ماركوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعيدى، ص 9 (تهران: شركت سهامى انتشار، 1348). ـ الشيخ المفيد: الامالى، ص 292. ـ بصائر الدرجات، باب فضل العالم على العابد، ص 6. ـ به عنوان نمونه ر.ك: اصول كافى، ج 1، كتاب فضل العلم. ـ «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه»، (زمر / 18). ـ Mourice Bucallie. ـ موريس، بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى، بى تا، ص 12، (تهران: حسينيه ارشاد). ـ همان، صص 12 ـ13. ـ جهت آگاهى بيشتر نگا: اصول كافى، ج 1، كتاب «نفس العلم» و كتاب «العقل و الجهل». ـ تورات، سفر پيدايش فصل 2 آيه 15 ـ17. ـ تورات، سفر پيدايش فصل 3 آيه 22. ـ مرتضى، مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 30، (قم: صدرا، چاپ هفتم، 1377). چــــــــــــــــــــــرا اســـلام ؟(2)يكي از مهم ترين امتيازات اسلام بر ديگر اديان، «كتاب آسماني» آن است. قرآن مجيد، از چند جهت بر كتاب هاي ديگر اديان امتياز دارد. برخي از اين جهات عبارت است از: 1‌ـ3ـ كلام الهي؛ قرآن مجيد كتابي است كه تماماً از سوي خداوند، بر پيامبر(ص) نازل شده و تمام الفاظ و كلمات به كار رفته در آن، عيناً كلام الهي است. به ديگر سخن، اسلام تنها ديني است كه مستقيماً كلام خدا را در دسترس بشر قرار مي دهد و انسان را با سخن او آشنا مي سازد؛ در حالي كه ديگر اديان، از چنين امر مهمي تهي بوده و حتي ادعاي آن را ندارند. دكتر موريس بوكاي مي نويسد: «فرق اساسي ديگر ميان مسيحيت و اسلام ‌ـ در مورد كتاب هاي مقدس ‌ـ اين است كه مسيحيت متني ندارد كه از طريق وحي نازل شده و تثبيت گرديده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد كه با ضابطه بالا مي خواند. قرآن بيان و گزاره وحياني است كه از طريق جبرئيل به محمد(ص) رسيده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبي مبتني بر وحي در مسيحيت، بر پايه گواهي هاي متعدد و غير مستقيم افراد انساني استوار است و بر خلاف تصور بسياري از مسيحيان، هيچ‌گونه قولي در دست نيست كه واسطه نقل آن، يك شاهد عيني زندگاني عيسي(ع) باشد» . توماس ميشل ‌ـ استاد الهيات و كشيش مسيحي ‌ـ مي نويسد: بر خلاف قرآن، كتاب مقدس مجموعه اي بين 66 تا 73 كتاب است كه در طول 1500 سال تأليف شده و شمار بزرگي از مؤلفان ‌ـ كه تاريخ نام بسياري از آنها را فراموش كرده ‌ـ براي تهيه آن به عمليات پيچيده اي پرداخته اند. او همچنين مي گويد: «اصولاً مسيحيان نمي گويند خدا كتاب هاي مقدس را بر مؤلفان بشري املا كرده است؛ بلكه معتقدند او به ايشان براي بيان پيام الهي به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگي ويژه هر يك، توفيق داده است». ميشل اشاره مي كند كه نويسندگان كتاب هاي مقدس، معصوم نبوده و دچار محدوديت هاي علمي و تنگناهاي زباني بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهايي نيز در كتاب مقدس به يادگار نهاده اند: «گاهي اين نويسنده بشري، نظريات غلط يا اطلاعات اشتباه آميزي دارد كه اثر آن در متن كتاب باقي مي ماند» . رابرت ا. هيوم نيز مي نويسد: «اسلام، از اين جهت كه متن مقدس آن صريحاً وحي خداوندي به يك فرد خاص ‌ـ بنيانگذار اين دين ‌ـ است، در ميان همه اديان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوي اصلي خداست...» . 2‌ـ3ـ تحريف‌ناپذيري؛ قرآن كتابي است تحريف ناپذير كه همواره اصالت و عصمت خود را در طي قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحريف كوتاه كرده است؛ در حالي كه هيچ يك از اديان موجود، از اين ويژگي برخوردار نيست. «عصمت» امري افزون بر اصل الهي بودن پيام قرآن است و براي آن مي توان مراحل زير را ذكر كرد: 1‌ـ2‌ـ3ـ عصمت از ناحيه نازل كننده (خداوند)؛ 2‌ـ2‌ـ3ـ عصمت از ناحيه حاملان وحي و فرشتگان رساننده به پيامبر(ص) ؛ 3‌ـ2‌ـ3ـ عصمت در دريافت وحي از سوي پيامبر(ص)؛ 4‌ـ2‌ـ3ـ عصمت در ابلاغ وحي به مردم از سوي پيامبر(ص)؛ 5‌ـ2‌ـ3ـ عصمت در بقا و استمرار تاريخي وحي در ميان بشر تا پايان تاريخ. به اعتقاد مسلمانان، كتاب هاي آسماني نازل شده بر پيامبران پيشين نيز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجيد همتا و همپ هستند؛ ليكن مرحله پنجم عصمت (تحريف ناپذيري ابدي در ميان مردم) از اختصاصات قرآن است. 3‌ـ3ـ معجزه جاويد و سند رسالت؛ پيامبران براي اثبات رسالت خود، معجزه آورده اند؛ ليكن كتاب آسماني آنها، غير از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ يعني هم كتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف ديگر اين كتاب معجزه اي جاودان و باقي و سندي زنده بر رسالت است كه قرن ها و عصرها را در مي نوردد و همگان را به تحدّي مي طلبد. در حالي كه معجزات پيامبران پيشين، فقط نزد حاضرين مشهود بوده و اثري از آن باقي نيست و جوامع بشري از مشاهده آن محرومند. افزون بر آن كتاب آسماني اسلام، امتيازات بيشماري از جهت محتوايي دارد كه بررسي آنها مجالي فراخ تر مي طلبد.4ـ جامع بودن از ديگر ويژگي هاي اسلام در برابر ديگر اديان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تكاملي بشر تا پايان تاريخ را به ارمغان آورده است. جان ديون پورت مي نويسد: «... قرآن مطابق تحقيقات كومب با انجيل فرق دارد؛ زيرا انجيل داراي مكتب و روش فقاهتي نيست؛ بلكه به طور كلي محتويات آن مركب است از قصص و روايات و بيانات تحريض و ترغيب بشر در نشر عواطف و احساسات عالي و فداكاري و... ولي هيچ نوع عامل و رابطه منطقي جالب و جاذبي كه اين معاني را با يكديگر ربط دهد، در انجيل وجود ندارد. از اين گذشته قرآن مانند اناجيل نيست كه فقط به عنوان ميزان و شاخصي درباره عقايد ديني و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلكه داراي مكتب و روش سياسي نيز هست؛ زيرا تخت و تاج يا به تعبير ديگر اساس دستگاه و سازمان سياسي، روي اين شالوده ريخته شده و هر نوع قانوني براي اداره امور كشور، از اين منبع گرفته مي شود. و بالاخره كليه مسائل حياتي و مالي با اجازه همين منبع و مصدر قانون گذاري، حل مي شود.5ـ نظام حقوقي اسلاماز جمله امتيازات انحصاري اسلام بر ديگر اديان، نظام حقوقي اصيل آن است. اين مسئله بسياري از انديشمندان غرب را به تحسين و اعجاب وا داشته است. اگر چه اين مسئله در ذيل نظام رفتاري و بحث از «جامعيت اسلام» قابل بررسي است، ليكن به جهت اهميت ويژه اي كه دارد به طور مستقل مورد بررسي قرار مي گيرد. اولين نكته قابل توجه، نقش بي بديل اسلام در بنيان گذاري و توسعه حقوق بين الملل است. مارسل بوازار پژوهشگر انستيتوي تحقيقات عالي حقوق بين الملل در ژنو، مي نويسد: «در قرون وسطي هر وقت ركودي در قوانين مسيحيت روي مي داد صاحب نظران از حقوق اسلامي استفاده مي كردند. در قرن سيزده ميلادي در چند دانشگاه اروپا، مباني فقه اسلامي مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسيس دانش حقوق بين الملل را دگرگوني در روابط ملت ها و جلوگيري از تجاوز زورمندان و توانگران و برابري و برادري انسان ها بدانيم؛ بايد اذعان كنيم كه پيغمبر اسلام صلي الله عليه وآله بنيانگذار حقوق بين الملل بوده است». اصول حقوق بشر در اسلام حقوق بشر و يا حقوق بين الملل اسلامي داراي اصولي چند است؛ از جمله: 1. اصل حرمت و كرامت انسان؛2. اصل عدالت، برابري و نفي تبعيض؛3. اصل صلح و همزيستي مسالمت آميز؛4. اصل وفاي به عهد؛5. اصل تفاهم و رواداري؛6. اصل مشاركت و همكاري هاي بين المللي؛7. اصل حمايت از ملل تحت ستم و ... .اصول ياد شده در نگاه انديشمندان غربي، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزيستي مسالمت آميز و تفاهم مي نويسد: «در مورد پيروان اديان الهي بايد گفت اصولاً اسلام، آنها را مورد حمايت خود قرار داده و امنيت كاملي در جامعه اسلامي دارند. آنان مي توانند طبق دستورات ديني خود آزادانه عمل كنند، به خصوص كه در قرآن نيز رعايت حقوق آنان توصيه شده است. اين تساهل ديني در مسيحيت و يهود، مطلقاً وجود نداشته و به ويژه پيروان دين يهود، ناگزير از انجام فريضه هاي بسيار سخت و توان فرسا بوده اند» . وي مي نويسد: «در ديانت يهود، برتري نژادي وجود دارد و در برادري مسيحيت، رابطه الهي بر جنبه هاي عملي آن در زندگي اجتماعي غلبه يافته و در شرايط امروز قابل اجرا نيست. اما در ديانت اسلام اين افراط و تفريط به چشم نمي خورد... اين تفكر كه از قرآن نشأت مي يابد، به ديانت اسلام سوداي جهانشمولي مي بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهاني است كه همه مردم ‌ـ حتي آنان كه به دين سابق خويش وفادار مانده اند ‌ـ با تفاهم، همكاري، برادري و برابري كامل زندگي كنند». 6ـ خاتميت اسلام دين خاتم است و اين خاتميت، اركان و لوازمي دارد؛ از جمله: 1‌ـ6. نسخ شرايع پيشين؛ هر پيامبري كه شريعتي به ارمغان آوَرْد، شريعت پيشين را نسخ كرد و اسلام ‌ـ به عنوان آخرين شريعت و برنامه كامل سعادت بشر از سوي خداوند ‌ـ ناسخ همه شريعت هاي پيشين است. 2‌ـ6. نسخ ناپذيري؛ دين و شريعت اسلامي به لحاظ خاتم بودنش، از پايايي و ماندگاري برخوردار است. اين دين هرگز نسخ نخواهد شد و شريعت ديگري جايگزين آن نمي شود.3‌ـ6. همگاني بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پويايي اسلام، آن است كه اين دين، بديل ناپذير، همگاني و يگانه پرچمدار دعوت به سوي توحيد و وحدت بخش همه آدميان تحت لواي توحيد و يگانه شريعت و قانون سعادت آفرينِ خداوند باشد. ويژگي هاي ديگري نيز در باب جاذبه هاي اسلام و امتيازات معارف آن وجود دارد كه به جهت اختصار از ذكر آنها خودداري مي شود.7ـ نفي نيست انگاري يكي از امتيازات اساسي اسلام، در برابر برخي از ديگر اديان به ويژه مسيحيت، پيراستگي آن از درون مايه هاي نيست انگارانه و نفي زمينه گرايش به نيهيليسم (نيست انگاري) است. به تعبير پروفسور فلاطوري، در اسلام عنصري يافت نمي شود كه بهانه به دست نيست انگاري چون نيچه دهد تا در اين حوزه فرهنگي، حكم به نيست انگاري كند. توضيح اينكه نيچه؛ نيهيليسم را مفهومي دو پهلو مي داند كه يكي از وجوه آن نيست انگاري به معناي قدرت روح و به تعبير وي «نيهيليسم فعال» است و ديگري نيست انگاري به معناي سقوط و زوال قدرت روح (نيهيليسم منفعل) . نيست انگاري منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بي هدفي و آنچه معناي حيات و ارزش هاي واقعي را تشكيل مي دهد، ناشي مي شود . نيهيليسم فعال، بر ملا كننده بيهودگي مطلق و به تعبير ديگر افشاگر نيهيليسم منفعل است. نيست انگاري منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمين تعلق دارد و بنياد آن از نظر نيچه، تصور متافيزيكي افلاطوني و باور ديني مسيحيت است. عمده ترين عنصر مسيحي ‌ـ افلاطوني مورد توجه وي، نگاه منفي به جهاني است كه ما در آن زندگي مي كنيم. باور افلاطوني و ايمان مسيحي، اين جهان را كه ما در آن زندگي مي كنيم، جهاني خيالي و ساختگي، غير واقعي و دروغين و بد و زشت مي پندارد . او مسيحيت را مذهبي نيست انگارانه مي خواند و مي گويد: آري، نيست انگاري و مسيحيت هم قافيه اند و نه تنها هم قافيه كه برازنده هم هستند. در مقابل، دو عنصر اساسي در تعاليم اسلامي وجود دارد كه راه را بر بسياري از انتقادات وارد بر مسيحيت و يهوديت ‌ـ از جمله اين نگرش نيچه ‌ـ مي بندد. آن دو عنصر عبارت است از: 1. يكتا پرستي مطلق كه مضمون و محتواي اصلي ايمان ديني اسلام را تشكيل مي دهد. 2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبناي حيات. در اين نگرش، پيامبر، داراي ذات و قلمروي الهي ‌ـ به معناي قلمروي حقيقي و واقعي كه در برابر جهان غير واقعي و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است ‌ـ نمي باشد. در دين اسلام بين جهان بود و نُمود، انفصال نيست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعي است. بنابراين تعاليم اسلام بهانه به دست كسي نمي دهد تا بر آن انگ نيست انگاري زند و همين مسئله باعث مي شود كه نيچه نيز در ضمن نفي مسيحيت ‌ـ به عنوان مذهبي نيست انگارانه كه حيات را نابود مي سازد و علم و فرهنگ را به تباهي مي كشاند ‌ـ از اسلام تعريف و تمجيد كند. او مي نويسد: «مسيحيت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهاي تمدن اسلامي محروم كرد. فرهنگ و تمدن اسلامي در دوران حكمرانان مسلمان اندلس ‌ـ كه در اساس با ما خويشاوندتر از يونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سليقه گوياتر از آنها است ‌ـ، لگدمال شد؛ چرا اين تمدن لگدمال شد؟ براي آنكه اصالت داشت... براي آنكه به زندگي آري مي گفت...» .8ـ عدم حاجت به عصري كردن دين نبود نص الهي در اديان ديگر و تعارض آموزه هاي كتب مقدس با ره آوردهاي علمي و حاجات عصري، انديشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت كه به عصري كردن دين، روي آورند؛ زيرا نه چشم پوشي از دستاوردهاي نوين علمي و نيازهاي عصري امكان پذير مي نمود و نه با تعارض مي توان زيست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمايه اي بر خوردار بود كه بر علم پيشي گيرد. از اين رو يا بايد با دين معارض عقل و علم، خداحافظي كرد و يا براي جمع بين دينداري و زيستن در زمان حال، دين را به رنگ زمانه درآورد و اين گزينه مقبول انديشمندان غربي شد. منظور از عصري كردن دين، جايگزين ساختن دين يا كتاب هاي آسماني جديد و تغيير پياپي آنها، همگام با تحولات عصري نيست؛ بلكه تغيير فهم و ارائه قرائت هاي گوناگون از دين به تناسب تحولات فكري، فرهنگي و تاريخي است. به عبارت ديگر، اگر كتاب مقدس سخن خدا نباشد و نويسندگان آن برداشت خود از پيام الهي را نگاشته باشند، ‌ـ برداشتي كه تابع فرهنگ زمان و علوم و دانسته هاي آن زمان بوده و عاري از خطا و اشتباه نمي باشد ‌ـ هيچ دليل منطقي بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر كس مي تواند دين را مطابق پسند و فرهنگ حاكم بر زمان خود ‌ـ بدون داوري و سنجش كتاب مقدس ‌ـ فهم و تفسير كند؛ زيرا آنچه در كتاب مقدس است، كلام مستقيم الهي نيست؛ بلكه فهمي از آن است، بدون آنكه نويسنده آن و فهم او از پيام خدا، برتر از فهم انسان امروزي باشد. چنين چيزي در نهايت به آنارشيزم معرفتي خواهد انجاميد و راه هرگونه ارزش داوري در باب بسياري از برداشت هاي گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زيرا در اينجا نه مي توان «نص محور» بود و نه «مؤلف محور» ، زيرا نصي الهي وجود ندارد و آنچه هست تفاسير و تجربه هاي مؤلفان بشري است، و چون نص الهي در ميان نيست، راهي به سوي فهم مراد شارع نيز وجود ندارد. پس تنها يك راه مي ماند و آن «مفسّر محوري» است. بنابراين، دين امري كاملاً شخصي و عصري مي شود؛ زيرا چنين ديني، چيزي جز معرفت ديني و برداشت مفسر نيست و هيچ نص و متن نهايي وجود ندارد كه بتوان معرفت ديني را با آن موزون كرد و مورد سنجش قرار داد. اما در اسلام، مسئله كاملاً برعكس است. در دسترس بودن متن وحي، جامعيت دين، هماهنگي اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پويا، هماهنگي دين با فطرت ثابت بشري، وجود قوانين ثابت براي نيازهاي ثابت و قوانين متغير براي نيازهاي متغير و بسياري از عوامل ديگر، حاجت به عصري شدن و لجام گسيختگي در تفسير دين را مسدود مي سازد. آنچه در اينجا لازم است تنها شناخت نيازهاي نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع ديني و گرفتن پاسخ از دين بر اساس متدلوژي فهم دين است. اگر چه در اين عرصه نيز گاه برداشت هاي متفاوتي رخ مي نمايد؛ اما چند تفاوت اساسي در اينجا وجود دارد؛ از جمله: 1. وجود برداشت هاي متفاوت، تنها در پاره اي از آموزه هاي ديني؛ يعني، برخي از امور ظني است نه همه آنها و شامل امور يقيني و ضروري نمي شود. 2. نص معتبر و خدشه ناپذيري وجود دارد كه ملاك و معيار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشيزم معرفتي نمي انجامد.افزون بر آنچه گذشت امتيازات ديگري براي اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبياي پيشين بودن و اعتبار پذيري اديان الهي و پيامبران پيشين از اسلام و... كه به جهت اختصار از بررسي آنها خودداري مي شود. پي‌نوشت‌ها: ـ نگا: توماس، ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، (قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24. ـ همان، ص 26. ـ همان، ص 27. ـ همان، ص 27. ـ بقره/ 176؛ نساء/ 122 و.... ـ شعراء/ 193. ـ نجم/ 3 و 4؛ تكوير/ 19‌ـ23، بينه/ 2. ـ همان. ـ فصلت/ 42؛ حجر/ 9، واقعه/ 77. ـ اين مسئله نشان مى دهد كه اعتبار كتب آسمانى و اديان پيشين نزد مسلمانان بسيار بالاتر از آن است كه مدعيان پيروى از آن اديان ادعا مى كنند. بهترين گواه اين مطلب سخنانى است كه از توماس ميشل درباره عهدين بيان شد. ـ جان، ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمدصلى الله عليه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعيدى (قم: دارالتبليغ اسلامى، بى تا) ص 99. ـ مترجم كتاب در پاورقى آورده است: «مردم بى خبرى كه حتى در همين كشور اسلامى تصور مى كنند دين از سياست جداست، بخوانند و متنبه شوند كه دستگاه تبليغات اسلامى غير از اديان منسوخ است و چقدر تأسف آور است كه يك نفر محقق خارجى اين معنا را كاملاً درك كرده و توضيح دهد؛ ولى كسانى كه خود را مسلمان معرفى مى كنند به تقليد كوركورانه از خارجيان مغرض، چه ياوه سرايى هايى مى كنند»همان، صص 100 ‌ـ 99). ـ Boizard, Marcell A. ـ مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270. ـ براى آگاهى بيشتر نگا: الف. عبدالكريم، سليمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بين الملل، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1382)؛ ب. زين العابدين، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛ ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسين مهدوى، (تهران: توس، 1362). ـ همان، ص 107. ـ مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دكتر محسن مؤيدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106. ـ اين قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى ‌ـ اسلامى و نيست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است كه توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گرديده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 262 ‌ـ 3 به تاريخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است. نام اصل مقاله عبارت است از: konnte die islamisch‌ـ morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer? ـ Nihilismus (Nihilism(. ـ Nietzche. ـ ارجاعات اين قسمت به «مجموعه آثار» نيچه به زبان آلمانى از سوى نويسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذكر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نيچه عبارت است از: (Neitzche’ werke. Leipziq 1091) ـ همان، ج 15، صص 651 و 851. ـ همان، ج 16، صص 563 فصل47 آيه7 و نيز: ج 5، ص 572. ـ همان، ج 15، ص 852. ـ كنايه نيچه به هم قافيه بودن واژه هاى آلمانى nihilist und christ است. ـ اين جمله ناظر به تفكيك قلمرو مسيح از حكومت اين جهان در آيات انجيل است كه نخستين بذر سكولاريسم و جدا انگارى دين از دنيا را در جهان مسيحى افشانده است. نگا: انجيل متى، باب 22، آيه 21؛ لوقا، باب 20، آيه 25، يوحنا، باب 19، آيه 36. ـ همان، ج 8، ص 703. ـ Epistemic Anarchism. ـ Evaluation. ـ Text Oriented. ـ Author Oriented. ـ Interpreter Orientation. ـ Interpreter Orientation. ـ جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه به منابع زير رجوع كنيد: الف. ميرمصطفى، تامر، بشارت هاى كتب مقدس، ترجمه بزرگ كيا، (قم: دليل، چاپ اول 1379)؛ ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجيل؛ نيز: منشور جاويد، ج 6 (تفسير موضوعى)، (قم: توحيد، چاپ اول، 1375)، صص 22 ‌ـ 13؛ پ. انجيل برنابا، ترجمه حيدر قليخان قزلباش (سردار كابلى)، (بى جا، بى چا، دفتر نشر الكتاب، 1362)؛ت. داود، عبدالاحد، محمد فى كتاب المقدس، (قطر: دارالضياء، للنشر و التوبيع، 1985م)؛ ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انيس الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران: مرتضوى، 1351)؛ ج. موريس، بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى: (تهران: حسينيه ارشاد، بى چا، بى تا)، صص 151 ‌ـ 145؛ د. عبدالرحيم، سليمانى اردستانى، درآمدى برالهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت،( قم: طه، 1382، چاپ اول). چـــرا تشــيّع؟(1)در جستجوي چيستي و چرايي تشيع ابتدا نكاتي مقدماتي تقديم مي‌گردد و آنگاه به بررسي ماهيت تشيع، خاستگاه آن، پاره‌اي از مستندات ديني و امتيازات آن در برابر ديگر فرقه‌ها خواهيم پرداخت:يك) ملاك مسلماني:شاخص و ملاك اصلي مسلمان‌بودن و شرط رستگاري امت ختميه از نظر قرآن مجيد عبارت است از ايمان به خدا و رسول و هرآنچه بر پيامبر نازل شده است، همراه با پيروي بي‌قيد و شرط از فرامين و دستورات خدا و پيامبر. اين مسئله به گونه‌هاي مختلف در قرآن مجيد مورد تأكيد قرار گرفته است. پاره‌اي از آيات قرآن در اين باره عبارت است از:1ـ لزوم پيروي از خدا و پيامبر: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ؛ اي مؤمنان خدا و پيامبر را فرمان بريد»؛ «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه را كه پيامبر به شما عرضه كرد برگيريد و آنچه را نهي كرد فرو گذاريد.»2ـ مرجعيت نهايي خدا و پيامبر: «... فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ؛ پس اگر در چيزي اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبر عرضه كنيد». 3ـ اطاعت از پيامبر مساوي با اطاعت از خداست:«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ؛ هر كس پيامبر را اطاعت كند همانا خدا را فرمان برده است.» 4ـ بنياد وحياني سخن پيامبر:«وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلا وَحْيٌ يُوحَى؛ و او (پيامبر) از خود سخن نمي‌گويد، آنچه مي‌گويد همه وحي است كه به او فرو فرستاده شده است.» اطلاق آيات ياد شده و همسنگ بودن اطاعت خدا و پيامبر، به علاوه خاتميت آيين آن حضرت، هر يك به تنهايي دلالت بر جاودانگي و هميشگي‌بودن لزوم اطاعت از پيامبر دارد. بنابراين همانگونه كه مسلمانان در زمان حيات پيامبر(ص) موظف به پيروي از فرامين ايشان بوده‌اند، پس از رحلت آن حضرت نيزبايد مسير خود را دقيقاً بر اساس آنچه ايشان ترسيم نموده و به آن راهنمايي و سفارش فرموده‌ تنظيم كنند. دو) افتراق امت:امت اسلامي پس ازپيامبر(ص) به علل مختلفي به گروه‌ها و فرقه‌هاي مختلفي تقسيم شدند؛ نخستين و عمده‌ترين آنها تقسيم به دو گروه شيعه و سني است. تشيع يا «مكتب اهل بيت» به دليل توصيه‌هاي مكرر پيامبر اسلام(ص) پس از رحلت آن حضرت در كنار قرآن و سنت پيامبر بر افضليت، اعلميت و عصمت اهل بيت و لزوم تبعيت از آنان تأكيد مي‌ورزد. از نظر شيعه، امامت امت پس از پيامبر بر عهده امامان معصوم(ع) است كه همگي از اهل‌بيت پيامبرند و به وسيله نص به امت اسلامي معرفي شده‌اند، اولين آنان حضرت علي(ع) و آخرين آنها حضرت مهدي(عج) است كه به اعتقاد همة مسلمانان منجي نهايي بشريت و عدالت گسترجهاني است. در مقابل تسنن و به تعبير ديگر «مكتب خلفا» هرگونه وابستگي امامت به نص و نيز شرط بودن عصمت در آن را انكار نموده و امامت را امري زميني و نامشروط به عصمت مي‌داند. در نظر اين گروه، پس از پيامبر كسي داراي مقام عصمت و علم لدني نيست. در عين حال آنان سنت و سيرة خلفاي راشدين و عمل اصحاب را همسنگ سيره معصومين مي‌انگارند و پس از قرآن و پيامبر بر سنت خلفا تأكيد مي‌ورزند. بنابراين مرجع و حجت وضعي شرعي نزد شيعه عبارت است از: «قرآن + سيره پيامبر+ سيره اهل بيت(ع)» و نزد اهل سنت عبارت است از: «قرآن + سيره پيامبر + سيره خلفاي راشدين و عمل اصحاب» بنابراين تفاوت اين دو گروه منحصراً در رهبري سياسي پس از پيامبر نيست، بلكه حجت و مرجع معتبر ديني نيز يكي از وجوه اساسي تمايز آن دو است. سه) عدم تكثر حقانيت:چنانكه گذشت حقانيت همه اديان در عرض يكديگر مردود است، اما حقانيت فرقه‌هاي مختلف در درون دين حق چطور؟ آنچه به حكم خرد و نصوص ديني مي‌توان گفت اين است كه مذاهب فرقه‌هاي گوناگون اسلامي در اصول مشتركشان همه بر حقند، اما در وجوه اختلافي نمي‌توان همه را حق انگاشت؛ چرا كه چنين چيزي به تناقض و يا نسبيت حقيقت مي‌انجامد. در مَثَل استناد امامت به نص و شرط بودن عصمت در آن يا درست است و يا نادرست؛ اگر درست است حق با طرفداران اين انگاره است و در غير اين صورت مخالفان آن بر حقند. در روايات متعددي كه فرق مختلف اسلامي از پيامبر اعظم(ص) نقل كرده‌اند نيز خبر داده شده است كه امت به بيش از هفتاد فرقه تقسيم خواهد شد و در اين ميان تنها يك فرقه اهل نجات و رستگاري است.چهار) سنجه‌هاي حقانيت:براي شناخت حقيقت و صراط مستقيم هدايت در ميان فرقه‌هاي مختلف سنجه‌هاي خردپذيري وجود دارد؛ و هر كسي موظف است با دقت و اخلاص و پيراسته از هرگونه تعصب‌ و لجاجت در پي تحري حقيقت برآيد و بر اساس ادله روشن در برابر آن تسليم و انقياد ورزد. عمده‌ترين سنجه‌هاي حقانيت عبارتند از: 1ـ اصالت و قوت استنادپذيري به منابع اوليه ديني. 2ـ صيانت‌پذيري حداكثري:يعني دارا بودن عوامل و سازوكارهايي كه بيشترين توانايي را در جهت حفظ خلوص و سلامت ديني و بازداري از انحراف، به ويژه در خطوط اساسي دين فراهم آورد. از جمله اين عوامل عبارت است از پيشوايان و راهنماياني كه در علم و عمل تجسم اعلاي دين و جلوه حقايق آن باشند.3ـ عدم ابتلا به تناقض و تعارض دروني.4ـ عقلانيت، اعتدال، جامع‌نگري و دوري از تعصب‌ها و افراط‌ و تفريط‌هاي دين‌سوز و خردستيز.5ـ استقبال از پرسش‌هاي بشر از دين و توان پاسخگويي هر چه بهتر و بيشتر به مسائل پيچيده و غامض ديني و مذهبي.پنج) اصل راهبردي پيامبر(ص)پيامبر اعظم(ص) همواره در طول حيات شريف خود نسبت به آينده امت و چگونگي استمرار حيات ديني آن اهتمام ورزيده و به گونه‌هاي مختلف درباره آن سخن گفته ‌است. راهبرد اساسي تعيين شده توسط آن حضرت كه به صراحت و تكرار از آن سخن گفته‌ و همة فرق اسلامي در معتبرترين كتب روايي خود آن را نقل كرده‌اند «راهبرد پيروي از ثقلين» يعني قرآن و اهل بيت است. تأكيدات آن حضرت و نحوه سخن گفتن در اين‌باره به گونه‌اي است كه كمترين ترديدي بر كسي باقي نمي‌گذارد. با توجه به نقل گسترده اين حديث در منابع اهل سنت اكنون به ذكر آن از همان منابع بسنده مي‌كنيم. در صحيح مسلم آمده است كه پيامبر فرمود: «اي مردم!‌ همانا من بشري هستم كه نزديك است پيك الهي مرا رسد و من دعوت حق را اجابت كنم پس در ميان شما دو چيز گرانبها مي‌گذارم: اول آنها كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است پس به آن چنگ زنيد و تمسك جوييد... و ديگري اهل بيتم». در مسند احمد حنبل آمده است: «همانا من در ميان شما دو جانشين قرار مي‌دهم كه يكي عظيم‌تر از ديگري است: كتاب خدا، ريسمان كشيده شده مابين آسمان و زمين و عترت خود يعني اهل بيتم. اين دو از يكديگر جدايي‌ناپذيرند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند». در صحيح ترمذي از پيامبر نقل شده است: «اي مردم!‌ در ميان شما چيزي مي‌گذارم كه اگر به آن تمسك كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد، آن دو عبارتند از: كتاب خدا و عترتم». از اين سخن پيامبر(ص) چنين نتيجه مي‌گيريم: 1ـ گرانبها بودن اهل بيت:ابن حجر مكي مي‌نويسد: «رسول خدا(ص) قرآن و عترت را ثقلين ناميد «ثَقَل» هر چيز گرانبها و پر ارج را گويند و كتاب و عترت اين گونه‌اند؛ زيرا هر يك از آن دو گنجينه علوم لدني و اسرار و حكمت‌هاي الهي‌اند. از اين‌رو پيامبر مردم را به پيروي از آن دو فراخوانده و سفارش نموده است.» 2ـ عصمت و حجيت اهل بيتقراردادن قرآن و اهل بيت در كنار يكديگر و تأكيد بر لزوم پيروي و انفكاك ناپذيري آن دو آشكارا بر عصمت اهل بيت(ع) دلالت دارد؛ چرا كه قرآن كتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگي انفكاك و جدايي از قرآن مي‌باشد وهماهنگي و انطباق كامل با كتاب معصوم الهي مساوي با عصمت است. استاد توفيق ابو اعلم نويسنده و دانشمند مصري مي‌نويسد: «پيامبر اهل بيت خود را به كتاب عزيز خداوند مقرون ساخته است، كتابي كه هرگز در او باطل نفوذ نخواهد كرد و هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد. واضح است كه صدور هر نوع مخالفت با احكام دين افتراق و جدايي از قرآن محسوب مي‌گردد، در حالي كه پيامبر(ص) خبر از عدم جدايي اين دو داده است. از همين رو، حديث دلالتي آشكار بر عصمت اهل بيت دارد. و پيامبر(ص) كه اين حديث را در مواقف بسياري ذكر كرده در پي اين هدف است كه امت خود را صيانت كرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسك به اين دو نموده تا در امور مختلف ـ اعم از اعتقادات و فروع ـ به ضلالت و گمراهي گرفتار نشوند...» آيت الله مكارم شيرازي نيز بر آن است كه: «اهلبيت(ع) معصومند، زيرا جدايي پذير بودن آنها از قرآن از يك سو، و لزوم پيروي بي‌قيد و شرط از آنان از سوي ديگر، دليل روشني بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است، چرا كه اگر آنها گناه يا خطايي داشتند از قرآن جدا مي‌‌شدند، و پيروي از آنان مسلمانان را از ضلالت و گمراهي بيمه نمي‌كرد و اينكه مي‌فرمايد با پيروي از آنان در برابر گمراهي‌ها مصونيت داريد، دليل روشني بر عصمت آنهاست.» 3ـ پايندگي تا قيامتتعبير به جدايي‌ناپذيري تا حوض كوثر نشانگر اين است كه پيامبر درصدد تعيين يك استراتژي جاودانه و دائمي براي امت بوده و نشانگر آن است كه همواره هاديان و پيشواياني از اهل بيت در ميان امت وجود دارند. ابن‌حجر آورده است: « اين حديث نشانگر وجود كساني از اهل بيت همراه قرآن است كه همچون قرآن شايستگي تمسك و پيروي تا قيامت را دارا باشند...» آيت الله مكارم شيرازي نيز مي‌نويسد: «اين به خوبي نشان مي‌دهد كه در تمام طول تاريخ اسلام فردي از اهلبيت(ع) وجود دارد، و همان‌گونه كه قرآن هميشه چراغ هدايت است، آنها نيز هميشه چراغ هدايتند. پس بايد كاوش كنيم و در هر عصر و زمان آنها را پيدا كنيم». 4ـ لزوم پيروي از هر دواينكه پيامبر(ص) فرمود: تا به آن دو چنگ زنيد گمراه نخواهيد شد. و برخي از ديگر تعابير آن حضرت، لزوم پيروي از هر دو را نمايان ساخته و هر حركت و شعاري كه به گسست آن دو انجامد را انحرافي و ضلالت بار معرفي مي‌كند. علامه مناوي مي‌گويد: «در اين حديث اشاره، بلكه تصريح به اين است كه قرآن و عترت دو قلويي را مي‌مانند كه رسول خدا(ص) آن دو را پس از خود معرفي فرموده و از امت خواسته است كه به خوبي با آن دو برخورد نموده و آنها را برخود مقدم دارند و در دين خود به آنها چنگ زنند.» نكات ديگري نيز از حديث ثقلين قابل استفاده است كه به جهت اختصار از ذكر آنها خودداري مي‌شود. آنچه در اينجا اهميت ويژه دارد اين است كه پيامبر براي هميشه امت را به پيروي از قرآن و عترت فراخوانده و هدايت و بازداري امت از انحراف را در گرو اين مسئله دانسته‌اند. نيز پيامبر(ص) اهل بيت(ع) را همچون كتاب الهي معصوم و مصون از هر كژي و ناراستي دانسته و بر آن شده‌اند كه براي هميشه هادياني از اهل بيت در كنار قرآن براي راهنمايي امت وجود دارند.شش) كيستي اهل بيت(ع)پيامبر(ص) در مواقع مختلف «اهل بيت(ع) و امامان ايشان را معرفي كرده‌اند. عمر بن خطاب از پيامبر(ص) پرسيد آيا بايد به همه اهل بيت تمسك كنيم؟ پيامبر(ص) فرمود: «خير بلكه به اوصياي اهل بيتم: اول آنها برادر و وزير و وارث و خليفه‌ام درميان امت و آن كسي كه وليّ هر مؤمني است؛ (امام علي(ع)) پس از او فرزندم حسن، و بعد از او فرزندم حسين است، آنگاه نه نفر از فرزندان حسين، يكي پس از ديگري...» در بسياري از مجامع روايي اهل سنت رواياتي مشاهده مي‌شود كه پيامبر(ص) بر جانشيني دوازده خليفه تصريح نموده‌ است كه جز بر امامان دوازده‌گانه اهل بيت(ع) قابل انطباق نمي‌باشد. پاره‌اي از اين روايات عبارتند از:1. «كار مردم پيوسته مي‌گذرد تا آنكه دوازده مرد بر آنان فرمان برانند». 2. «شمار جانشينان من به تعداد نقباي موسي (12) است». 3. «تا وقتي كه دوازده خليفه و جانشين بر شما حكومت كنند، دين پيوسته برپاست». 4. «همواره كار اين امت پابرجاست تا دوازده خليفه و جانشين بر آنان بگذرند كه همگي از قريشند». 5. بر اين امت دوازده خليفه حكومت خواهند كرد، به عدد نقباي بني‌اسرائيل». 6. امام علي(ع) در توضيح انحصار امامت در قريش مي‌فرمايد: امامان از قريش، تنها از نسل هاشم هستند و امامت بر غير آنان شايسته نيست...». 7. «الائمة بعدي اثني عشر، تسعة من صلب الحسين و التاسع مهديهم» نظير اين روايات را ـ كه از اهل سنت در مورد تعداد ائمه(ع) وارد شده است ـ مي‌توان در ساير منابع مطالعه كرد. 8. در روايات سفيان بن عينيه به نقل ينابيع المودة از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است: «همواره دين پايدار است تا آنكه قيامت به پا شود يا بر شما، دوازده خليفه حكم رانند كه همة آنان از بني‌هاشمند». 9. امام الحرمين جويني از ابن عباس از پيامبر(ص) نقل مي‌كند كه فرمود: «من سرور پيامبرانم و علي سرور اوصيا. اوصياي بعد از من دوازده نفرند، اولشان علي است و آخرشان مهدي». 10. ابن عباس از پيامبر(ص) نقل كرده كه فرمود: «جانشينان و اوصياي من و حجت‌هاي خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اولشان برادرم و آخرشان فرزند من است». پرسيده شد: برادرتان كيست؟ فرمود: علي‌ابن ابيطالب. پرسيده شد: فرزندتان كيست؟ فرمود: مهدي، همان كسي كه زمين را پر از عدل و داد كند، همانگونه كه پر از ظلم و جور شده است...» بنابراين با نصوصي كه از پيامبر اكرم در مورد تعداد ائمه وارد شده و اهل سنت و شيعه آن را نقل كرده‌اند، حقانيت شيعه اثبات مي‌شود. اضافه بر آن در مورد امامت ائمه دوازده‌گانه ـ‌ چه به صورت دسته جمعي و چه به صورت فرد به فرد ـ نصوص خاص وارد شده و هر يك از امامان امام بعد از خود را معرفي كرده است. به فضل الهي برآنيم تا در ادامه پاره‌اي از امتيازات مكتب اهل‌بيت(ع) را بر اساس سنجه‌هاي حقانيت بازكاويم. پي‌نوشت‌ها: ـ محمد/ 33، نيز بنگريد؛ نساء/ 59؛ تغابن/ 12؛ مائده/ 92؛ آل عمران/ 32؛ انفال/ 1و 20و 24و 27؛ حجرات/ 1. ـ حشر/ 59. ـ نساء/ 59. ـ نساء/ 80. ـ نجم/ 30. ـ حديث ثقلين، منزلت بلندي در ادبيات اسلامي دارد اين حديث كه در قطعيت صدوري و وضوح دلالي آن خدشه‌‌اي وارد نيست توسط 341 نفر از راويان صحابه و 19 تن از تابعان نقل شده است. در قرون مختلف نيز ده‌ها راوي از محدثين شيعه و سني به نقل آن پرداخته و در صحاح و مسانيد اهل سنت جايگاه ويژه‌اي يافته است، همچنين تك نگاشتهاي بسيار مفصلي توسط عالمان و انديشمندان شيعه پيرامون آن به نگارش در آمده است. از جمله ميرحامد حسين لكنهوي بخش زيادي از كتاب عبقات‌الانوار را به بررسي اين حديث شريف اختصاص داده است. ـ «الا يا ايها الناس فانما انا بشر يوشك انها يأتي رسول ربي فأجيب و اني تارك فيكم ثقلين اولهما كتاب الله فيه الهدي و النور فخذوا بكتاب الله و استمسكوا به... و اهل بيتي (صحيح مسلم باب فضائل علي بن ابيطالب؛ مسند احمد4/366، سنن دارمي 2/431، سنن بيهقي 2/148 و 7/30، الطماوي، مشكل الآثار 4/368. ـ «اني تارك فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدي، احدهما اعظم من الاخر: كتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض و عترتي اهل بيتي و لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما» ترمذي 13/201، اسدالغابة 2/12 در شرح حال امام حسن(ع) و الدر المنثور ذيل آيه مودت. ـ ترمذي، 5/621. ـ ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 90. ـ مكارم شيرازي، فاطمة الزهرا، ص 75. ـ آيت الله مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 9، ص 75 و 76. ـ الصواعق المحرقه، ص 149. ـ مكارم شيرازي، همان. ـ فيض الغدير، ج 2، ص 174. ـ علي اصغر رضواني، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 95- 118. ـ فرائد السمطين، ج 1، ص 317. ـ صحيح مسلم به شرح نووي، ج 12، ص202. ـ كنزالعمال، ح 14971. ـ صحيح مسلم، ج 6، (كتاب الاماره)، صحيح بخاري، ج 4، ص 165. ـ منتخب كنزالعمال، ج5، ص 338. ـ همان. ـ نهج البلاغه، خطبه 142. ـ كفاية الاثر، ص 23. (به نقل از موسوعه الامام علي ابن ابيطالب، ج 2، ص 48). ـ ر.ك: الف. ينابيع الموده، ص 2، 44؛ ب. البدايه و النهايه، ج 6، ص3. 247؛ پ. سنن ابن ماجه، ج4، 4085/1367. ت. مسند احمدبن حنبل، ج 5، ص 645/183. ث. سنن ابي داود، 107/4. ـ ينابيع الموده، ج 3، باب 77. ـ فرائد السمطين، ج2، ص 312. ـ همان. روايات متعدد ديگر نيز در اين باب وجود دارد، بنگريد: معالم المدرستين، ج1، ص 333 و... ـ براي آگاهي بيشتر بنگريد: الف. امامان دوازده نفرند، علامه عسگري؛ ب. منتخب الاثر في الامام الاثني عشر چــــــــرا تـــشيّــع؟(2)امتيازات شيعه 1ـ اصالت در خاستگاهتشيع اصيل‌ترين جريان همراه با ظهور اسلام، مدافع مسلمات دين حنيف، مولود طبيعي آن و مورد تأييد پيامبر اسلام است. علامه طباطبايي مي‌نويسد: «حقيقت اين است كه شيعه طايفه‌اي از مسلمين است كه به واسطة مخالفت‌هايي كه از اكثريت، نسبت به مسلمات كتاب و سنت مشاهده كرده، در مقام اعتراض و انتقاد برآمده و به ملازمت مسلمات كتاب و سنت برخاسته و دعوت كرده است... غرض آنها از اين انتقاد، دفاع از يك دسته نصوص مسلمه‌اي بود كه به موجب آنها، ولايت عموم مسلمين به دست اميرالمؤمنين علي (ع) سپرده شده بود؛ نصوصي كه به موجب آنها اهل بيت پيغمبر، پيشوايان دين و مرجع جميع شئون علمي و عملي اسلام معرفي شده بودند و همين نصوص هم‌اكنون نيز به نحو تواتر در دست فريقين ـ اهل سنت وشيعه ـ موجود مي‌باشد.» شواهد و قرائني كه شيعه پيرامون خاستگاه خود به ويژه تأييد آن از سوي پيامبر و بنيانگذار آيين اسلام به دست داده داراي چنان قوتي است كه في‌الجمله مورد قبول ديگران نيز قرار گرفته است. نصوص تاريخي و روايي متعددي در توصيف گروهي به عنوان شيعه از سوي رسول اكرم(ص) وارد گشته است. از جمله سيوطي در الدرالمنثور به نقل از جابر بن عبدالله آورده است: «نزد پيامبر(ص) بوديم كه علي وارد شد، آنگاه پيامبر فرمود: قسم به او كه جانم در دست اوست، او(علي) و شيعيانش رستگاران روز رستاخيزند...» ابوحاتم رازي بر آن است كه «شيعه نام گروهي بود كه در زمان رسول خدا(ص) دوست و همراه صميمي اميرمؤمنان علي‌بن‌ابيطالب (ع) بودند و به اين نام شناخته مي‌شدند؛ مانند: سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد بن اسود، عمار ياسر و ديگران. رسول خدا دربارة اينان كه شيعه و ياران علي خوانده مي‌شدند،‌ فرمود: «بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.» از آن پس تا زمان ما به هر كس كه معتقد به برتري علي باشد شيعه اطلاق مي‌شود. اين انگاره مورد قبول برخي مستشرقان و عالمان اهل سنت نيز قرار گرفته است. 2ـ قوت استنادپذيرياز جمله امتيازات شيعه، درجه استنادپذيري آن به منابع اصيل اسلامي است. علماي شيعه در طول تاريخ در اثبات مباني اعتقادي خويش به همه ادله معتبر همچون دليل عقلي، قرآن مجيد و سنت قطعيه تمسك جسته‌اند. به عنوان مثال در بحث امامت كه اصلي‌ترين شاخص تشيع به حساب مي‌آيد به ادله ذيل استناد كرده‌اند:الف) دلايل قرآني:پاره‌اي از دلايل قرآني امامت و مرجعيت ديني ـ سياسي اهل‌بيت عبارتند از: آيه ولايت، آيه تبليغ و اكمال، آيه تطهير، آيه اولي‌الامر و نيز ده‌ها آية‌ ديگر كه در شأن و فضيلت اهل بيت و يا در بيان جايگاه امامت و مبدء مشروعيت آن نازل شده است. از جملة اين آيات، آيه «امامت» است كه مبدأ آن را جعل الهي مي‌داند و در ميان فضايل از همه مهم‌تر آيه مباهله است كه اميرمؤمنان را نفس نبي خوانده است.ب) دلايل روايي:چندي از دلايل روايي مورد استناد شيعه بر ولايت اهل بيت، به ويژه امام علي(ع) عبارتند از: حديث غدير، احاديث دوازده خليفه، حديث ولايت، حديث وصايت، حديث منزلت، حديث خلافت، حديث ثقلين، حديث سفينه، حديث امان و ده‌ها حديث ديگر در فضايل اهل بيت كه شايستگي انحصاري آنان در مرجعيت ديني و رهبري سياسي را نشان مي‌دهد. برخي روايات فوق از نخستين مراحل اعلام رسالت تا واپسين لحظات حيات بارها توسط پيامبر مطرح و مورد تأكيد قرار گرفته است. اين احاديث به صورت متواتر نقل گرديده و در صحاح، مسانيد و سنن اهل سنت به وفور يافت مي‌شود. آنان هرگز نتوانسته‌اند در برابر ديدگاه شيعه توجيه خردپذيري از اينگونه نصوص ارائه كنند.ج) دلايل عقلي:استدلال عقلي شيعه شامل چهار جهت مي‌شود: 1.استدلال‌هاي عقلي مربوط به ضرورت وجود امام؛ 2.استدلال‌هاي راجع به شرايط امام، 3.استدلال‌هاي مربوط به مبدأ مشروعيت و چگونگي تعيين امام؛ 4.استدلال‌هاي راجع به واكنش و پاسخ خداوند به نيازهاي جامعه اسلامي همچون ‌قاعده لطف. آنچه در اين راستا شايان ذكر است اينكه هيچ يك از مذاهب اسلامي مانند تشيع از قوّت و كثرت و تنوع ادله و مستندات در اثبات عقايد اساسي و بنيادين خود بهره‌مند نيست. بررسي مقايسه‌اي ادله هر يك از مذاهب بر بنيادهادي اعتقادي خود گواه روشني بر اين مطلب است.3ـ مصونيت‌پذيري حداكثرياز ويژگي‌هاي ممتاز تشيع حداكثر مصونيت‌پذيري در برابر انحرافات و كژانديشي‌ها در عرصه درك و فهم حقايق و آموزه‌هاي ديني است. اين مهم تابع عواملي چند است از جمله: استمرار نص و وجود رهبراني معصوم كه اقيانوس دانش و معارفشان بهترين مبيّن معارف ديني و زداينده غبار تحريف‌ها و ناراستي‌هاست. شهيد مطهري در اين باره معتقد است: «شيعه از نعمت‌هايي برخوردار است كه ديگر فرق اسلامي فاقد آنند. از جمله آنها استمرار دوران عصمت است. عصمت براي اهل سنت منحصر به بيست و سه سال و براي شيعه 273 سال است.» يعني براي آنها دوران عصمت تنها زمان پيامبر است، اما شيعه افزون بر آن 250 سال يعني تا وفات امام عسكري(ع) امام معصوم ظاهر دارد كه سيره‌اش حجت است. در اين مدت تغييرات بسياري در اوضاع زمانه پديد آمد و اوضاع رنگ و روي بسيار متفاوتي يافت. وجود امام معصوم(ع) در اين دوران مشكل اقتضاي زمان را به خوبي حل مي‌نمود و آنچه را كه جامعه نمي‌توانست با مراجعه به سيره پيامبر پاسخش را دريابد با وجود امام معصوم به راحتي حل مي‌شد. معارف قرآن به زيباترين شكل و عميق‌ترين وجه بيان مي‌گرديد و گنجينه معارف بدون ابتلا به التباسات و كژي‌ها و انحرافات سهوي و عمدي گشوده مي‌شد. در مقابل، ديگر فرق اسلامي نه تنها به قدر كافي از فيض وجود امامان بهره نجستند، بلكه منع شدن احاديث نبوي توسط خلفا مدت‌هاي مديدي آنان را از معارف ارزشمند نبوي نيز محروم ساخت و در چنين خلأ بزرگي راه براي ورود اسرائيليات و احاديث جعلي و خرافي گشوده شد و چنان ضربه‌اي بر پيكر معارف ناب اسلامي وارد آمد كه آثار آن همچنان باقي است و از ميان بردن آن كاري بس دشوار، بلكه همچنان ناشدني است.4ـ جامعيت و اجتهاداستمرار نص در تشيع تا اواخر قرن سوم و بهره‌گيري وافر از روايات معصومين(ع) جامعيت آيين خاتم را به بهترين وجه به نمايش گذاشته و جريان اجتهاد را به گونه‌اي ممتاز از اهل سنت سامان داده است. جهت توضيح اين مطلب مباني و گونه‌‌هاي اجتهاد را از ديدگاه دو مذهب باز مي‌كاويم: الف) اجتهاد در اهل سنتدرديدگاه اهل سنت، احكامي كه به وسيلة كتاب و سنت تشريع شده محدود و متناهي است؛ در حالي كه حوادث و وقايع پيش‌‌آينده نامحدود است؛ لاجرم منبع ديگري غير از كتاب و سنت براي تشريع احكام لازم است و آن همان «اجتهاد رأي» ‌است. در اينكه «اجتهاد رأي» چگونه است و به چه ترتيبي بايد صورت بگيرد در ميان اهل تسنن اختلاف نظر است: شافعي در كتاب معروف خود «الرساله» اصرار دارد كه اجتهاد در «قياس» است اجمالاً يعني اينكه موارد مشابه را در نظر بگيريم و در قضية مورد نظر خود، مطابق آن موارد مشابه حكم كنيم. مبتكر اينگونه اجتهاد ابوحنيفه بوده است. بعضي از فقهاي اهل تسنن، اجتهاد رأي را منحصر به «قياس» ندانسته و «استحسان» را نيز معتبر شمرده‌اند؛ رأي بدون در نظر گرفتن موارد مشابه، بر اساس ذوق و عقل. همچنين است «استصلاح» يعني تقديم مصلحتي بر مصلحت ديگر. و نيز «تأول» يعني هر چند حكمي در نصّي از نصوص ديني، آيه‌اي از آيات قرآن و يا حديثي از احاديث معتبر پيامبر خدا(ص) رسيده، ولي به واسطة بعضي مناسبات، ما حق داشته باشيم از مدلول نص صرف نظر كنيم و رأي اجتهادي خود را مقدم بداريم. دربارة اجتهاد در مقابل نص، كتابهايي نوشته شده است و شايد از همه بهتر رساله‌اي است كه علامه سيد شرف‌الدين به نام «النص و الاجتهاد» نگاشته‌ است. در فقه شيعه، قياس و رأي به هيچ روي معتبر نيست و ائمه اطهار(ع) به جد با آن مبارزه كرده‌اند؛‌ زيرا: اولاً حكم تشريع نشده، هرچند به طور كلي به وسيلة كتاب و سنت نداريم؛ ثانياً، قياس و رأي از نوع گمان‌ها و تخمين‌هايي است كه در احكام شرعي زياد به خطا مي‌رود. حق اجتهاد در ميان اهل تسنن ديري نپاييد. شايد علت امر، اشكالاتي بود كه عملاً به وجود آمد؛ زيرا اگر چنين حقي ادامه پيدا مي‌كرد و به ويژه اگر «تأول» و تصرف در نصوص را جايز بشماريم و هر كس مطابق رأي خود تصرف و تأولي بنمايد چيزي از دين باقي نمي‌ماند. به همين علت به تدريج حق اجتهاد مستقل سلب شد و نظر علماي تسنن بر اين قرار گرفت كه مردم را فقط به تقليد از چهار امام فقهي معروف: ابوحنيفه، شافعي، مالك بن انس و احمد بن حنبل سوق دهند و از پيروي غير آنها منع كنند. اين كار ابتدا در مصر، و در قرن هفتم و پس از آن در ساير كشورهاي اسلامي صورت گرفت. اما از نظر شيعه، اجتهاد بابي است كه در همة زمان‌ها بايد باز باشد. تخطئة قياس در شيعه نه به جهت عدم حجيت عقل، بلكه به دو جهت ديگر است: يكي اينكه رأي و قياس، عمل به ظن است نه عمل به علم، تبعيت از خيال است نه تبعيت از عقل؛ دوم اينكه مبناي لزوم رجوع به رأي و قياس وافي نبودن اصول و كليات اسلامي است و اين ظلم و يا جهل به اسلام است. درست است كه احكام همة مسائل، به طور جزئي و فردي بيان نشده است و امكان هم ندارد، ولي كليات اسلامي به گونه‌اي تنظيم شده كه پاسخ‌گوي جزئيات بي‌پايان و اوضاع مختلف مكاني و شرايط متغير زماني است. بنابراين وظيفه يك فقيه اين نيست كه به لفظ، جمود كند و حكم هر واقعة‌ جزئي را از قرآن يا حديث بخواهد و اين هم نيست كه به بهانة نبودن حكم يك مسئله، به خيالبافي و قياس‌پردازي روي آورد. وظيفة فقيه ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامي در كتاب و سنت موجود است. فقط يك «هنر» لازم است و آن هنر «اجتهاد» يعني تطبيق هوشيارانه و زيركانة كليات اسلامي بر جريانات متغير و زودگذر است. ب) اجتهاد در شيعه بنياد نظري اجتهاد در شيعه بر اساس باور جامعيت اسلام و مردودانگاري خلأ تشريع است. اخبار و احاديث فراواني در متون روايي آمده است كه حكم هر چيزي به طوركلي در كتاب و سنت موجود است. در كتاب كافي بابي وجود دارد به عنوان «باب رجوع به كتاب و سنت و اينكه همة حلال‌ها و حرام‌ها و احتياجات مردم در قرآن يا سنت موجود است.» با توجه به ديدگاه شيعه، اجتهاد از نوع تشريع و قانون‌گذاري بر اساس رأي و نظر خود يا قياس نيست، و اساساً چنين اجتهادي درنگرش شيعه باطل است. اجتهاد در شيعه به معناي تلاش و كوشش عالمانه و تدبر و تعقل در فهم ادلة شرعيه و تفريع و استنباط حكم فروع از اصول است. در سخنان اميرمؤمنان(ع) دربارة كار ويژة مجتهد آمده است كه فروع را بر اصول تطبيق مي‌دهد و پاسخ مسئله را بر اساس آن باز مي‌گويد. اينگونه از اجتهاد هيچ‌يك از آفات اجتهاد رأي را ندارد. از اين رو اجتهاد شيعي توانسته است در طول تاريخ پيوسته بپايد و همواره رشد و بالندگي يابد. 5ـ عقلانيتاز جمله امتيازات برجسته تشيع عقلانيت بالاي آن است. عقلانيت شيعه نه در هيچ يك از مذاهب اسلامي مانندي دارد و نه در ديگر اديان. در مكتب تشيع بر اساس روايات رسيده از معصومان(ع) عقل و خرد، حجت و پيامبر باطني است و پيامبر حجت بيروني؛ از اين رو شيعه بنيادي‌ترين مسائل اعتقادي خويش را بر پايه عقل و براهين قطعي عقلي استوار مي‌سازد و آن را يكي از ادله چهارگانه در استنباط فقهي قرار داده است. عقلانيت شيعه ويژگي‌هايي دارد كه مميز اساسي آن با ديگر فرق اسلامي است، از جمله اينكه عقل فسلفي عمدتاً در ميان شيعه رشد كرد و فيلسوفان بزرگ اسلامي نوعاً شيعه بوده‌اند. احمد امين مصري، فارابي را شيعه مي‌داند، تنها از آن رو كه گرايش‌هاي فلسفي و عقلاني وي فقط و فقط در بستر تشيع مي‌تواند شكل گرفته باشد. در اهل سنت اگر چه معتزله گرايش عقلي داشتند؛ ليكن اولاً عقل اعتزالي عقل جدلي بوده و از عقل برهاني بهره‌‌اي نداشت. ثانياً معتزله گروهي اندك بوده كه ديري نپاييدند و از جهان تسنن رخت بربستند. اين مسئله نشان مي‌دهد كه عقلانيت اعتزالي فاقد سرمايه‌ها و پشتوانه‌هاي لازم براي بقا و دوام خود بوده و در جهان تسنن تحمل‌پذير نبوده است. اين مسئله ناشي از عوامل مختلفي است از جمله احتمالاً پاره‌اي افراطي‌گري‌هاي خردشعارانه معتزليان؛ همچنين فقدان مباحث و بنيادهاي عقل‌گرايانه در منابع حديثي جهان تسنن و قرار گرفتن جريان عقل‌گرا در برابر نص و حديث‌گرايي. اما در جهان تشيع اين مسئله به طور بنيادي حل شده است. يعني نه تنها امامان معصوم(ع) بر جايگاه عقل و خرد تأكيد فراوان مي‌نمودند بلكه احاديث شيعه، بر خلاف احاديث اهل سنت، مشتمل بر احاديثي است كه منطقاً مسايل عميق ماوراء الطبيعي، اجتماعي و... را مورد تجزيه و تحليل قرار داده است. استاد مطهري بر آن است كه در احاديث اهل سنت تجزيه و تحليلي درباره اين موضوعات صورت نگرفته است. مثلاً اگر سخن از قضا و قدر، اسماء و صفات باري، روح، انسان، عالم پس از مرگ، صراط، ميزان، امامت، خلافت و... به ميان آمده هيچگونه بحث و توضيحي در پيرامون آنها ارائه نشده است؛ ولي در احاديث شيعه همه اين مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است. مقايسه‌اي ميان ابواب حديث كتاب كافي و ابواب حديث صحاح سته به خوبي اين مطلب را روشن مي‌سازد. تفكر شيعي از آغاز استدلالي و تعقلي بوده و تنها تشيع توانسته است حيات فلسفي اسلام را حفظ كند. شيعه اين حيات عقلي را بيش و پيش از همه وامدار اميرالمؤمنين علي(ع) است كه نخستين‌بار ژرف‌ترين بحث‌هاي عقلي در حوزه معارف اسلامي در خطبه‌ها و مذاكرات و دعوات آن حضرت مطرح شده و توسط ديگر امامان بسط و توسعه يافته است. كثرت نصوص عقلي و استدلالي در منابع شيعه زمينه مساعدي جهت استقبال از پرسش‌هاي بنيادين فلسفي انسان و توانمندي بسيار بالايي در جهت پاسخ به آنها پديد آورده است؛ در حالي كه پاسخ و شعار بزرگان اهل سنت در برابر ساده‌ترين پرسش‌هاي خداشناختي «السئوال بدعة» ، بوده است. استاد لگنهاوزن بر همين مسئله انگشت نهاده و راز اسلام آوردن و تشيع خود را استقبال بي‌نظير اين آيين از پرسش‌هاي انسان مي‌دانند. 6ـ انديشه سياسي مضبوطاز ويژگي‌هاي تشيع برخورداري از انديشه سياسي ضابطه‌مند و معيارگراست. در نظر شيعه امامت منصبي، الهي است و امام داراي شرايطي مشخص شده در شريعت مي‌باشد. اين شرايط عبارتند از: عصمت، مشروعيت الهي و تعيين از جانب خداوند و ابلاغ آن از طريق نص نبوي و يا امام بر حق پيشين. در اهل سنت اين مسئله شكل ديگري مي‌يابد. آنان امامت را از آسماني بودن و وابستگي به تعيين و نصب الهي به زمين منتقل كرده و آن را كاملاً بشري و به تعبيري سكولارگونه كردند. اما اينكه پس از زميني شدن حكومت ساز و كار ايجاد و كاربست و حفظ و انتقال قدرت سياسي چيست، متأسفانه در اين زمينه انديشه سياسي اهل سنت بسيار آشوبناك و فاقد يك اصل اساسي و ضابطه و نظريه جامعي در جهت تعيين امام و حاكم است و همواره به تناسب تغيير وضع حكومت‌ها در جهت توجيه آنها تغيير كرده و تابع وضع موجود بوده است. اين مسئله در نهايت به توجيه و حمايت از نظام‌هاي سلطنتي ـ موروثي فاسدي چون حكومت بني اميه و بني‌عباس انجاميده است. از نظر تاريخي خليفه نخست در نزاعي كه بين مهاجران و انصار در سقيفه پديد آمد غالب شد و به تعبير خليفه دوم «فلتةً» برگزيده شد و با بيعت پنج نفر به نام‌هاي اسيد بن حضير، بشيربن سعد، عمربن الخطاب، سالم آزاد كرده ابوحذيفه و ابوعبيده جراح به حكومت دست يافت و همين مبناي مشروعيت سياسي دراهل سنت شد. سپس ابوبكر، عمربن خطاب را براي حكومت پس از خود نصب كرد و از پي آن نصب خليفه پيشين از مباني مشروعيت قلمداد شد. عثمان از شوراي انتصابي خليفه دوم بر آمد و اين نيز يك عامل توجيه سياسي شد. امام علي(ع) افزون بر منصوب بودن از جانب خداوند، پس از عثمان توسط مردم به رهبري انتخاب شد و در نتيجه، انتخاب مردم نيز مبنايي براي حكومت شد. پس از آن حضرت مردم با امام حسن(ع) بيعت كردند، ولي معاويه با غلبه در جنگ به قدرت سياسي مسلط شد. آنگاه «قهر و غلبه» نيز از مباني مشروعيت در ميان اهل سنت شناخته شد!‌ آنگاه معاويه خلافت را به سلطنت موروثي تبديل كرد و يزيد را وليعهد خود قرار داد و اين رويه پس از او در بني‌اميه و بني‌عباس ادامه يافت؛ پس ولايتعهدي نيز يك مبناي مشروعيت شد!!‌ هم اكنون نيز در برخي از كشورهاي اسلامي ـ عربي نظام سلطنتي موروثي ادامه دارد.اكنون ديدگاه برخي از انديشمندان نامدار اهل سنت را در اين باره تقديم مي‌داريم: قاضي القضات ابويعلي (متوفي 458) مي‌نويسد: «امامت، با اعمال زور و قدرت نيز حاصل مي‌شود و نياز به گزينش و عقد ندارد؛ بنابراين، هر كس به زور شمشير، پيروزي به دست آورد و بر مسند حكومت و خلافت نشست و «اميرالمؤمنين» خوانده شد، هر كسي كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، ‌جايز نيست كه شبي را به روز آورد و چنين مردي را پيشوا و امام خود نداند؛ خواه چنين كسي، صالح و نيكوكار باشد و يا فاسق و تبهكار؛ زيرا او اميرالمؤمنين و فرمانش بر همگان،‌ نافذ است.» او درباره پيشواي ديگري كه براي به دست آوردن قدرت و بيرون آوردن زمام حكومت از دست وي مي‌جنگد و هر كدام سپاه و ياوري براي خود دارد، مي‌نويسد: «نماز جمعه و خطبه آن، به نام مرد پيروز خوانده مي‌شود (زيرا) عبدالله بن عمر، هنگام حرّه با مردم مدينه نماز جماعت مي‌گذاشت و مي‌گفت: «نحن مع من غلب؛ يعني با من كسي هستم كه پيروز شود.» امام الحرمين جويني (متوفي 478 هـ. ق) از دانشمندان بزرگ اشاعره بر آن است كه: «در عقد امامت، اتفاق آرا شرط نيست، بلكه بدون آن نيز امامت شكل مي‌گيرد، زيرا ابوبكر به امامت رسيد، آن هم پيش از اينكه خبر به امامت رسيدنش به گوش ديگر صحابه و اطراف كشور اسلامي برسد. بنابراين در تشكيل امامت فقط هماهنگي و اجماع امت، شرط نيست و چون اجماع امت، شرط صحت امامت نيست، در تعداد نفرات ارباب حل و عقد و صاحب نظران در گزينش امام، حدي معين و تعدادي مشخص، به صورت ثابت شده، در دست نيست. بنابراين، امامت با موافقت و صلاحديد حتي يكي از ارباب حل و عقد نيز صورت مي‌گيرد.» قرطبي (متوفي 671 هـ. ق) مي‌نويسد: «اگر يك نفر از صاحب‌نظران و معتمدان مردم هم امام را تعيين و معرفي كند، كافي است و انتخاب او بر ديگران، واجب است؛ زيرا عمر در سقيفه بني‌ساعده، يك تنه عقد بيعت با ابوبكر بست.» سعدالدين تفتازاني در شرح المقاصد آورده است: «هر كه مدعي امامت باشد و با قهر و غلبه، مالك رقاب مسلمانان گردد، اگر چه فاسق يا جاهل باشد، امامت براي او منعقد مي‌شود... اطاعت امام واجب است، مادامي كه مخالف حكم شرع نگويد: خواه عادل باشد، خواه جاير». اين گفتار تفتازاني، بيانگر سه مطلب از ديدگاه ايشان است: 1ـ نحوه تعيين امام: يكي از اموري كه امامت به وسيله آن ثابت مي‌شود، اين است كه كسي مدعي امامت باشد و با قهر و غلبه، بر مسلمانان مسلط شود و مالك رقاب آنان گردد. 2ـ شرايط امام: در امام، عدالت و علم، معتبر نيست؛ بلكه امامت براي جاهل و فاسق نيز منعقد مي‌شود. 3ـ اطاعت از امام: اطاعت از هر امام،‌ واجب است، مادام كه مخالف شرع نگويد، چه عادل و چه جاير و ظالم. 7ـ معنويت و عرفانيكي از امتيازات بزرگ تشيع سرمايه‌هاي بزرگ معنوي و عرفاني آن است. گنجينه‌هاي معنوي‌اي چون صحيفه سجاديه و دعاهاي مأثور از اهل‌بيت(ع) مجموعه‌اي بي‌نظير فراهم آورده كه در آن عشق و معرفت به بهترين شكل با يكديگر هم آغوش گشته و همة ابعاد و مراحل حيات را فراگرفته است. معنويت و عرفان شيعي داراي مؤلفه‌هاي شگرف و تأثيرگذاري در حوزه انديشه، انگيزه، اخلاق، سلوك فردي و اجتماعي انسان و رهيافت‌هاي منحصر به فردي است از جمله: الف) توحيد عرفاني آنسان كه شيعه تفسير كرده برآمده از فرهنگ قويم قرآن و منابعي چون نهج‌البلاغه، صحيفة سجاديه، مجامع حديثي و روايي، ادعيه و نيايش‌هاي صادره از معصومان(ع) است. ب) عرفان شيعه هم‌آغوش با عدالت فردي و اجتماعي و همراه با مسئوليت‌شناسي و مسئوليت‌پذيري اجتماعي و گره خورده با حماسه و امر به معروف و نهي از منكر است. عرفان شيعي عرفان فرد و جامعه، قرآن و سنت، اجتهاد و جهاد، حماسه و حركت و تربيت و عدالت است، نه عرفان انزوا و عزلت و دروني‌گرايي و رخوت آنسان كه در تصوف اهل سنت مشاهده مي‌شود. عرفان شيعي، عرفان زندگي در دنيا با معيارهاي ناب اسلامي براي حيات جاودان آخرت، گرايش به «رضوان‌الله» و «لقاءالله» است كه سلوك و سياست،‌ عرفان و عقلانيت، معنويت و حريّت و.... را در همة ابعاد زندگي به هم مي‌پيوندد. عرفان شيعي حول مفهوم ولايت شكل مي‌گيرد كه درجه و مرتبه‌اي از مسئلة امامت يا ولايت معنوي انسان كامل است كه نمود و جلوة تام ولايت مطلقه الهيه مي‌باشد و اين اوج مفهوم امامت است.مسئله ولايت معنوي انسان كامل به تعبيري مسئلة حجت زمان است. عرفا و متصوفه بر اين مطلب اصرار دارند كه در هر دوره‌اي يك انسان كامل كه حامل معنويت كلي انسانيت است وجود دارد. هيچ نبوده و نخواهد بود كه زمين از يك انسان كامل خالي باشد كه حجت خداست بر ديگران. براي آن انسان كامل مقامات و درجات زيادي قائلند. در متون شيعه و زيارت‌ها آمده است كه امام داراي چنين روح كلي است. اهل عرفان برآنند كه در هر دوره‌اي بايد يك قطب، يا انسان كامل وجود داشته باشد و شيعه بر‌ آن است كه در هر دوره‌اي يك امام و حجت وجود دارد كه «انسان كامل» است. بايد توجه داشت كه «انسان كامل» به معناي «امام و ولي» بالاتر و والاتر از «انسان كامل» عرفان و قطب و ولي در عرفان و تصوف است. از اين رو نبايد بين «قطب» به عنوان امام و ولي معصوم با «انسان كامل» مصطلح در عرفان به خصوص عرفان صوفيان انطباق مطلق برقرار كرد؛ بلكه بايد به معنا و مصداق و مختصات آن توجه كامل داشت. اطلاق «قطب» به برخي رهبران فاقد حكمت، فقاهت و شريعت و حتي سلوك باطني گروهي از متصوفه ظلم فاحش به «انسان كامل»، امام و ولي و حتي عارفان حقيقي است. از سوي ديگر برخي جريان‌هاي عرفاني ـ صوفيانه مسئلة «امامت و ولايت» را به معناي استمرار «مقام نبوت» و واسطة فيض در نظام خلقت و شريعت و حجت‌هاي كامل الهي باور ندارند و به يقين «تصوف منهاي ولايت» با عرفان و تصوف اصيل و ولايت‌محور در تضاد و تعارض علمي و عملي است و آنها را بايد از هم بازشناخت تا جريان اصلي عرفان گم نشود و معيارهاي معرفتي ـ رفتاري و محكمات براي تأويل متشابهات در حوزة عرفان و تصوف مهجور و مغفول واقع نشود. از محكمات عرفان ناب كه تمام مسائل ديگر در نسبت با آن سنجيده مي‌شود، عنصر «امامت و ولايت» است. امامت و ولايت در انديشه شيعي در برگيرنده عنصر مرجعيت ديني و زعامت و رهبري سياسي واجتماعي نيز هست. پي‌نوشت‌ها: ـ شيعه (مذاكرات و مكاتبات پروفسور هانري كربن با علامه سيدمحمدحسين طباطبايي)، ص 17 و 20. ـ السيوطي، الدرالمنثور، ج 6، ص 376، در تفسير آية 6 و 7 سورة بينه. ـ رازي، ابوحاتم، گرايش‌ها و مذاهب اسلامي در سه قرن نخست هجري، ترجمه علي آقا نوري، ص 259. ـ احمد امين ضحي الاسلام ، ج 3، ص 208 ـ 209، محمد كرد علي، خطط الشام،‌ ج 5، ص 251؛ عمارة التيارات الاسلاميه، ص 200؛ شيبي ،‌كامل مصطفي، الصلة بين التصوف و التشيع، ج 1، ص 22ـ 25؛ علي آقا نوري، خاستگاه تشيع و پيدايش فرقه‌هاي شيعه در عصر امامان، ص 120. ـ مائده/ 55. ـ مائده/ 3 و 67. ـ احزاب/ 33. ـ نساء/ 59. ـ آيت الله مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 9 و 10 ـ «اني جاعلك للناس اماما»، بقره/ 124. ـ آل عمران/ 61. ـ «من كنت مولاه فعلي مولاه» (مسند احمد، ج 6، ص 401 ، ح 18506.) ـ نمونه‌هايي از اينگونه احاديث در شماره پيشين گذشت. ـ پيامبر به امام علي(ع) فرمود: «انت ولي كل مؤمن بعدي» (المعجم الكبير، ج 12، ص 78.) ـ «ان لكل نبي وصياً‌ و وارثاً و ان عليا وصيي و وارثي»، صحيح ترمذي، ج 5، ص 641، ح 3730. ـ «انت مني بمنزلة هارون من موسي الّا انه لا نبي ‌بعدي» صحيح ترمذي، ج 5، ص 641. ـ اخي و وصيي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و اطيعوه... كامل ابن اثير، حوادث سال سوم بعثت. ـ پاره‌اي از منابع آن در شماره پيشين گذشت. ـ «مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح من ركبها نجي و من تركها غرق»، سليمان بن احمد الطبراني، المعجم الاوسط، ج 5، ص355. ـ «.... و اهل بيتي امان لامتي»، (متقي هندي، كنزالعمال، ج 12، ص 102.) ـ ر.ك: دكتر سيديحيي يثربي، فلسفه امامت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ محمدرضا كاشفي؛‌ كلام شيعه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ جمعي از نويسندگان، امامت‌پژوهي، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي. ـ در اينجا مراد از دوران عصمت دوران حضور و ظهور امام معصوم است، اما اصل وجود امام معصوم در شيعه هميشگي است و پاياني ندارد. ـ ر.ك: شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 21، ص 150 - 151. ـ شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 20، ص 163- 165. ـ‌ همان، ج 21، ص 158. ـ همان، ج 1، ص 57 و 58 و ج 20، صص 33 - 35. ـ كافي، ج 1، كتاب العلم، «باب الرد الي الكتاب و السنه و انه ليس شيئي من الحلال و الحرام و جميع ما يحتاج اليه الناس الا و قد جاء فيه كتاب او سنة». ـ شهيد مطهري، همان، ج 20، ص 164؛ خاتميت ، ص 131. ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد: حميدرضا شاكرين، حكمت احكام (مجموعه چلچراغ حكمت). ـ شهيد مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران. ـ حميدرضا شريعتمداري، عقلانيت اسلامي هفت آسمان (فصلنامه) ش 20، سال پنجم، زمستان 82، ص 8. ـ بنگريد: شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 3، ص 91-95؛ محمد صفر جبرئيلي، تشيع، مجموعه چلچراغ حكمت. ـ بنگريد: علامه طباطبايي و شهيد مطهري، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 17 (مقدمه). ـ بنگريد: پرسمان (ماهنامه)، پيش شماره اول، خرداد 80، ص 5. ـ بنگريد: ابوالحسن، علي بن محمد الماوردي، الاحكام السلطانيه، ص 6. ـ ابويعلي محمد بن الحسين الفراء الحنبلي، الاحكام السلطانيه، ص 20. ـ همان، ص 23. ـ امام الحرمين الجويني، كتاب الارشاد، باب الاختيار، ص 424. ـ محمد قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج 1 ، ص 269. ـ تفتازاني، شرح المقاصد، ج 5 ، ص 233. ـ جمعي از نويسندگان، امامت پژوهي، ص 71-67. ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد: محمد تقي جعفري، عرفان اسلامي. ـ بنگريد: شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 3 ، ص 289 و ج 4 ، ص 838-849. ـ شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 3، ص 281، ج 4، ص 866، ج 23، ص 419. ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد: علامه طباطبايي، معنويت تشيع؛ محمد جواد رودگر، عرفان اسلامي، تهران، كانون انديشه جوان، (مجموعه چلچراغ حكمت).

معجزات علمی قرآن
 
و در زمین نشانه هایی برای اهل یقین وجود دارد و در خود شما آیا نمی بینید؟ 
طبف نور مرئی نوری است که با چشم انسان قابل مشاهده است و بسامدی بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ هرتز را دارد و اگر اشعه این نور کمتر یا بیشتر از این مقدار باشند برای انسان قابل مشاهده نیستند ولی تعدادی از جانداران توانایی مشاهده آن را دارند.مثلا نور فرابنفش محدوده ای بین 10 تا 400 نانومتر را دارد ولی توسط خفاش ها قابل تشخیص است.[1][2][3]از نور فرابنفش بعنوان نور سیاه نیز نام برده می شود.[3]

 

 

منبع اصلی نورهای فرابنفش و نورهای مرئی اشعه های خورشید هستند و هر دو نور از خورشید می آیند.نکته دیگر این است که نور مرئی محدوده بین فرابنفش و فروسرخ را شامل می شود.[2]نکته جالب دیگر این است که اگر یک نور مرئی یا سفید را از یک منشور عبور دهیم به هفت طیف نور تجزیه می شود که یکی از آنها نزدیکی محدوده نور فرابنفش است.[4][5][6]

 

در سوره البقره آیه ۱۸۷ نوشته شده است که :

 آمیزش شما با زنانتان در شبهاى روزه بر شما حلال شد، آنان "پیراهن تن" شما و شما "پیراهن تن" آنانید، خداوند مى‏دانست که با خود ناراستى مى‏کنید، آنگاه از شما درگذشت و شما را بخشید، اینک با آنان در آمیزید و در طلب آنچه خداوند برایتان مقرر داشته برآیید و بخورید و بیاشامید تا آنکه رشته سپید سپیده از رشته سیاه [شب‏] برایتان آشکار شود، سپس روزه را تا شب به پایان برید و هنگامى که در مساجد معتکف هستید با آنان [زنان خود] آمیزش نکنید، این حدود احکام الهى است به آنها نزدیک نشوید [که مبادا تجاوز کنید]، بدین‏سان خداوند آیاتش را براى مردم روشن مى‏سازد باشد که تقوا پیشه کنند(۱۸۷)

همانطور که می دانید در بقیه آیات قرآن خداوند از نور نام برده است ولی در این آیه به رشته اشاره کرده است که می تواند به طول موج نور اشاره داشته باشد.در این آیه خداوند به رشته سفید و سیاه اشاره می کند که منظور از رشته سفید طول موج نور سفید یا نور مرئی و منظور از رشته سیاه نور فرابنفش است و منظور از آشکارسازی منشور است که طبیعت نیز دارای یک منشور مانند است و وقتی یک سمت از زمین به طرف خورشید قرار می گیرد میدان مغناطیسی زمین به همراه جو و اتمسفر زمین مانع از رسیدن بیشتر اشعه های مرگبار فرابنفش به زمین می شوند ولی به نور مرئی اجازه عبور می دهند و یکی دیگر از تعابیر آشکار شدن رشته سفید از سیاه این موضوع می تواند باشد.

--------

[1]طیف مرئی از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد 

[2]امواج نور مرئی

[3]فرابنفش از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد :برخی دامنه‌ها از تابش‌های فرا بنفش، اصطلاحاً به «نور سیاه» یا Black Light معروفند، به همان دلیل که مرئی نیستند ولی بدون باقی گذاردن هیچگونه اثر حرارتی یا سوختگی،( از آن نوعی که آفتاب سوختگی معمولی باعث آن است، مانند سرخ شدن یا تاول پوست و پوسته پوسته شدن آن)، قادرند تا اعماق زیادی در بافت‌ها نفوذ کرده و از پیری زودرس پوست، تخریب ساختار DNA سلول‌ها و احتمالاً در حالات پیشرفته، تا سرطانی کردن آنان پیش بروند. 

[4] طیف نما 

[5]Visible and Ultraviolet Spectroscopy 

[6]منشور از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


برچسب‌ها: قرآن و فیزیکنور در قرآننور مرئی در قرآنطیف نور در قرآننور مرئی
[ چهارشنبه بیست و سوم مهر 1393 ] [ 17:22 ] [ رامین ]
در حالی که همه مسیحیان معتقد به صلیب کشده شدن عیسی مسیح (ع) هستند این نظریه در قرآن کریم رد شده است و مسلمانان معتقد هستند که برادر عیسی بنام یهودا اصغیر بوتی که شبیه عیسی بوده است مصلوب شده است.

 

اما امروز ترکیه اعلام کرده است که قسمت هایی از انجیل برنابا شاگرد عیسی مسیح (ع) را کشف شده است که در آن نوشته شده است مسیح به صلیب کشیده نشده است و ادعا های به صلیب کشیده شدن عیسی مسیح توسط پولوس دروغ است.

پلیس ترکیه می گوید این انجیل را که متعلق به 1500 تا 2000 سال قبل از از قاچاقچیانی که قصد داشتند آن را به قیمت 27 میلیون دلار بفروشند کشف و ضبط کرده است.محققان اسرار دارند که این انجیل نسخه اصلی است و حروف آن با طلا نوشته شده است.نسخه های دیگری از این انجیل بیش از هزاران سال است که در واتیکان وجود دارد اما واتیکان اجازه انتشار و رویت آن توسط عموم را نمی دهد.

انجیل برنابا همیشه یک کتاب مناقشه بر انگیز در بین مسیحیان بوده است و در آن آمدن حضرت محمد (ص) و به صلیب کشیده نشدن حضرت عیسی(ع) پیش بینی و نوشته شده است.

 

در حالی که عقیده به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی بین همه مسیحیان رایج است قرآن کریم این عقیده را به شدت رد کرده است و پولوس که ادعای مصلوب شدن عیسی مسیح را می کند یک عالم یهودی بوده است که از ابتدا به اذیت و آزار مسیحیان می پرداخته و ادعا می شود که بعدها توبه کرده است ولی برنابا از ابتدا شاگرد عیسی بوده است.

در آیه 157 سوره النسا نوشته شده است :

و گفتارشان که ما مسیح عیسی بن مریم پیامبر خدا را کشتیم در حالی که نه او را کشتند و نه بدار آویختند لکن امر بر آنها مشتبه شد و کسانی که در مورد (قتل) او اختلاف کردند از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی می‏کنند و قطعا او را نکشتند.

--------

منابع انگلیسی برای خبر

1500 Year Old Bible Claims Jesus Christ Was Not Crucified – Vatican Shocked Read more at http://higherperspective.com/2014/05/1500-year-old-bible.html#0zajtHPZQUVebIXx.99

1500 Year Old Bible Claims Jesus Christ Was Not Crucified – Vatican In Awe Read More: http://www.knowledgeoftoday.org/2014/05/1500-year-old-bible-claims-jesus-christ-was-not-crucified-vatican-in-awe.html 


1500 Year Old Bible Claims Jesus Christ Was Not Crucified

http://www.newsforage.com/2014/05/1500-year-old-bible-claims-jesus-christ.html


برچسب‌ها: عیسی مسیحبه صلیب کشیده شدن حضرت عیسیمصلوب شدن حضرت عیسیانجیل برنابا,مسیحیت در قرآن
[ چهارشنبه دوازدهم شهریور 1393 ] [ 14:8 ] [ رامین ]
در کتب مقدس و قرآن کریم داستانی از حضرت موسی نقل شده است که در آن زمانی که حضرت موسی و قومش در حال فرار از دست فرعون بودند دریای مدیترانه شکافته شده و حضرت موسی و یارانش از رود نیل عبور می کنند ولی فرعون و سپاهیانش وقتی وارد رود می شوند امواج دریا آنان را می بلعد.

 

این داستان در ابتدا توسط اتئیست ها نفی می شد ولی امروزه دلایل علمی محکمی وجود دارد که این اتفاق از دیدگاه علمی امکان پذیر است.

کارل درو از مرکز ملی تحقیقات جوی ایلات متحده ادعا می کند که بادی باسرعت63 مایل بر ساعت می تواند آب یک کانال را به عقب براند.[1]او می گوید زمانی که باد می وزد باد بر خلاف جهت ساحل فروکش می کند و زمینی که قبلا زیر آب تشکیل شده است را نمایش می دهد.[2]اتفاقی که در آن هنگام افتاده است این است که یک باد شرقی قوی وارد قسمت غربی کانال سوئز شده و آب ارتفاع آب را 2.5 متر کاهش داده است بنا به گفته دانشمندان این باد هر 2400 سال یک بار می تواند رخ بدهد.[3]در ویدئوی زیر می توانید توضیحات کارل را در باره معجزه حضرت موسی مشاهده نمایید.

 

علاوه بر آن یک توجیه علمی دیگر نیز وجود دارد بنا به گفته دانشمندان هنگامی که سونامی رخ می دهد برای مدتی آب دریا عقب نشینی می کند و سپس یک باره شروع به حرکت می کند[4] و سونامی زمانی رخ می دهد که آتش فشان های زیر دریا مواد مذاب را به داخل آن بریزند و بنا به مدارک علمی 3500 سال قبل یک سونامی در آنجا رخ داده است.[5][6]اتفاقی که در سونامی اتفاق می افتد این است که امواج بطور گسترده به سمت های مختلف پراکنده می شوند در نتیجه قسمتی از دریا می تواند خالی بماند. 

نظر قرآن در باره داستان حضرت موسی چیست :

 پس به موسى وحى کردیم با عصاى خود بر این دریا بزن تا از هم شکافت و هر پاره‏اى همچون کوهى سترگ بود.(سوره الشعراء آیه 63)

در این آیه اشاره شده است که دریا از هم شکافت و هر قسمت از دریا مانند کوهی بود که هر دو احتمال علمی از آیه استدلال می شود ولی با توجه به اشاره قرآن به بزرگی امواج احتمال وقوع سونامی نیز تقویت می شود.شاید هم ترکی بی از باد و سونامی مسیر را برای حضرت موسی و یارانش باز کرده و بعد از خروج موسی و بنی اسرائیل از آب وقتی فرعون و لشگریانش وارد آب شدند مرحله عقب نشینی به اتمام رسیده و بازگشت امواج سونامی آنها را غرق کرده است.

----

[1]5 Miracles 0f Moses Explained by Science 

[2]Science With Foust: Moses & The Red Sea 

[3]Scientific explanations for the parting of the Red Sea, the 10 plagues, and the burning bush.   

[4]10 Things You Didn't Know About Tsunamis

[5]Praying for Miracles 

[6]http://en.wikipedia.org/wiki/Tsunami 


برچسب‌ها: قرآن و تاریخحضرت موسیشکافته شدن دریامعجزه حضرت موسی از دیدگاه علمیدلیل عملی معجزه حضرت موسی
[ چهارشنبه دوازدهم شهریور 1393 ] [ 14:6 ] [ رامین ]
بسیاری از والدین از هفته بیستم بارداری برای مشخص شدن جنسیت جنین خود به پزشک مراجعه می کنند و معمولا قبل از هفته بیستم بارداری امکان مشخص شدن جنسیت جنین وجود ندارد.
از دیدگاه ژنتیکی اگر جنین دارای ژن XY باشید پس می شود و اگر XX باشد تبدیل به دختر می شود.وجود کروموزوم Y سبب ترشح هرمون جنسی تستسترون در نتیجه شکل گیری اندام های جنسی مردانه از هفته هفتم به بعد شروع می شود و اکر کروموزوم Y وجود نداشته باشد جنین بطور عادی هرمون استروژن ترشح می کند و بطور اتوماتیک به سوی تشکیل اندام های جنسی زنانه می رود.[1]و اندام های جنسی از ماه چهارم بارداری شکل می گیرند و امکان تمایز آنها از ماه چهارم بارداری وجود ندارد در طول پنج هفته بعد از آن جنین شروع به ترشح هرمون هایی می کند که اندام های جنسی را شکل می دهد[2]

 

در سایت ویکی پدیا نیز نوشته شده که جنین در مرحله ای از بارداری دارای هر دو جنس می باشد.[3]همچنین تصویر رو به رو که از سایت ویکی پدیا گرفته شده تمایز اندام های جنسی نر و ماده از یک اندام واحد را به نمایش می گذارد.[4]

در سوره  الأعراف سوره هفتم قرآن آیه 189 نوشته شده است :

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحًا لَّنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿۱۸۹﴾

 

اوست آن کس که شما را از نفس واحدى آفرید و جفت وى را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد پس چون با او درآمیخت باردار شد بارى سبک و [چندى] با آن [بار سبک] گذرانید و چون سنگین‏بار شد خدا پروردگار خود را خواندند که اگر به ما [فرزندى] شایسته عطا کنى قطعا از سپاسگزاران خواهیم بود (۱۸۹)

در این آیه خداوند در ابتدا به نفس واحد اشاره می کند که مصداق مطالب ذکر شده در بالا است زیرا جنین در ابتدا دارای جنسیتی نیست و بعد از چند هفته از بارداری با ترشح هرمون ها جنسیت و "جفت"که در بالا ذکر شده به معنی مذکر و مونث در جنین پدید می آید.

----

[1]How Human Reproduction Works

[2]Sexual differentiation 

[3]Fetus From Wikipedia, the free encyclopedia 

[4]Sexual differentiation From Wikipedia, the free encyclopedia


برچسب‌ها: ژنتیک در قرآنجنین در قرآنجنسیت جنین در قرآنتمایز جنسیت جنین در قرآنجنین شناسی در قرآن
[ چهارشنبه دوازدهم شهریور 1393 ] [ 13:45 ] [ رامین ]
بقایای کشتی نوح : در سال 1959 ارتش ترکیه نقشه برداری هوایی از کوههای آرارات در مرز با ایران را آغاز کرد.در ارتفاع 6300 پا از زمین یک صطح صاف بروی یک سخره ناهموار مشاهده شد.این تصاویر به دکتر براندربرگ از دانشگاه ایالتی اوهایو و مسئول پایگاه موشکی کوبا در دوران کندی ارائه شد و او گفت من شکی ندارم که این تصویرمتعلق به یک کشتی است.در سال 1960 مجله Life این تصویر را تحت عنوان کشتی نوح منتشر کرد که با مخالفت گسترده رسانه های آن زمان مواجه شد.

 

در سال 1977 رون وایات با اخذ مجوز یک دوره تحقیقات چند ساله را بروی این کشتی آغاز کرد و با استفاده از ابزار اسکن رادار زیر سطحی خود تجزیه و تحلیل شیمیایی را آغاز کرد نتایج بطور غیر قابل انکاری می گفت که این تصویر متعلق به یک کشتی است.
طول کشتی معادل 515 فوت یا 150 متر و عرض آن برابر 20 متر بود.کشتی در طول زمان در زیر گل و لای به خاک سپرده شده بود و چوب آن تبدیل به سنگ شده بود.

در سال 1984 بر اثر وقوع یک زمین لرزه قسمتی از کشتی ترک خورد و به دانشمندان 

این امکان را داد که به برسی بیشتر کشتی بپردازند.دانشمندان متوجه شدند که با ضربه زدن به گل و لای یک چیز جامد زیر آنها قرار دارد و با استفاده از مته سوراخ کردن کشتی را آغاز کردند و بعد از مدتی یک کود حیوانی سنگ شده و یک شاخ سنگ شده همراه با یک موی گربه را یافتند تجزیه و تحلیل های بیشتر نشان داد که کشتی دارای آهن (8.38٪)، آلومینیوم (8.35٪) و تیتانیوم (1.59٪) است.ما می دانیم که فلز آلومنیوم بصورت عادی در طبیعت یافت نمی شود چون مخلوطی از چند فلز دیگر است و ساخته دست انسان است.علاوه بر ان قسمت هایی از کشتی به وسیله تیتانیوم پرچ شده بود همچنین وجود قطعات آهن در فواصل نزدیک و در ساختار کشتی نیز تایید شد که نشان می داد اسکلت کشتی آهنی و بدنه آن فلزی است.[1]

همچنین یک میخ آهنی باستانی نیز در کشتی پیدا شد.که در تصویر زیر قابل مشاهده است.

تنها کشتی که در طول تاریخ اشاره شده است که بروی کوه ایستاده است کشتی نوح است.اگر این کشتی که تمام ابعاد آن با ابعاد ذکر شده در کتب مقدس در باره کشتی نوح هم خوانی دارد و بقایای جانداران در آن کشف شده و در بالای کوه قرار دارد متعلق به کشتی نوح نیست متعلق به چه چیزی است؟!

برخی از شواهد زمین شناسی طوفان نوح

در سراسر جهان لایه های زمین شناسی و فسیل های زیادی وجود دارد که اثبات می کند که اقیانوس ها یک بار تمام خشکی ها را در نوردیده است

باستان شناسان در سال 2000 شواهدی را از افرادی که در اثر یک سیل بزرگ که 7000 سال قبل رخ داده بود در دریای سیاه یافتند.مطالعات باستان شناسان دانشگاه پنسیلوانیا نشان می دهد که این افراد دچار آب گرفتگی شده اند.[2]بقایای یافت شده در چهار صد متری زیر دریای سیا قرار دارد که نشان می دهد حادثه متعل به یک سیل عادی نیست و یک طوفان بزرگ باعث شده تا منطقه تا به این سطح زیر آب برود.این حادثه نیز مانند حوادث مشابه 5000 سال قبل از میلاد مسیح رخ داده است.[3]

 در ایالت آریزونای آمریکا که فاصله زیادی از دریا دارد و در ارتفاع 96 متری سطح زمین قرار دارد دره ای بنام  گراند کانیون قرار دارد که در این دره دانشمندان مقدار زیادی شن و ماسه که متعلق به دریاست و امکان وجود آن در مناطق خشکی مانند  گراند کانیون  وجود ندارد را یافته اند علاوه بر آن اجساد حیونات زیادی را که در زیر گل و لای مدفون شده اند نیز در این منطقه پیدا شده است.دانشمندان هیچ توضیح مناسبی برای توضیح دلیل وجود شن و ماسه در این منطقه ندارندو هیچ شواهدی وجود شن و ماسه سرگردان و حمل آنها به فاصله 300 مایل را در این منطه تایید نمی کند مگر آنکه این شن و ماسه توسط یک طوفان بزرگ به این منطقه حمل شده باشد.[4]

در کوههای اورست و دامنه هیمالیا، همراه با رشته کوه های آلپ، رشته کوه های راکی​​، آپالاش، رشته کوه های آند، و بسیاری از دیگر کوه های جهان از رسوبات اقیانوسی که حاوی فسیل های حیوانات مختلف از جمله ماهی ها است یافت شده است.[5]

محققان دانشگاه کلمبیا ویلیام رایان و والتر پیتمن گمان در سال 1977 در کتاب خود نوشتند"طوفان نوح" هنگامی که یخچال های طبیعی اروپا ذوب شد و به طرف دریای مدیترانه و سیاه سرازیر شد رخ داد.[6]

در فلات تبت ارتفاعاتی وجود دارد که انسان ها به سختی می توانند به آنجا برسند ولی شواهد مختلفی از رسوب آب با فسیل های جانداران مختلف که متعلق به آن ناحیه نیستند در آنجا وجود دارد.[7]

نظر قرآن کریم درباره کشتی نوح

قرآن کریم به خوبی دلایل این اتفاقات و وجود رسوب و فسیل ها در کوهها را تشریح کرده است مثلا در آیه 44 سوره هود به امواجی همچون کوه ها اشاره شده است:

«وَ هِىَ تجرِى بِهِمْ فىِ مَوْجٍ کاَلْجِبَالِ وَ نَادَى‏ نُوحٌ ابْنَهُ وَ کَانَ فىِ مَعْزِلٍ یَبُنىَ‏َّ ارْکَب مَّعَنَا وَ لَا تَکُن مَّعَ الْکَافِرِینَ»
و آن کشتى، آنها را از میان امواجى همچون کوه ‏ها حرکت می داد (در این هنگام،) نوح فرزندش را که در گوشه ‏اى بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوار شو، و با کافران مباش!» (هود، 42)

«وَ قِیلَ یَأَرْضُ ابْلَعِى مَاءَکِ وَ یَسَمَاءُ أَقْلِعِى وَ غِیضَ الْمَاءُ وَ قُضىِ‏َ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلىَ الجودِىّ‏ِ وَ قِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّلِمِینَ» 
و گفته شد: «اى زمین، آبت را فرو بر! و اى آسمان، خوددارى کن! و آب فرو نشست و کار پایان یافت و (کشتى) بر (دامنه کوه) جودى، پهلو گرفت و (در این هنگام،) گفته شد:» دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!)» (هود، 44)

یک اشاره بسیار جالب دیگر در سوره قمر آیه 15 است که در آن قرآن کریم به بقایای کشتی نوح و الواحی که بعدا کشف شدند اشاره می کند:

وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ ﴿۱۳﴾تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاء لِّمَن کَانَ کُفِرَ ﴿۱۴﴾وَلَقَد تَّرَکْنَاهَا آیَةً فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ ﴿۱۵﴾و او را بر مرکبی که از الواح و میخهائی ساخته شده بود سوار کردیم. زیر نظر ما روان بود [این] پاداش کسى بود که مورد انکار واقع شده بودو به راستى آن [سفینه] را بر جاى نهادیم [تا] عبرتى [باشد] پس آیا پندگیرنده‏اى هست

حال این الواح که قرآن به آن اشاره کرد چه بودند؟

بروی قسمتی از بدنه کشتی نوح یک لوحه سنگی یافت شد که به زبان سامی نوشته شده بود.این لوحه بیش از هشت ماه مورد برسی زبان شناسان روسی[8] قرار گرفت و متنی که در آن نوشته شده بود این بود:

"O my Lord, my helper! Keep my hand with mercy and with your Holy Bodies, Mohammed, Alia, Fatima, Shabbar (Hassan) , and Shabbir (Hussain). They are all biggest and honorable."The world established for them Help me by their names. You can return to right. 

ای‌ خدای‌ من‌! و ای‌ یاور من‌! به‌ رحمت‌ و کرمت‌ مرا یاری‌ نما! و به‌ پاس‌ خاطر این‌ نفوس‌ مقدّسه‌: مُحمّد إیلیا (علیّ) شَبَر (حَسَن‌) شُبَیْر (حُسَین‌) فاطِمَه‌ آنان‌ که‌ همه‌ بزرگان‌ و گرامی‌اند جهان‌ به‌ برکت‌ آنها برپاست‌. به‌ احترام‌ نام‌ آنها مرا یاری‌ کن‌! تنها توئی‌ که‌ میتوانی‌ مرا به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ کنی‌![9][10][11]

---------

[1]Noah's Ark Has Been Found. Why Are They Keeping Us In The Dark? 

[2]Evidence found of Noah's ark flood victims  

[3]Evidence Noah's Biblical Flood Happened, Says Robert Ballard 

[4]Startling Evidence for Noah’s Flood 

[5]Did Noah's Flood Cover the Himalayan Mountains? 

[6]New Evidence of Noah’s Flood? 

[7]The ca. 4400 year old remains of Noah's Ark 

[8]اسامی مترجمین روس لوحه ها 

1. Prof Solonon Macow University.
2. Prof Ifa Han Kheeno, Lu Lu Han College China.
3. Mr. Mishaou Lu Farug, officer I/C fossils.
4. Mr. Taumol Goru, teacher, Cafezud college.
5. Prof De Pakan, Lenin Insititute.
6. Mr. M. Ahmed Colad, Zitcomen research association
7. Major Cottor, Stallin College.

[9]DOCUMENTARY ON THE WOODEN PLATE FOUND IN NOAH'S ARK 

[10]The Sacred Wood Plate on Noah's (A.S.) Ark

[11]ترجمه الواح در منابع زیر موجود است :

 ۱ ـ مجلّة‌ هفتگی‌ «ویکلی‌ میرر» لندن‌، شمارة‌ مربوط‌ به‌ ۲۸ دسامبر ۱۹۵۳ م‌.

۲ ـ مجلّة‌ «استار انگلیسی‌» لندن‌، مربوط‌ به‌ کانون‌ دوّم‌ ۱۹۵۴ م‌.

۳ ـ روزنامة‌ «سن‌ لایت‌» منتشره‌ از منچستر، شمارة‌ مربوط‌ به‌ کانون‌ دوّم‌ ۱۹۵۴ م‌.

۴ ـ روزنامة‌ «ویکلی‌ میرر» تاریخ‌ یکم‌ شباط‌ ۱۹۵۴ م‌.

۵ ـ روزنامة‌ «الهدی‌» قاهره‌ مصر، تاریخ‌ ۳۰ مارس‌ ۱۹۵۳ م‌.

· Weekly - Mirror: U.K., December 28,1953. 
· Star of Britain: London, Manchester, January 23,1954. 
· Manchester Sunlight: January 23,1954. 
· London Weekly Mirror: February 01,1954. 
· Bathrah Najaf: Iraq, February 02,1954. 
· AI-Huda: Cairo, March 31,1954. 
· Ellia - Light, Knowledge, & Truth, Lahore, July 10,1969


برچسب‌ها: نوحکشتی نوحبقایای کشتی نوحآراراتاسامی ائمه در کشتی نوح
[ چهارشنبه یکم مرداد 1393 ] [ 18:4 ] [ رامین ]
سالها قبل فرد اتئیستی را دیدم که در یکی از این رسانه ها آیه [اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ] به معنی خداوند نور آسمان ها و زمین است را به تمسخر گرفت و گفت منشا نور فوتون هست نه خدا!

 

امروز در سایت ها خبری منتشر شد مبنی بر اینکه دانشمندان با شبیه سازی های کامپیوتری و محاسباتی به این نتیجه رسیده اند که منشا نور کیهان ناشناخته است و یک منبع ناشناخته فتون ها را به کیهان وارد می نماید گزیده هایی از متن خبر :

هیجان انگیز ترین امکان این است که فتون های ناپیدا از یک منبع جدید عجیب و غریب که نه کهکشان ها و نه کوازار ها و نه هیچ چیز دیگر است می آید.این مانند این است که شما یک اتاق بزرگ و درخشان داشته باشید ولی به هر طرف نگاه کنید لامپ های چهل واتی را ببینید.[1][2]

یعنی دانشمندان هنوز پاسخ دقیق و مناسبی مبنی بر اینکه منبع نور کیهان از کجاست ندارند و ظاهرا این منبع از داخل کیهان نیست و به آن وارد می شود.

 

قرآن کریم در 1400 سال قبل به این سوال جواب داده است : 

 اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ(سوره نور آیه 35)

خدا نور آسمانها و زمین است. مَثَلِ نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى، و آن چراغ در شیشه‏اى است. آن شیشه گویى اخترى درخشان است که از درخت خجسته زیتونى که نه شرقى است و نه غربى، افروخته مى‏شود. نزدیک است که روغنش- هر چند بدان آتشى نرسیده باشد- روشنى بخشد. روشنى بر روى روشنى است. خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت مى‏کند، و این مثلها را خدا براى مردم مى‏زند و خدا به هر چیزى داناست.

خداوند در این آیه بطور واضح پاسخ می دهد که منشا نور آسمانها و زمین از اوست و بی شک دانشمندان پاسخ قانع کننده ای برای اینکه منشا نور آسمان از کجاست نخواهند یافت و تنها پاسخ این سوال خداست.

----------

[1]منبع انگلیسی Something is Amiss with Light in the Universe --"May Be Coming from Some Exotic Unknown Source" (Today's Most Popular) 

[2]ترجمه فارسی خبر : یک چیز گمراه کننده همراه نور در جهان وجود دارد شاید یک منبع ناشناخته عجیب و غریب


برچسب‌ها: للَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِخداوند نور آسمان ها و زمین استنور در قرآننور آسمان در قرآننور
[ چهارشنبه یکم مرداد 1393 ] [ 17:56 ] [ رامین ]

ر حدیثی از رسول اکرم (ص) آمده است :

ستارگان موجب امنیت ساکنان زمین از غرق شدن هستند و اهل بیت من موجب ایمنى امّت من هستند از اختلاف، پس هر گاه قبیله‏اى از عرب با آنها به مخالفت برخاستند و امّت اختلاف یافتند دیگر حزب شیطان گشته‏اند.

 المستدرک على الصحیحین : 3 / 162 / 4715 عن ابن عبّاس .

یک تیم تحقیقاتی در مرکز فضایی ملی دانمارک کشف کرده است که اشعه های کیهانی ناشی از انفجار های خورشیدی بروی آب و هوای زمین تاثیر دارد 
این تیم تحیقیقاتی می گوید هنگام آزاد شدن پرتو های کیهانی از ستاره های دوردست این پرتوها حاوی مقدار قابل توجهی از یون های آزاد و الکترون هستند که نقش اساسی در تشکیل بلوک های سازنده هسته ابرها برای تراکم بخار آب در آن را دارد و این مکانیسم باعث تسهیل در تشکیل ابرهای زمین می شود.[1]
حال تصور کنید که اگر ابرها وجود نداشتند چه می شد؟اگر ابرها وجود نداشتند چرخه آب بروی زمین وجود نداشت و قسمتی از زمین خشک خشک بود و در قسمت دیگری از زمین آب انباشته می شد و در نتیجه ساکنین آن قسمت ها بخاطر بالا آمدن ارتفاع آب غرق می شدند.
---------

Exploding Stars Influence Climate Of Earth


برچسب‌ها: احادیث علمیاحادیث علمی در باره ستارگاننجوم در احادیثسخنان علمی پیامبرحدیث در باره ستارگان
[ چهارشنبه یکم مرداد 1393 ] [ 17:53 ] [ رامین ]
در جهان هستی و علم نجوم اشیایی بنام ستاره های دوتایی وجود دارند بصورتی که بعضی از ستاره ها یک ستاره جفت یا یک ستاره هم دم را در فاصله نزدیک خود دارند که در حال حرکت با ستاره بزرگ تر است و جاذبه این ستاره ها بروی هم تاثیر گذار است.تصویر کناری حرکت دو ستاره دوتایی را در کنار هم تداعی می کند.

 

در سایت ویکی پدیا در باره ستاره های دوتایی نوشته شده است : 

ستارهٔ دوتایی به دو ستاره گفته می‌شود که به هم نزدیک هستند و به دور مرکز ثقلشان گردش می‌کنند. به ستارهٔ کوچکتر ستارهٔ همدم گفته می‌شود. تحقیقات جدید نشان می‌دهد درصد زیادی از ستارگان بخشی از یک سامانه حداقل دو ستاره‌ای هستند. ستارگان دوتایی در اخترفیزیک بسیار مهم هستند زیرا مدار آنها جرمشان را مشخص می‌کند.جرم بسیاری از ستارگان تکی از روی برون‌یابی جرم ستارگان دوتایی بدست می‌آید. ستارگان دوتایی با ستاره دوتایی نوری یکی نیستند، تفاوت آنها در این است که ستارگان دوتایی نوری از زمین نزدیک یکدیگر دیده می‌شوند ولی آنها هیچ اثرگرانشی بر یکدیگر ندارند.ستارگان دوتایی از روی طیف‌سنجی هم شناخته می‌شوند. اگر مدار حرکت این ستارگان در راستای دید زمین باشد آنها از طریق گرفت تشخیص داده خواهند شد.

در قسمت هایی از خطبه 126 نهج البلاغه حضرت علی می فرمایند :

 تا زمانی که ستارگان آسمان که بر پایه عدالت تکوینی چرخش دارند استمرار دارند; بر این اساس حضرت می فرماید: 
والله لا إطور به ما سمر سمیر و ما إم نجم فی السمإ نجما;(۱۲) به خدا سوگند هرگز ستم نکنم و به ستم نزدیک نشوم تا روزگار هست و تا ستاره ای به دنبال ستاره ای دیگر روان است.


برچسب‌ها: علم در نهج البلاغهسخنان علمی ائمهسخنان علمی حضرت علیستاره شناسی در نهج البلاغه,ستاره های دوتایی
[ چهارشنبه یکم مرداد 1393 ] [ 17:50 ] [ رامین ]

ابرها دارای وزن بسیار بالایی هستند مثلا ابر کومولوس رایج ترین نوع ابر که ابر باران زا نیز محسوب می شود و در دو کیلومتری سطح زمین تشکیل می شود و زنی بین صدهزار تا سی صد هزار تن را دارد(یک تا سه میلیارد کیلوگرم)که وزن یک ابر کومولوس معادل  6,268.75 میلیون نهنگ آبی است![1][2]

به جز زمین در فضا نیز ابرهای گردو غبار وجود دارند که با گازها ستارگان را شکل می دهند در یک مورد وزن یکی از این ابرها به 300,000,000,000,000,000,000,000,000 میلیون تن میرسید![3]http://miraclesofthequran.persiangig.com/zmin/Abr.jpg 1400 سال قبل خداوند در قرآن کریم به موضوع سنگین بودن ابرها اشاره کرده است:

در سوره اعراف آیه 57 نوشته شده است :

وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ کَذَلِکَ نُخْرِجُ الْموْتَى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴿۵۷﴾

 او کسی است که بادها را پیشاپیش (باران) رحمتش میفرستد تا زمانی که ابرهای سنگین بار را (بر دوش خود) حمل کنند در این هنگام آنها را به سوی سرزمینهای مرده میفرستیم و به وسیله آن آب (حیاتبخش) نازل میکنیم و با آن از هر گونه میوهای (از خاک تیره) بیرون می‏آوریم، و اینگونه (که زمینهای مرده را زنده کردیم) مردگان را (نیز در قیامت) زنده میکنیم تا متذکر شوید.

در سوره الرعد آیه 12 نوشته شده است:

هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ ﴿۱۲﴾

او کسی است که برق را به شما نشان می‏دهد که هم مایه ترس است هم امید و ابرهای سنگین بار ایجاد می‏کند.

----------------------- 

[1]How Much Does A Cloud Weigh?

[2]THE WEIGHT OF CLOUDS

[3]ابری به وزن 300,000,000,000,000,000,000,000,000 میلیون تن!


برچسب‌ها: ابرهاوزن ابرهاوزن ابرها در قرآنسنگینی ابرها در قرآنزمین شناسی در قرآن
[ سه شنبه نوزدهم فروردین 1393 ] [ 21:46 ] [ رامین ]

در 13.8 میلیارد سال قبل انفجاری تحت نام انفجار بزرگ یا بیگ بنگ رخ داد که در آن جهان ما متولد شد.در ابتدا دمای انفجار به یک حد بسیار بزرگی رسید که قابل تصور نبود و بعدا جهان رو به سردی گذاشت و کهکشانها و ستاره های امروزی متولد شدند.برای مطالعه بیشتر در مورد مهبانگ می توانید به این لینک و این لینک مراجعه بفرمایید.380 هزار سال بعد از انفجار بزرگ اولین نور به وجود آمد خداوند در آیه اول سوره نور به وجود آمدن تاریکی بعد از روشنایی اشاره می کند:

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِم یَعْدِلُونَ ﴿ نور۱﴾

سپاس خداوندى را که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکى و روشنایى را پدید آورد، آنگاه کافران براى پروردگارشان شریک قائل مى‏شوند﴿ نور۱﴾

بعد از آن مرحله نیز آسمان بصورت گرد گاز و غبار بود و ستاره ها از به هم پیوستن گرد و غبار به وجود آمدند.[منبع این سخن]

در سوره فصلت آیه ۱۱ نیز نوشته شده است:

ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ﴿۱۱﴾سپس به آسمان پرداخت که به صورت دودى [/بخارى‏] بود، به آن و به زمین فرمود خواه یا ناخواه رام شوید، [به زبان حال‏] گفتند البته رام و تسلیم هستیم‏.

http://miraclesofthequran.persiangig.com/Phys/n11b-lmc.jpgروز دوشنبه سایت خبری گاردین اعلام کرد که موفق شده است امواج گرانشی انفجار بزرگ را که در نظریه نسبیت انشتن پیش بینی شده بود مشاهده نماید.و افرادی که موفق به این کار شده اند به طور یقین موفق به دریافت جایزه نوبل فیزیک خواهند شد با این کشف نظریه انفجار بزرگ که قبلا بصورت یک تئوری بود بصورت یک فکت علمی در آورد و هیچ شکی نماند که کائنات 13.8 میلیارد سال قبل از هیچ آفریده شده است.

در ابتدا تاریکی بود و بعد بنگ،از تولد تا پایان،زمان و ماده و فضا گسترش یافت حالا فراتر از حد تصور ما، فراتر از محدودیت های وجود ما ،در جایی که ما کیهان صدایش می زنیم.
 http://miraclesofthequran.persiangig.com/Phys/big-bang1.jpg

هیچ چیز نمی تواند هیچ چیز را بی آفریند!قبل از اینکه کائنات شروع شود چیزی باید وجود داشته باشد! آن انرژی هست انرژی ابدی است اولین قاتون ترمودینامیک به این موضوع اشاره می کند. انرژی نمی تواند درست شود یا نابود شود نه شروعی داشته باشد نه پایانی این تعریف ترمودینامیک است. همچنین شما نمی توانید ادعا کنید که این انرژی همیشه در کائنات وجود داشته است چن علم می گوید کائنات همیشه وجود نداشته است! قبل از اینکه کائنات شروع شده باشد منبع انرژی تامین شده بود به گونه ای که هیچ کس نمی تواند تصور آن را بکند. با توجه به این که انتقال انرژی به ترلیون ها ستاره و بیلیون ها کهکشان از یک منبع انرژی خارج از کهکهشان وجود دارد که انتقال یا تبدیل آن انرژی به کائنات را انجام داده است این به این معناست که خالق این انرژی بزرگ: خداست.

سوالی که به ذهن یک انسان خرد مند در مورد انفجار بزرگ می رسد این است که انرژی مورد نیاز برای انفجار بزرگ از کجا تأمین شده است ؟ چگونه ممکن است بدون حضوری خالقی هوشمند از هیچ ماده و انرژی و زمان پدید بیایید؟

خداوند در آیه 35 سوره طور نیز این سوال را مطرح می نماید : 

 أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ

آیا از هیچ خلق شده‏اند؟ یا آنکه خودشان خالق [خود] هستند؟

یا در مورد منبع انرژی تامین شده خداوند در سوره الذاریات آیه 47 اشاره کرده است:

وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ ﴿۴۷﴾ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آنرا وسعت می‏بخشیم!

خداوند در قسمت این آیه به قدرت اشاره کرده است و در قسمت دوم به مساله گسترش کائنات اشاره کرده است که یکی از اصول مهم کیهان شناسی است و که توسط ادوین هابل با مطاله موج زمینه تابشی به جا مانده از انفجار بزرگ کشف شده است.ادوین هابل مشاهده کرد که جهان هستی با سرعت بسیار بالایی در حال گسترش است و دانشمندان به این نتیجه رسیدند که اگر در طول زمان به عقب باز گردیم جهان هستی در نهایت در زمان انفجار بزرگ در یک نقطه جمع خواهد شد!

 http://miraclesofthequran.persiangig.com/Phys/The-Big-Bang.jpg

در سوره انبیا آیات 30 و 104 خداوند به این موضوع اشاره کرده است:

أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ ﴿۳۰﴾

آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم ؟، و هر چیز زنده‏ای را از آب قرار دادیم، آیا ایمان نمی‏آورند! 

یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ ﴿۱۰۴﴾روزى که آسمان را همچون در پیچیدن صفحه نامه‏ها در مى‏پیچیم همان گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم دوباره آن را بازمى‏گردانیم وعده‏اى است بر عهده ما که ما انجام‏دهنده آنیم

ایراداتی که توسط خداناباوران به این موضوع گرفته می شود وجود خلا کاذب است که قوانین فیزیکی در آن پایه ریزی شده یا انتقال تکینگ ها از یک کائنات دیگر به کائنات ما جهان به وجود آمده است.

بیل برایسن در کتاب بسیار پر ارزش تاریخچه تقریبا همه چیز نوشته است:
در یک فرضیه گفته می شود احتمالا تکینگی که باقیمانده از یک کائنات متلاشی شده پیشین بوده است-بدین معنی که که ما فقط یکی از کائنات های موجود در چرخه ابدی کائنات های ایجاد شونده و گسترش یابنده هستیم مانند کیسه هوایی روی یک دستگاه اکسیژن برخی دیگر انفجار بزرگ را به چیزی به اسم خلا کاذب یا یک میدان عددی یا انرژی خلا نسبت می دهند کیفیت یا چیزی که باعث بوجود آمدن مقدار ناپایداری در آن هیچی شده وجود دارد اینکه بتوان چیزی را از هیچ بدست آورد غیر ممکن است.
اما اینکه زمانی هیچ چیز وجود نداشته ولی اکنون یک کائنات وجود دارد دلیلی بر این مدعاست که چنین چیزی شدنی است.این امکان وجود دارد که کائنات ما صرفا بخشی از چندین کائنات بزرگتر باشد برخی با ابعاد متفاوت و انفجار های بزرگ در همه اینها رخ داده است.
با این احتمال پیش می رود که زمان قبل از انفجار بزرگ روی هم شکل های دیگری داشته است شکل های بس بیگانه تر از آنچه قابل تصور باشد و انفجار بزرگ یک مرحله انتقالی است که در آن کائنات از شکلی که برای ما قابل درک نیست به شکلی که برای ما قابل درک تر است تبدیل می شود.

دکتر آندری لیند کیهان شناس در دانشگاه استنفورد به روزنامه نیویورک تایمز گفت:((این ها مسائلی بسیار نزدیک به مسائل مذهبی هستند.
نظریه انفجار بزرگ نه به موضوع انفجار بلکه به چیزهایی که پس از انفجار رخ داده است البته نه خیلی پس از انفجار.دانشمندان با انجام محاسبات بی پایان و مشاهده فعل و انفعالات دقیق درون دستگاه های شتاب دهنده به این نتیجه رسیده اند که در زمان 10 به توان -43 ثانیه کائنات به قدری کوچک بود که برای مشاهد و پیدا کردنش باید از میکروسکوپ استفاده کرد.
رابرت دایک در نظریه انبساطمی گوید:کائنات در کسری از یک ثانیه پس از سپیده دم آفرینش ناگهان چنان دچار گسترش خارق العاده و ناگهانی شد یعنی عملا به همراه خودش سرعت گرفت و ابعادش در هر 10به توان -34 ثانیه دو برابر شد کل این واقعه ممکن است در چیزی بیش از 10 به توان -30 یعنی یک میلیون میلیون میلیون میلیون میلیونیم ثانیه به درازا نکشد ولی آن را به چیزی دست کم 10,000,000,000,000,000,000,000,000,000 بار بزرگتر تبدیل کرد.

آنچه از دیدگاه ما خارق العاده می سازد نظم از کار آمدن چنین کائناتی است اگر شکل کائنات به اندازه نوک سوزن با شکل کنونی آن تفاوت پیدا می کرد اگر جاذبه به مقداری کمتر یا بیشتر بود اگر سرعت گسترش مائنات مقداری بیشتر یا کمتر بود امکان نداشت که ماده و عناصر پایدار پدید بیایید و ما و شما امروز بروی این کره خاکی وجود داشته باشیم.

دو معجزه دیگر نیز در هنگام بیگ بنگ رخ داده که دانشمندان اتئیست از جواب دادن به آن عاجز هستند.

ماده و ضد ماده همیشه به مقدار برابر تولید می شوند و در صورتی که در انفجار بزرگ مقدار ضد ماده و ماده با هم برابر بود جهان شکل نمی گرفت ولی در انفجار بزرگ ضد ماده شانزده دقیقه به دام افتاد و مقدار ماده تولید شده از ضد ماده بیشتر بود!

بر طبق قوانین ترمودینامیک همیشه همه انفجارها به سوی بی نظمی می روند ولی انفجار بزرگ تنها انجفاری بود که بطور منحصر به فرد به سمت آفرینش و نظم رفت!

انفجار بزرگ و آفرینش کائنات بخش اول دکتر فریدون صحافی 

بخش دوم سخنان دکتر فریدون صحافی درباره انفجار بزرگ

بخش سوم سخنان دکتر فریدون صحافی در باره انفجار بزرگ مـراحل انـفجار بزرگــ و نـظم در به وجود امدن کائنات

اعجاز قرآن

member9667-albums568-23207.gif اگر عالمانه بپذیریمmember9667-albums568-23208.gif
 میتوانیم عاشقانه عمل کنیم